کلمه جو
صفحه اصلی

lowly


معنی : پست، بی ادب، عاری از خیال، افتاده، صغیر، دون، بطور پست
معانی دیگر : وابسته به یا در خور مقام پایین، دونپایه، کم رتبه، با حقارت، سربه زیر(انه)، متواضعانه، با فروتنی، فروتن، با خم شدن بسیار، با پستی، پست فطرتانه، با فرومایگی، بد جنسانه، با صدای آهسته، با آوای کوتاه، یواش، بی ارزش، ناچیز، خوار

انگلیسی به فارسی

خوار، دون، پست، صغیر، افتاده، فروتن، بی ادب، بطورپست


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: lowlier, lowliest
(1) تعریف: low in position or manner of living.
مترادف: common, humble, menial
متضاد: aristocratic, elevated, exalted, grand, highborn
مشابه: baseborn, ignoble, inferior, low, lowborn, mean, modest, plebeian, servile, simple, unassuming, unpretentious

- Her parents broke off with her when she married a lowly servant.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش وقتی با یک خدمتکار حقیر ازدواج کرد با او از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش وقتی ازدواج کرده اند که با بنده مقتول ازدواج کرده اند با او ازدواج کرده اند
- The new immigrants had lowly lives, working for little pay and living in tenements without running water.
[ترجمه وایبی] مهاجران جدید زندگی حقیرانه ای داشته و با دستمزد پایین کار می کردند و در مجتمع های شلوغ فاقد آب لوله کشی زندگی میکردند.
[ترجمه ترگمان] مهاجران جدید زندگی lowly داشتند، برای حقوق ناچیزی کار می کردند و در خانه های اجاره ای، بدون آب جاری زندگی می کردند
[ترجمه گوگل] مهاجران جدید زندگی کم عمق داشتند، برای پرداخت کم و زندگی در محل کار بدون آب اجرا می کردند

(2) تعریف: humble in nature, as a dwelling.
مترادف: homespun, humble
متضاد: grandiose, high
مشابه: abject, mean, modest, plain, plebeian, simple, sorry, unassuming, unpretentious, wretched

- She was living in lowly surroundings now, but at least she was no longer homeless.
[ترجمه ترگمان] او حالا در محیط کوچک زندگی می کرد، اما حداقل او بی خانمان نبود
[ترجمه گوگل] او در حال حاضر در محیط کم و کم عمق زندگی می کرد، اما حداقل او دیگر بی خانمان نبود
قید ( adverb )
مشتقات: lowliness (n.)
(1) تعریف: in a low manner or position.
مترادف: low
مشابه: down

- lowly placed
[ترجمه ترگمان] پست فرود آمد،
[ترجمه گوگل] کم گذاشته

(2) تعریف: quietly.
مترادف: low, softly
مشابه: quietly

- Play the music more lowly.
[ترجمه ترگمان] موزیک رو کم تر اجرا کن
[ترجمه گوگل] موسیقی را کم کم پخش کنید

• humble, modest, meek; poor, humble in station or condition; plain, simple
meekly, modestly; humbly; in a low position
something that is lowly is low in rank, status, or importance.

مترادف و متضاد

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

بی ادب (صفت)
lowly, coarse, rude, lowbrow, barbaric, impolite, irreverent, uncivil, indecorous, discourteous, brusque, plebeian, ill-bred, uncivilized, ill-mannered, irrespective, unmannered

عاری از خیال (صفت)
lowly, earthy, heavy-footed

افتاده (صفت)
lowly, modest, meek, flagging, low, elliptic, fallen, unassuming

صغیر (صفت)
lowly, minor, underage, junior, lesser

دون (صفت)
vile, poor, lowly, small, ribald, sordid, servile, shabby

بطور پست (قید)
lowly

inferior, plain


Synonyms: average, base, baseborn, cast down, common, commonplace, docile, dutiful, everyday, gentle, humble, ignoble, low, lowborn, mean, meek, menial, mild, modest, mundane, obscure, obsequious, ordinary, plebeian, poor, proletarian, prosaic, retiring, reverential, servile, simple, submissive, subordinate, unassuming, unpretentious, withdrawing


Antonyms: higher, lofty, noble, pretentious, superior


جملات نمونه

1. a lowly employee
یک کارمند دونپایه

2. he bowed lowly before her
با فرومایگی جلو او خم شد.

3. they were taught to be lowly
به آنها آموخته بودند که فروتن باشند.

4. i invited them to partake of our lowly fare
از آنها دعوت کردم که در خوراک محقرانه ی ما سهیم شوند.

5. He took a lowly job in an insurance firm.
[ترجمه ترگمان]او شغل کوچکی در شرکت بیمه داشت
[ترجمه گوگل]او در یک شرکت بیمه کم کار کرد

6. Don't think so lowly of yourself.
[ترجمه ترگمان]خیلی به خودت فکر نکن
[ترجمه گوگل]فکر نکنید از خودتان کم است

7. A number of trades, previously thought of as lowly ones, began to receive more attention.
[ترجمه ترگمان]تعدادی از حرفه های که قبلا به عنوان افراد پست به حساب می آمدند توجه بیشتری را به خود جلب کردند
[ترجمه گوگل]تعدادی از معامله ها که قبلا آن ها را به عنوان ضعیف تلقی می کردند، شروع به توجه بیشتری می کردند

8. How should I know? I'm just a lowly employee.
[ترجمه ترگمان]از کجا بدونم؟ من فقط یک کارمند ساده هستم
[ترجمه گوگل]چطور باید بدانم؟ من فقط یک کارمند کمال هستم

9. He was a lowly assistant gardener.
[ترجمه ترگمان]او یک باغبان حقیر و حقیر بود
[ترجمه گوگل]او یک باغبان معروف بود

10. Back at the Glen, he qualified a lowly thirteenth and his rear suspension went on lap four.
[ترجمه ترگمان]او به سمت گلن برگشت و گفت که او یک سال سیزدهم بود و پشت سر او چهار پا ایستاد
[ترجمه گوگل]بازگشت به گلن، او یک سیزدهمین رکورد را واگذار کرد و تعلیق عقب او در چهارمین مرحله چهارم بود

11. Huckle and Lowly must do chores, in the form of reading, letter recognition and alphabet problems.
[ترجمه ترگمان]Huckle و lowly باید انجام دهند، به شکل خواندن، تشخیص حرف و مشکلات الفبا
[ترجمه گوگل]هاکل و لنین باید کارهای خود را انجام دهند، به شکل خواندن، شناخت نامه و مشکلات الفبا

12. The young, the bold, the lowly paid and overworked, acknowledged him as their spiritual leader.
[ترجمه ترگمان]جوان، جسور، با دست مزد پایین و بیش از حد، او را به عنوان رهبر معنوی خود پذیرفته بود
[ترجمه گوگل]جوان، جسورانه، کم هزینه و بیش از حد کار کرده، او را به عنوان رهبر روحانی خود شناخت

13. Some parasites admit their lowly status and creep into the body of their host.
[ترجمه ترگمان]برخی انگل شان شان را تصدیق می کنند و به بدن میزبان خود می خزند
[ترجمه گوگل]بعضی از انگل ها وضعیت ضعف خود را می پذیرند و خزش را به بدن میزبان خود می رسانند

14. It tells of a lowly and insignificant civil servant Poprischin, who falls in love with his boss's beautiful daughter Sophie.
[ترجمه ترگمان]این فیلم از یک مستخدم کشوری کوچک و کم اهمیت به نام Poprischin می گوید که عاشق دختر زیبای رئیسش، سوفی است
[ترجمه گوگل]این در مورد پاپریسچین، خدمتکار خردمند و ناچیز، می گوید که دوست دارد دختر زیبای رئیس او سوفی باشد

15. Huckle Cat and Lowly Worm travel around Busytown trying to restore stories to the looted story van.
[ترجمه ترگمان]Huckle Cat و lowly کرم در اطراف Busytown سفر می کنند و تلاش می کنند تا داستان هایی را به داستان غارت شده ون احیا کنند
[ترجمه گوگل]گربه گرگ و کرم کمرا در اطراف Busytown تلاش برای بازگرداندن داستان به وانت غارت

a lowly employee

یک کارمند دون‌پایه


They were taught to be lowly.

به آنها آموخته بودند که فروتن باشند.


He bowed lowly before her.

با فرومایگی جلو او خم شد.


پیشنهاد کاربران

خرده پا

دون پایه


کلمات دیگر: