کلمه جو
صفحه اصلی

hostess


معنی : میزبان، زن مهماندار، زن میزبان، بانوی صاحبخانه
معانی دیگر : (زن) میزبان، صاحبخانه، مهمانی دهنده، صاحب مهمانی، مهمان خدا، (زن) مسافرخانه چی، مهمانخانه چی، زوجه ی مسافرخانه چی، (هواپیما) مهماندار، (رستوران) راهنما و سرپیشخدمت (که مشتریان را می نشاند)

انگلیسی به فارسی

زن میزبان، زن مهماندار، بانوی صاحبخانه


میزبان، زن مهماندار، زن میزبان، بانوی صاحبخانه


انگلیسی به انگلیسی

• woman who receives guests into her home; stewardess (on a train, plane, etc.); greeter of patrons (in a restaurant); female master of ceremonies
the hostess at a party is the woman who has invited the guests.
see also air hostess.

اسم ( noun )
(1) تعریف: a woman who serves as a host.

(2) تعریف: a woman employed by a restaurant, airline, or the like to greet or serve customers.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hostesses, hostessing, hostessed
• : تعریف: to be or serve as a hostess at or for.

مترادف و متضاد

میزبان (اسم)
host, hostess

زن مهماندار (اسم)
hostess

زن میزبان (اسم)
hostess

بانوی صاحبخانه (اسم)
hostess

a woman who hosts visitors


Synonyms: lady of the house, mistress of the household, toastmistress, host, mistress of ceremonies, M.C. emcee


جملات نمونه

1. the hostess with the mostest!
خانم میزبانی که کم و کاست ندارد!

2. homa is a kind hostess
هما میزبان مهربانی است.

3. she is a gracious hostess
آن زن میزبانی مهربان و جذاب است.

4. his extravagance in praising the beauty of the hostess angered the host
زیاده روی او در تعریف از زیبایی خانم میزبان،شوهرش را عصبانی کرد.

5. The hostess ladled out a bowl of tomato soup.
[ترجمه ترگمان]خانم میزبان یک کاسه سوپ گوجه فرنگی را بیرون ریخت
[ترجمه گوگل]میزبان یک کاسه سوپ گوجه فرنگی را ریخت

6. Our hostess served up a large bowl of steaming hot dumplings.
[ترجمه ترگمان]میزبان ما یه کاسه بزرگ از دسر داغ رو درست کرده
[ترجمه گوگل]میزبان ما یک کاسه بزرگ بخار داغ را تهیه کرد

7. Now that she's an air hostess, foreign travel has lost its glamour for her.
[ترجمه ترگمان]حالا که او یک مهماندار هواپیما است، سفره ای خارجی جذابیت خود را برای او از دست داده است
[ترجمه گوگل]اکنون که او میزبان هوا است، مسافرت خارجی برای او زرق و برق خود را از دست داده است

8. The hostess greeted her guests with ease.
[ترجمه ترگمان]میزبان با مهربانی به میهمانان خوش آمد گفت
[ترجمه گوگل]میزبان مهمانان خود را با سهولت خوش آمد می گوییم

9. The hostess served refreshments after the tennis matches.
[ترجمه ترگمان]خانم میزبان پس از مسابقه تنیس به تنقلات تعارف کرد
[ترجمه گوگل]میزبان پس از مسابقات تنیس، از شامپوها استفاده کرد

10. The hostess set a lamp on the table.
[ترجمه ترگمان]مهماندار چراغ را روی میز گذاشت
[ترجمه گوگل]میزبان یک لامپ روی میز گذاشت

11. She had become a nightclub hostess.
[ترجمه ترگمان]او یک میزبان کلوپ شبانه شده بود
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک میزبان کلوپ شبانه شده بود

12. Does she accept to hostess my birthday celebration?
[ترجمه ترگمان]اون جشن تولدم رو قبول میکنه؟
[ترجمه گوگل]آیا او به جشن تولد من میزبان را می پذیرد؟

13. The hostess is profuse in her hospitality.
[ترجمه ترگمان]میزبان از مهمان نوازی او خیلی خسته شده است
[ترجمه گوگل]میزبان در مهمان نوازی او غریب است

14. The hostess is very cordial.
[ترجمه ترگمان]مهماندار خیلی صمیمانه است
[ترجمه گوگل]میزبان بسیار صمیمانه است

15. My hostess welcomed me with a practiced smile.
[ترجمه ترگمان]خانم میزبان با لبخندی زورکی به من خوش آمد گفت
[ترجمه گوگل]میزبان من با لبخند تمرین من را خوش آمد گفت

Homa is a kind hostess.

هما میزبان مهربانی است.


پیشنهاد کاربران

میزبان ( زن )
مهمان دار

hostess ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: مهماندار 1
تعریف: خانمی که پذیرایی و مراقبت از مسافران و مشتریان را بر ‏عهده دارد


کلمات دیگر: