1. their hurried wedding created all kinds of gossip
ازدواج عجولانه آنان موجب همه جور شایعه شد.
2. you hurried me so much that i burned the food!
آنقدر مرا هول کردی که خوراک را سوزاندم !
3. . . . then he hurried to fight the forces that were advancing from the north
. . . سپس برای نبرد با قوایی که از سوی شمال پیش می آمدند شتافت.
4. she took the baby and hurried to the doctor
او بچه را برداشت و شتابان نزد دکتر رفت.
5. poetry writing needs time; it should never be hurried
شعر نویسی وقت می خواهد و هرگز نباید در (نوشتن) آن عجله به خرج داد.
6. I huddled on my clothes and hurried to the factory.
[ترجمه ترگمان]لباس هایم را جمع کردم و با عجله به کارخانه رفتم
[ترجمه گوگل]من لباس هایم را برداشتم و به کارخانه رفتم
7. He hurried along to hand his old father out of the car.
[ترجمه ترگمان]با عجله راه افتاد تا پدر پیرش را از ماشین بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او عجله کرد تا پدر پدرش را از ماشین خارج کند
8. The kids hurried to open their presents.
[ترجمه ترگمان]بچه ها عجله داشتند presents را باز کنند
[ترجمه گوگل]بچه ها عجله کرد تا هدیه های خود را باز کنند
9. The work hurried on night and day.
[ترجمه ترگمان]کار در شب و روز عجله داشت
[ترجمه گوگل]کار در شب و روز عجله کرد
10. She hurried off without a word.
[ترجمه ترگمان]بدون اینکه حرفی بزند با شتاب از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او بدون یک کلمه عجله کرد
11. Before we sat down, she hurried and dusted off each of the chairs.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بشینیم، او با عجله و با عجله هر کدام از صندلی ها را گردگیری کرد
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه ما نشستیم، او هر کدام از صندلی ها را تکان داد و خم شد
12. She hurried to answer the knock at the door.
[ترجمه ترگمان]او با عجله به طرف در ضربه زد
[ترجمه گوگل]او عجله کرد تا به درب ضربه بزنند
13. I ate a hurried breakfast and left.
[ترجمه ترگمان]با عجله صبحانه خوردم و رفتم
[ترجمه گوگل]صبحانه عجولانه خوردم و رفتم
14. They hurried into the city to say good - bye to us.
[ترجمه ترگمان]آن ها با عجله وارد شهر شدند تا با ما خداحافظی کنند
[ترجمه گوگل]آنها به شهر خندیدند و به خوبی گفتند: ببخشید