کلمه جو
صفحه اصلی

piece de resistance


معنی : امر مهم، کار پر اهمیت، خوراک اصلی
معانی دیگر : فقره برجسته، بخش عمده خوراک، مثلا تیکه بزرگی از گوشت

انگلیسی به فارسی

امر مهم، فقره برجسته، کار پر اهمیت، خوراک اصلی


قطعه مقاومت، امر مهم، کار پر اهمیت، خوراک اصلی


مترادف و متضاد

امر مهم (اسم)
task, piece de resistance

کار پر اهمیت (اسم)
piece de resistance

خوراک اصلی (اسم)
piece de resistance

outstanding accomplishment


Synonyms: achievement, centerpiece, chef d’oeuvre, chef-d'oeuvre, culinary masterpiece, dish fit for a king, dish of the day, feat, feature, great performance, highlight, jewel, magnum opus, main attraction, main dish, master work, masterpiece, masterwork, outstanding accomplishment, plat du jour, prize, showpiece, specialty, tour de force


جملات نمونه

1. Of all the events, the piece de resistance will be a gala night at the King's Hall.
[ترجمه ترگمان]از بین همه این حوادث، این قطعه مقاومت شبی باشکوه در تالار پادشاه خواهد بود
[ترجمه گوگل]از تمام حوادث، قطعه مقاومت در شب پادشاهی در تالار پادشاه خواهد بود

2. Father Tim said mildly having saved this piece de resistance for the right moment.
[ترجمه ترگمان]پدر تیم که این قطعه مقاومت را برای لحظه مناسب ذخیره کرده بود گفت:
[ترجمه گوگل]پدر تیم گفت: به آرامی این قطعه مقاومت را برای لحظه مناسب نجات داد

3. The architect's piece de resistance was the City Opera House.
[ترجمه ترگمان]قطعه مقاومت معمار خانه اپرای شهر بود
[ترجمه گوگل]قطعه معماری قطعه ی شهر اپرا بود

4. But now, this is the piece de resistance.
[ترجمه ترگمان]اما حالا، این قطعه مقاومت است
[ترجمه گوگل]اما اکنون این قطعه مقاومت است

5. Continuously to today, I selects the beef works as the piece de resistance, also cooks by the apprentice, I only then discovered before my idea was wrong.
[ترجمه ترگمان]به طور مرتب امروز، من گوشت گاو را به عنوان قطعه مقاومت انتخاب می کنم، هم چنین توسط کارآموز آشپزی می کنم، و سپس قبل از اینکه ایده من اشتباه باشد، کشف کردم
[ترجمه گوگل]به طور مداوم به امروز، من کارهای گوشت گاو را به عنوان قطعه مقاومت انتخاب می کنم، همچنین توسط شاگرد آشپزی می کنم، من فقط پس از آن کشف کردم قبل از اینکه ایده من اشتباه بود

پیشنهاد کاربران

The principal dish of a meal, the main item or event in a series
امر مهم، کار اصلی، اصل مطلب، خوراک اصلی، اصل کاری


کلمات دیگر: