کلمه جو
صفحه اصلی

insufflate


معنی : دمیدن، فوت کردن، تلقین کردن، پیدرپی روح دمیدن در
معانی دیگر : (در درون چیزی) دمیدن، باد کردن، در دمیدن، سوفله کردن، فوت کردن در

انگلیسی به فارسی

دمیدن، سوفله کردن، تلقین کردن، فوت کردن(در)، پیدرپی روح دمیدن در


انعقاد، دمیدن، تلقین کردن، فوت کردن، پیدرپی روح دمیدن در


انگلیسی به انگلیسی

• blow in or on; blow air or medication into or onto the body (medicine)

مترادف و متضاد

دمیدن (فعل)
inbreathe, bop, blow, insufflate, respire

فوت کردن (فعل)
die, insufflate, pass away

تلقین کردن (فعل)
suggest, insinuate, insufflate, inculcate, indoctrinate

پی در پی روح دمیدن در (فعل)
insufflate


کلمات دیگر: