کلمه جو
صفحه اصلی

horsefly


معنی : خر مگس، مگس اسب، مگس جنگلی
معانی دیگر : (حشره شناسی) خرمگس (مگس های درشت و دو باله از تیره های tabanidae و gasterophilidae که خون آشام و انگل چهارپایان هستند)، مژمژ

انگلیسی به فارسی

(جانورشناسی) خرمگس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: horseflies
• : تعریف: any of numerous large, bloodsucking flies that typically collect around horses, cows, and the like.

• large bloodsucking fly which is troublesome to horses
a horsefly is a large fly that stings horses, cattle, and people and sucks their blood.

مترادف و متضاد

خرمگس (اسم)
beast fly, gadfly, horsefly

مگس اسب (اسم)
horsefly

مگس جنگلی (اسم)
horsefly

جملات نمونه

1. The musclebound horseflies retreat and return; they rest, rubbing their hands together in anticipation and spite.
[ترجمه ترگمان]The horseflies عقب نشینی می کنند و برمی گردند، و با وجود anticipation، دست ها را به هم می مالیدند و با هم دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه گوگل]اسبهای عضلانی عقب نشینی می کنند و بازگشت می کنند آنها بیدار می شوند، دست های خود را دراز کشیدن و پیش بینی می کنند

2. Gnats the size of horseflies buzzed around our ears.
[ترجمه ترگمان]Gnats به اندازه horseflies در گوش ما وزوز می کرد
[ترجمه گوگل]Gnats اندازه horseflies در اطراف گوش ما آویزان

3. Egypt is a pretty heifer, But a horsefly is coming from the north it is coming!
[ترجمه ترگمان]مصر یک گاو ماده است، اما a از شمال می اید که دارد می آید!
[ترجمه گوگل]مصر بسیار تلخ است، اما اسب از شمال می آید!

4. But calf skin because horsefly look is much, disable heavy, all use as shoe lining change commonly.
[ترجمه ترگمان]اما پوست گوساله به این دلیل که ظاهر horsefly بسیار زیاد است، از کار انداختن سنگین استفاده می کند، همه از آن به عنوان تغییر پوشش کفش استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]اما پوست گوساله به این دلیل که اسب به نظر بسیار زیاد است، سنگین را غیرفعال می کند و به طور معمول به عنوان پوشش کفش تغییر شکل می یابد

5. That horsefly is the only thing keeping this old horse moving.
[ترجمه ترگمان]این خرمگس تنها چیزی است که این اسب پیر را به حرکت در می آورد
[ترجمه گوگل]این اسب تنها چیزی است که این اسب قدیمی را در حال حرکت می گذارد

6. He watched her crash a magazine against the wall, trying to bat a horsefly.
[ترجمه ترگمان]او او را تماشا می کرد که یک مجله را به دیوار می کوبید و سعی می کرد به مگس خفاش نگاه کند
[ترجمه گوگل]او تماشا کرد که یک مجله را در مقابل دیوار سقوط کرد و تلاش کرد تا اسب سواری کند

7. A discussion is made on the function of the cornea lens in the compound eye the horsefly and the relation between sampling pattern of the visual information of the compound eye and adaptation state.
[ترجمه ترگمان]یک بحث بر روی عملکرد عدسی قرنیه در مجتمع چشم the و رابطه بین الگوی نمونه برداری از اطلاعات دیداری مجتمع چشم و وضعیت سازگاری صورت می گیرد
[ترجمه گوگل]بحث در مورد عملکرد لنز قرنیه در چشم ترکیب اسب و ارتباط بین الگوی نمونه ای از اطلاعات بصری از چشم ترکیب و حالت اقتباس ساخته شده است

8. The kids had fun learning about different insects such as bees, beetles, horsefly, ants, butterflies, ladybugs and spiders.
[ترجمه ترگمان]بچه ها در مورد حشرات مختلف مثل زنبورها، سوسک ها، horsefly، مورچه ها، پروانه ها، پروانه ها و عنکبوت ها اطلاعات زیادی داشتند
[ترجمه گوگل]بچه ها یادگیری سرگرم کننده در مورد حشرات مختلف مانند زنبورها، سوسک ها، اسب ها، مورچه ها، پروانه ها، ladybugs و عنکبوت بود

9. Egypt is a pretty heifer, from the north a horsefly lights upon her.
[ترجمه ترگمان]مصر یک ماده heifer زیبا از شمال است و از شمال به او چشمک می زند
[ترجمه گوگل]مصر یک تلخ بسیار زیبا است، از شمال یک چراغ قاپ زنی بر روی او

پیشنهاد کاربران

خرمگس ( البته horse یعنی اسب پس یعنی اسب مگس در انگلیسی که در فارسی میگیم خر مگس )


کلمات دیگر: