کلمه جو
صفحه اصلی

hung


معنی : اویخته، اویخت، زمان ماضی فعل
معانی دیگر : زمان گذشته و اسم مفعول : hang، مخفف:، مجار، مجارستانی، زمان ماضی فعل hang

انگلیسی به فارسی

زمان گذشته ساده فعل Hang


قسمت سوم فعل Hang


آویزان شد، زمان ماضی فعل، اویخت، اویخته


انگلیسی به انگلیسی

Infinitive: hang, Past Participle: hung


( verb )
• : تعریف: a past tense and past participle of hang.

• suspended; attached; executed by suspending by the neck with a rope; unable to reach a unanimous decision (about a jury); stuck, locked up (about a computer); (slang) having a large penis (vulgar)
hung is the past tense and past participle of most senses of hang.
a hung jury, parliament, or other decision-making body, is one in which there is no overall majority.

مترادف و متضاد

suspended


Synonyms: swaying, dangling, hanging


اویخته (صفت)
pensile, flappy, flaccid, pendent, hung, underhung

اویخت (صفت)
hung

زمان ماضی فعل (فعل)
hung

جملات نمونه

He is still hung up on money.

هنوز فکر و ذکرش پول است.


1. hung over
دچار خماری صبحگاهی (به خاطر میگساری شب پیشین)

2. hung up (on)
(امریکا - خودمانی) 1- عصبی،روان رنجور 2- ناراحت،سردرگم،هاج و واج 3- معتاد به،دچار وسواس نسبت به،سودازده ی

3. a hung jury
هیئت داوران معلق (که به اتفاق رای نداده است)

4. i hung my overcoat from the hook
پالتو خود را از قلاب آویختم.

5. she hung my overcoat in the closet
او پالتو مرا در کمد آویخت.

6. she hung the flag over the door
پرچم را بالای در آویخت.

7. they hung on his every word
آنان به هریک از حرف های او گوش فرا دادند.

8. walls hung with pictures
دیوارهایی که به آن تصویر آویخته است

9. heavy mist hung in the valley and obscured the mountains
مه سنگینی دره را فرا گرفته و کوه ها را تار کرده بود.

10. her hair hung down to her knees
گیسویش تا زانو می رسید.

11. his arm hung dead at his side
دستش لمس و بیحال در یک طرف آویخته بود.

12. his shirt hung on a nail
پیراهن او بر میخی آویخته بود.

13. the balloon hung below the clouds like a gigantic kite
بالون همچون بادبادک غول آسایی زیر ابرها معلق بود.

14. the butcher hung the sheep carcass from a hook
قصاب لاشه ی گوسفند را به قلاب آویخت.

15. the moon hung over the harbor dabbling the waves with gold
ماه بر فراز بندرگاه آویخته بود و امواج را طلاپاش می کرد.

16. a dark future hung over the project
پروژه آینده ی تیره ای داشت.

17. cars that are hung up in traffic
ماشین هایی که در ترافیک گیر کرده اند

18. he is still hung up on money
هنوز فکر و ذکرش پول است.

19. the wall was hung by a flowery wallpaper
کاغذ دیواری گلدار،دیوار را پوشانده بود.

20. a handsome ceramic plaque hung over the fireplace
یک صفحه ی سفالی زیبا بالای شومینه آویخته شده بود.

21. she got angry and hung up on me!
عصبانی شد و تلفن را گذاشت !

22. for a minute the eagle hung poised in the sky
برای لحظه ای عقاب در هوا معلق ماند.

23. she washed the clothes and hung them on the line
جامه ها را شست و روی رجه آویزان کرد.

24. he coiled the long rope and hung it from a nail
او طناب دراز را حلقه کرد و به میخ آویخت.

25. The silvery globe of the moon hung in the sky.
[ترجمه ترگمان]کره ماه در آسمان آویخته بود
[ترجمه گوگل]ستاره سیلور ماه ماه در آسمان آویزان شد

26. Tom hung his coat on the hook behind the door.
[ترجمه ترگمان]تام کتش را روی قلاب پشت در آویزان کرد
[ترجمه گوگل]تام کت خود را روی قلاب پشت درب گذاشت

27. A picture of flowers hung on the wall.
[ترجمه ترگمان]عکسی از گل روی دیوار آویخته بود
[ترجمه گوگل]یک عکس از گل ها روی دیوار آویزان شد

28. Nobody hung behind after running 2 miles.
[ترجمه ترگمان]بعد از دو مایل، هیچ کس پشت سرش آویزان نشد
[ترجمه گوگل]هیچ کس بعد از 2 مایل خاموش نشود

29. I hung his wet trousers on the radiator, but they're not dry yet.
[ترجمه ترگمان]شلوار خیسش را روی رادیاتور آویزان کردم، اما هنوز خشک نشدند
[ترجمه گوگل]شلوارهای مرطوب را روی رادیاتور شل کردم، اما هنوز خشک نشده اند

اصطلاحات

hung over

دچار خماری صبحگاهی (به‌خاطر میگساری شب پیشین)


hung up (on)

(امریکا - عامیانه) 1- عصبی، روان رنجور 2- ناراحت، سردرگم، هاج‌وواج 3- معتاد به، دچار وسواس نسبت به، سودازده‌ی


پیشنهاد کاربران

past simple and past participle of hang

آویزان

گیج، آشفته، پادرهوا، مختل، معطل


کلمات دیگر: