کلمه جو
صفحه اصلی

foreleg


معنی : دست چارپایان، پاچه جلو، پای جلو حیوان، عضو جلو
معانی دیگر : (جانوران دارای چهار پا یا بیشتر) پای جلو، پیش پای، دست

انگلیسی به فارسی

پاچه جلو، پای جلو حیوان، دست چارپایان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one of the two front legs of an animal with four or more legs.

• one of the front legs of a quadruped
the forelegs of an animal are its two front legs.

مترادف و متضاد

دست چارپایان (اسم)
forefoot, foreleg

پاچه جلو (اسم)
foreleg

پای جلو حیوان (اسم)
foreleg

عضو جلو (اسم)
foreleg

جملات نمونه

1. the wing of a bat and the foreleg of a mouse are homologous
بال خفاش و دست موش ساختمانی مشابه دارند.

2. Mutton carcasses have spool joints at the foreleg, dark and coarse flesh.
[ترجمه ترگمان]دنده ها، قرقره را به دست، پوست تیره و گوشت خوک دارند
[ترجمه گوگل]لاشه گوسفند دارای مفاصل کانولا در گوشت پیشانی، تاریک و درشت است

3. Small circles of bone identify foreleg and round.
[ترجمه ترگمان]دایره های کوچکی از استخوان دست راست و پای چپ را تشخیص می دهند
[ترجمه گوگل]حلقه های کوچکی از استخوان پیشانی و دور را شناسایی می کنند

4. Buckthorn had been bitten in the foreleg and the wound, in the manner of a rat-bite, was irritant and painful.
[ترجمه ترگمان]نیش موش در دست چپش گاز گرفته شده بود و زخم نیش موش مانند نیش موش آزار دهنده و دردناک بود
[ترجمه گوگل]تلخ قرمز در پیشانی قرار داده شده بود و زخم، به شیوه ای از موش خرما، تحریک کننده و دردناک بود

5. A sweep from the cheetah's foreleg trips it.
[ترجمه ترگمان]یک جست از پای یوزپلنگ آن را برداشت
[ترجمه گوگل]جارو برقی از پیش گله ی آن را می گیرد

6. Cat's foreleg has four figures, the latter extremity has the five fingers.
[ترجمه ترگمان]پای جلو پای گربه چهار رقم دارد
[ترجمه گوگل]Foreleg گربه دارای چهار چهره است، انتهای دندان دارای پنج انگشت است

7. The wing of a bat and the foreleg of a mouse are homologous.
[ترجمه ترگمان]جناح یک خفاش و دو دست دیگر of هستند
[ترجمه گوگل]بال یک خفاش و پیشانی موش همولوگ هستند

8. Reach of stride of the foreleg is dependent upon correct angulation, musculation and ligamentation of the forequarters, together with correct width of chest and construction of rib cage.
[ترجمه ترگمان]رسیدن به پای جلو، وابسته به angulation درست، musculation و ligamentation of the forequarters، همراه با عرض صحیح سینه و ساخت قفسه سینه است
[ترجمه گوگل]رسیدن به گام پیشانی بستگی به زاویه صحیح، عضله و لیگاماتاسیون پیشانی دارد، همراه با عرض صحیح قفسه سینه و ساخت قفسه سینه

9. Foreleg Wei 7 years, and now still swollen!
[ترجمه ترگمان]\"وی وی\" ۷ سال است که هنوز ورم کرده است
[ترجمه گوگل]پیشانی وی 7 سال است، و در حال حاضر هنوز تورم!

10. She gently placed a tourniquet 22 around my foreleg as a tear ran down her cheek.
[ترجمه ترگمان]او به آرامی دکمه ای را دور دست من گذاشت که اشک از گونه هایش سرازیر شد
[ترجمه گوگل]او به آرامی 22 عنکبوت را در اطراف پیشانی من قرار داد، به طوری که یک شکاف پاره شد

11. Our horse had to be humanely destroyed after breaking his right foreleg.
[ترجمه ترگمان]اسب ما بعد از شکستن پای راستش از بین رفت
[ترجمه گوگل]اسب ما پس از شکستن پیشانی راست خود، باید به صورت انسانی نابود شود

12. The designation of lamb versus yearling mutton is based on the condition of the break between the foreleg and the feet.
[ترجمه ترگمان]قرار دادن گوشت بره در مقابل گوشت گوساله، براساس شرایط فاصله بین دو دست و پا بستگی دارد
[ترجمه گوگل]تعیین بره گوسفند در مقایسه با گوشت گوساله سالم بر اساس شرایط شکست بین پیشانی و پایه است

13. In principle, the height of the toe of the raised foreleg should be level with the middle of the cannon bone of the other foreleg.
[ترجمه ترگمان]در اصل، ارتفاع انگشت جلوی پای بالا باید به وسط استخوان پای جلوی پای دیگر برسد
[ترجمه گوگل]در اصل، ارتفاع پا پیشانی بالا باید با وسط استخوان توپ از پیشانی دیگر باشد

14. In principle, the height of the toe of the raised forefoot should be level with the middle of the cannon bone of the other supporting foreleg.
[ترجمه ترگمان]در اصل، ارتفاع انگشت پا بلند شده باید در وسط استخوان توپی دیگر حمایت از دست دیگر قرار گیرد
[ترجمه گوگل]در اصل، ارتفاع پا پا پیشانی باید با وسط استخوان توپ از طرف دیگر پشتیبانی می شود


کلمات دیگر: