کلمه جو
صفحه اصلی

insomniac


معنی : شخص بیخواب
معانی دیگر : شخص بیخواب

انگلیسی به فارسی

شخص بیخواب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who has chronic difficulty in getting to sleep.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: afflicted with insomnia.

(2) تعریف: of, concerning, or causing insomnia.

• person who is unable get enough sleep
an insomniac is a person who finds it difficult to sleep.

مترادف و متضاد

شخص بیخواب (اسم)
insomniac

جملات نمونه

1. She's an insomniac; she only sleeps for two or three hours a night.
[ترجمه ترگمان]او یک insomniac، فقط دو یا سه ساعت در شب می خوابد
[ترجمه گوگل]او بی خوابی است او تنها دو یا سه ساعت شب در خواب است

2. I'm an incurable insomniac so I get a lot of my work done while the world sleeps.
[ترجمه ترگمان]من یک آدم غیرقابل درمان نشدنی هستم، پس وقتی دنیا به خواب می رود، کاره ای زیادی انجام می دهم
[ترجمه گوگل]من بی حوصلگی ناخوشایند هستم، بنابراین وقتی که دنیا به خواب می رود، کارهای زیادی انجام می شود

3. The insomniac Proust wilfully obliged others to accommodate themselves to the bizarre hours he kept.
[ترجمه ترگمان]The که به زحمت به هوش آمده بود، دیگران را مجبور کرده بود که خود را به ساعات عجیب و غریبی که در آن زندگی می کرد، سرگرم کند
[ترجمه گوگل]پروست دائما به طور اتفاقی دیگران را مجبور می سازد تا خود را به ساعتهای عجیب و غریبی که او نگه داشته اند، متصل کند

4. It allows an insomniac who can not get exposure to sunlight to still benefit from the regulating effects of ultraviolet rays.
[ترجمه ترگمان]این کار به یک insomniac اجازه می دهد که در معرض نور خورشید قرار نگیرد و هنوز هم از اثرات تنظیم اشعه ماورا بنفش سود ببرد
[ترجمه گوگل]این اجازه می دهد یک بی خوابی که نمی توانند در معرض نور خورشید قرار بگیرند تا از اثرات تنظیم کننده اشعه ماوراء بنفش بهره مند شوند

5. I was a terrible insomniac when I was a teenager, but never on account of cockroaches.
[ترجمه ترگمان]وقتی نوجوان بودم، من دچار بی خوابی وحشتناکی شدم، اما هیچ وقت به خاطر سوسک نبودم
[ترجمه گوگل]وقتی یک نوجوان بودم، یک بی خوابی وحشتناک بود، اما هرگز به خاطر سوسکها نبود

6. I'm an insomniac and I had just fallen asleep.
[ترجمه ترگمان]من an و تازه خوابم برده بود
[ترجمه گوگل]من یک بی خوابی بودم و فقط خوابیدم

7. In its final incarnation, "Insomniac" contains twelve songs in English and three in Spanish.
[ترجمه ترگمان]در آخرین تجسم آن، \"insomniac\" شامل دوازده آهنگ در زبان انگلیسی و سه آهنگ در زبان اسپانیایی است
[ترجمه گوگل]در تجسم نهایی خود، 'Insomniac' شامل دوازده آهنگ به زبان انگلیسی و سه زبان اسپانیایی است

8. The word insomniac was the first that came to mind when I was trying to come up with a suitable title for the album.
[ترجمه ترگمان]کلمه insomniac اولین کسی بود که وقتی سعی می کردم عنوان مناسبی برای آلبوم پیدا کنم، به ذهنم خطور کرد
[ترجمه گوگل]کلمه insomniac اولین بار بود که به ذهن می آمد زمانی که سعی کردم عنوان مناسب برای آلبوم را بیابم

9. Ron Artest is dyslexic, agnostic, and an insomniac.
[ترجمه ترگمان]ران Artest مبتلا به نارساخوانی، agnostic، و an است
[ترجمه گوگل]رون آرتست دیسکسونی، عرفان و بی خوابی است

10. And the thrilling fever of the insomniac.
[ترجمه ترگمان]و آن هم تب thrilling که در او insomniac بود
[ترجمه گوگل]و تب هیجان بی خوابی

11. Effective nursing-intervention and individual general-nursing to the insomniac, enhance the patient's consciousness to the health sleeping, accordingly, to enhance the quality of sleeping.
[ترجمه ترگمان]مراقبت موثر از پرستار و مراقبت عمومی از the، آگاهی بیمار را به وضعیت سلامت، خواب، و بر طبق آن، افزایش کیفیت خواب، افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]مداخله پرستاری موثر و فردی که به طور کلی پرستار به بی خوابی کمک می کند، آگاهی بیمار را به سلامت در خواب افزایش می دهد، بنابراین، برای افزایش کیفیت خواب

12. Objective To investigate psychosomatic health with insomniac patients, for offering scientific and effective psychical nursing intervention .
[ترجمه ترگمان]هدف تحقیق در مورد سلامت روان - تنی بیماران insomniac، ارایه تحقیقات علمی و روانی موثر است
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی سلامت روان شناختی با بیماران بی اختیاری جهت ارائه مداخلات پرستاری روانشناختی علمی و موثر

13. An insomniac who has the face of "Chucky, " he's also funny and self-deprecating, telling such stories as George Seifert balling him out for sharpening the famed 49ers coach's playwriting pencils.
[ترجمه ترگمان]مردی که مبتلا به \"Chucky\" است، که چهره \"Chucky\" (Chucky)را دارد، او نیز مضحک و ازخودراضی است و داستان هایی را نقل می کند که جورج Seifert او را به خاطر شارپ کردن ۴۹ مداد معروف \"ers ers\"، به سوی او پرتاب کرده بود
[ترجمه گوگل]یک نارسایی که چاکی دارد، او همچنین خنده دار و خودخواهانه است و چنین داستان هایی را به عنوان جرج سیفرت به او می دهد تا برای تیز کردن مداد نویسندگی مشهور مربی 49ers، از آن استفاده کند

14. Insomniac bears are roaming the forests of southwestern Siberia scaring local people as the weather stays too warm for the animals to fall into their usual winter slumber.
[ترجمه ترگمان]خرس های قطبی در جنگل های جنوب غربی سیبری پرسه می زنند و مردم محلی را ترساند، چرا که هوا برای حیوانات بسیار گرم است که به خواب زمستانی معمول خود بیفتند
[ترجمه گوگل]خرس های بی عاطفه روستایی از جنگل های جنوب غربی سیبری روبرو می شوند که مردم محلی آن را می لرزاند، زیرا آب و هوا باقی می ماند تا حیوانات به خواب زمستانی معمول خود برسند


کلمات دیگر: