کلمه جو
صفحه اصلی

mindless


معنی : بی فکر
معانی دیگر : ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)

انگلیسی به فارسی

بیفکر


انگلیسی به انگلیسی

• having little intelligence; having no opinion; careless, heedless; requiring little attention or thought
mindless actions are stupid and destructive.
a mindless job or activity is so simple that you do not need to think about it.

مترادف و متضاد

بی فکر (صفت)
light-headed, harum-scarum, light-minded, giddy-brained, mindless, thoughtless, inconsiderate, insensate, giddy-headed

oblivious, stupid; automatic


Synonyms: asinine, brutish, careless, daydreaming, foolish, forgetful, gratuitous, heedless, idiotic, imbecilic, inattentive, mooning, moony, moronic, neglectful, negligent, nitwitted, obtuse, out, out of it, rash, senseless, silly, simple, spaced-out, thoughtless, unaware, unintelligent, unmindful, unthinking, witless


Antonyms: intelligent, mindful, thinking, thoughtful


جملات نمونه

1. the mindless force of a storm
طوفان سردرگم

2. he became mindless of his father's warning
او اخطار پدرش را از یاد برد.

3. they swam for hours mindless of sharks
ساعت ها بدون توجه به کوسه ماهی ها شنا می کردند.

4. he believed that even the sea was not mindless
او معتقد بود که حتی دریا هم فاقد عقل و شعور نیست.

5. She wasn't at all the mindless little wife so many people perceived her to be.
[ترجمه ترگمان]او به هیچ وجه همسر بی عقل نبود و بسیاری از مردم او را دیده بودند
[ترجمه گوگل]او خیلی همسرم کمی بی فکر نبود و بسیاری از مردم او را درک می کردند

6. The film is full of mindless violence.
[ترجمه ترگمان]فیلم پر از خشونت mindless است
[ترجمه گوگل]این فیلم پر از خشونت بی نظیر است

7. A moment of mindless violence snuffed out his life.
[ترجمه ترگمان]یک لحظه خشونت بی عقل کل زندگیش را خاموش کرد
[ترجمه گوگل]یک لحظه از خشونت بی معنی، زندگی خود را از دست داد

8. It seems that the attack was a gratuitous/random/mindless act of violence.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این حمله یک عمل غیر تصادفی \/ بی بند از خشونت بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این حمله یک عمل خیرخواهانه / تصادفی / بی معنی خشونت آمیز بود

9. His drinking bouts often ended in acts of mindless violence.
[ترجمه ترگمان]کشمکش های نوشیدن او اغلب با اعمال خشونت بی حد به پایان می رسید
[ترجمه گوگل]مبارزه های نوشیدنش اغلب به اعمال خشونت بی روح پایان می یابد

10. After lunch we explored the city, mindless of the rain.
[ترجمه ترگمان]بعد از ناهار، شهر را گشتیم، بدون توجه به باران
[ترجمه گوگل]پس از ناهار، ما شهر را کشف کردیم، بدون در نظر گرفتن باران

11. It's not just mindless entertainment, it's a film with a message.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک سرگرمی احمقانه نیست، این یک فیلم است با یک پیام
[ترجمه گوگل]این فقط سرگرمی بی فکر نیست، این یک فیلم با یک پیام است

12. Somebody goes and does something mindless like that and just destroys everything for you.
[ترجمه ترگمان]یه نفر میره و یه کار احمقانه رو انجام میده و همه چی رو برای تو نابود می کنه
[ترجمه گوگل]کسی می رود و چیزی غیرمنتظره می کند و فقط همه چیز را برای شما از بین می برد

13. Distressed by mindless vandalism that destroys trees and flowers they are keeping a watchful eye on plant life.
[ترجمه ترگمان]و از خرابکاری رو به پایین گیج شده که درختان و گل هایی را از بین می برد که چشم مراقب زندگی گیاهی هستند
[ترجمه گوگل]خرابکاری های ناخوشایند که باعث ویرانی درختان و گل ها می شوند، چشم هایشان را در زندگی گیاهان نگه می دارند

14. Cannon errs in labeling his critics as mindless pessimists.
[ترجمه ترگمان]کانون errs را در برچسب زدن منتقدان خود به عنوان بدبین ترین بدبین توصیف می کند
[ترجمه گوگل]کانن خطاب به منتقدان خود به عنوان بدبینانهای بی معنی خطا می کند

15. And if so, why are bees so thoroughly mindless in other contexts?
[ترجمه ترگمان]و اگر اینطور است، چرا زنبورها در زمینه های دیگر به طور کامل mindless؟
[ترجمه گوگل]و اگر چنین است، چرا زنبورها در زمینه های دیگر کاملا بی فکر هستند؟

He believed that even the sea was not mindless.

او معتقد بود که حتی دریا هم فاقد عقل و شعور نیست.


the mindless force of a storm

طوفان سردرگم


He became mindless of his father's warning.

او اخطار پدرش را از یاد برد.


They swam for hours mindless of sharks.

ساعت‌ها بدون توجه به کوسه‌ماهی‌ها شنا می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

بی خردمندی

یک معنی دیگر : بدون نیاز به فکر
mindless tasks کارهایی که نیاز به فکر کردن ندارند.
مثلا هنگام قدم زدن میتوان همزمان با کسی صحبت کنید یا حتی کتاب بخوانید.

نسنجیده


کلمات دیگر: