کلمه جو
صفحه اصلی

excruciating


معنی : مشقت بار
معانی دیگر : (موجب درد شدید روحی یا جسمی) جانفرسا، طاقت فرسا، جانگداز، بی تابگر، شدید، بسیار، حاد

انگلیسی به فارسی

مشقت‌بار


تعجب آور است، مشقت بار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: excruciatingly (adv.)
(1) تعریف: extremely painful or intensely distressing; agonizing.

(2) تعریف: extremely intense or thorough.

- excruciating detail
[ترجمه ترگمان] جزییات آزاردهنده
[ترجمه گوگل] جزئیات جزیی

• causing extreme suffering, agonizing, terribly distressing
excruciating pain is very painful indeed.
an excruciating situation or experience is extremely difficult to bear.

مترادف و متضاد

مشقت بار (صفت)
excruciating

torturous, painful


Synonyms: acute, agonizing, burning, chastening, consuming, exquisite, extreme, grueling, harrowing, insufferable, intense, piercing, punishing, racking, rending, searing, severe, sharp, shooting, stabbing, tearing, tormenting, torturesome, torturing, unbearable, unendurable, violent


Antonyms: bearable,endurable, helpful, pleasant, pleasing, soothing


جملات نمونه

1. an excruciating pain
درد جانفرسا

2. the decision to get a divorce was excruciating for both of them
تصمیم آنها به طلاق برای هر دوی آنها دردناک بود.

3. I was in excruciating pain and one leg wouldn't move.
[ترجمه ترگمان]درد شدیدی داشتم و یک پا از جایش تکان نخورد
[ترجمه گوگل]من در درد شدید بودم و یک پا حرکت نکرد

4. The tablets brought temporary respite from the excruciating pain.
[ترجمه ترگمان]این قرص ها از درد شدید رنج می برند
[ترجمه گوگل]قرص ها از درد دردناک موقتا موقتا را به عهده گرفتند

5. When I bend my arm, the pain is excruciating.
[ترجمه ترگمان]وقتی دستم را خم می کنم، درد کشنده است
[ترجمه گوگل]هنگامی که دستم را خم میکنم درد دردناک است

6. He died after five days of excruciating torture.
[ترجمه ترگمان]او پس از پنج روز شکنجه شدید درگذشت
[ترجمه گوگل]او پس از پنج روز شکنجه وحشتناک جان خود را از دست داد

7. There was a moment of excruciating silence.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای سکوت آزار دهنده برقرار شد
[ترجمه گوگل]یک لحظه سکوت خشمگین بود

8. He has excruciating backache.
[ترجمه ترگمان]کمر درد شدیدی دارد
[ترجمه گوگل]او دارای کمر درد است

9. The fix is simple but excruciating for Tandem to say - reboot the system.
[ترجمه ترگمان]این تعمیر ساده اما زجرآور برای Tandem برای راه اندازی مجدد سیستم است
[ترجمه گوگل]اصلاح ساده است، اما برای Tandem بسیار مضر است که می گویند - سیستم را راه اندازی مجدد کنید

10. As the years went by and the excruciating physical pain continued, the woman became understandably more and more depressed and anxious.
[ترجمه ترگمان]همان طور که سال ها گذشت و درد شدید جسمی ادامه یافت، زن بیش از پیش افسرده و نگران شد
[ترجمه گوگل]همانطور که سالها ادامه داشت و درد جسمی جسورانه ادامه داشت، زن بیشتر و بیشتر افسرده و مضطرب شد

11. With excruciating slowness and delicacy he sucked it before running his tongue in the space between the last two toes.
[ترجمه ترگمان]با کندی و ظرافت، قبل از اینکه زبونش را در فضایی بین دو انگشت آخر پاک کند، آن را می مکید
[ترجمه گوگل]او با ماندگی و ظرافت وحشتناکی، قبل از اینکه زبانش را در فضا بین دو انگشت پایش بگذارد، مکیده است

12. Joseph Lewis, an ivory turner, suffered excruciating poverty.
[ترجمه ترگمان]جوزف لوئیس، یک turner عاج، از فقر شدید رنج می برد
[ترجمه گوگل]جوزف لوئیس، دونده عاج، دچار فقر شدید شد

13. The pain in my knee was excruciating.
[ترجمه ترگمان]درد زانوی من آزار دهنده بود
[ترجمه گوگل]درد در زانو من بسیار جالب بود

14. She groaned, suffering all over again the excruciating embarrassment of those moments.
[ترجمه ترگمان]او با ناراحتی و ناراحتی تمام این لحظه ها را عذاب می داد
[ترجمه گوگل]او تحت تأثیر قرار گرفت و بار دیگر مضطرب بود

an excruciating pain

درد جان‌فرسا


The decision to get a divorce was excruciating for both of them.

تصمیم آنها به طلاق برای هر دوی آنها دردناک بود.


with excurciating attention to details

با توجه بسیار به جزئیات


Enemy fire made climbing the hill excruciatingly difficult.

آتش دشمن بالا رفتن از تپه را بسیار دشوار می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

زجرآور

مشقت بار ، خشونت آمیز ، ( شبِ ) خسته کننده ، ( دانش آموزِ ) خشمگین ، ( فیلمِ ) جنجالی ، ( انسانِ ) متکبر ، ( حیوانِ ) جسور

آزار دهنده، عذاب آور

Taking excruciating pain : درد گرفتن فوق شدید

very painful


کلمات دیگر: