کلمه جو
صفحه اصلی

restive


معنی : بی قرار، سرکش، کله شق، چموش، رام نشو
معانی دیگر : (مثلا اسب) رموک، ناتو، بدلگام، نارام، ناآرام

انگلیسی به فارسی

کله شق، رام نشو، بیقرار، سرکش، چموش


تکان دهنده، سرکش، کله شق، رام نشو، چموش، بی قرار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: restively (adv.), restiveness (n.)
(1) تعریف: unable to remain at rest; impatient or ill at ease, esp. under restraint.
مشابه: restless

- The prisoner was restive in his cell and began to pace back and forth.
[ترجمه ترگمان] زندانی در سلول خود به خود مشغول بود و شروع به قدم زدن به عقب و جلو رفتن کرد
[ترجمه گوگل] زندانی در سلول خود مجذوب شد و شروع به قدم زدن کرد

(2) تعریف: hard to handle or control.
مشابه: obstreperous

• nervous, uneasy, restless; stubborn, uncontrollable
if you are restive, you are impatient, bored, or dissatisfied; a formal word.

مترادف و متضاد

impatient, nervous


بی قرار (صفت)
agog, disquiet, restless, fidgety, hectic, restive, variable, lubricious

سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

کله شق (صفت)
stomachy, obstinate, restive, stubborn, bull-headed, pertinacious, mulish, pigheaded, stiff-necked

چموش (صفت)
restive, cantankerous, outlaw, mulish, skittish, shifting, nappy, jibbing, rowdy

رام نشو (صفت)
restive

Synonyms: agitated, balky, contrary, edgy, fidgety, fractious, fretful, froward, ill at ease, jittery, jumpy, nervy, obstinate, on edge, ornery, perverse, recalcitrant, refractory, restless, stubborn, tense, uneasy, unruly, unyielding, uptight


Antonyms: calm, collected, patient, relaxed


جملات نمونه

1. The audience was becoming restive as they waited for the performance to begin.
[ترجمه ترگمان]وقتی منتظر بودند که نمایش شروع شود، تماشاچیان بی قرار شده بودند
[ترجمه گوگل]تماشاگران در حالیکه منتظر اجرای عملکرد بودند تماشا شد

2. Communist leaders struggled to rule over increasingly restive populations.
[ترجمه ترگمان]رهبران کمونیست در تلاش بودند تا بر جمعیت بیش از حد نا آرام حکومت کنند
[ترجمه گوگل]رهبران کمونیست تلاش کردند تا بر جمعیت هایی که به طور فزاینده ای نابود می شدند حکمرانی کنند

3. The crowd was growing increasingly restive.
[ترجمه ترگمان]جمعیت رو به افزایش می رفت
[ترجمه گوگل]جمعیت به طور فزاینده ای در حال رشد بود

4. The audience grew restive.
[ترجمه ترگمان]حضار ناراحت شدند
[ترجمه گوگل]مخاطبان رشد کردند

5. The men from Foss were restive.
[ترجمه ترگمان]مردانی که اهل Foss بودند، بی قرار بودند
[ترجمه گوگل]مردانی از فسس مجذوب بودند

6. Similar appeals to restive Protestant gunmen came Thursday from civic and church leaders and government officials.
[ترجمه ترگمان]درخواست مشابهی برای مردان مسلح پروتستان در روز پنج شنبه از رهبران مدنی و کلیسا و مقامات دولتی صادر شد
[ترجمه گوگل]پنجشنبه از رهبران مدنی و کلیسا و مقامات دولتی، درخواست های مشابهی را برای مردان مسلح رقیب پروتستان به بار آورد

7. If his wife is restive, he sees welfare as a positive invitation from the state for her to dissolve the marriage.
[ترجمه ترگمان]اگر همسر او نا آرام باشد، او رفاه را به عنوان یک دعوت مثبت از سوی دولت برای انحلال ازدواج می بیند
[ترجمه گوگل]اگر همسرش نافرمانی است، او رفاه را به مثابه دعوت مثبت از سوی دولت برای او برای ازدواج می بیند

8. The southern region was growing increasingly restive.
[ترجمه ترگمان]منطقه جنوبی به طور فزاینده ای ناآرام بود
[ترجمه گوگل]منطقه جنوبی به طور فزاینده ای در حال رشد بود

9. Her restive fingers toyed with the battered keys.
[ترجمه ترگمان]انگشتان بی قرار او با کلیدهای شکسته بازی می کرد
[ترجمه گوگل]انگشتان دست و پا گیر خود را با کلید های ضرب و شتم پرورش داد

10. Other restive ethnic groups will now be quicker to resort to arms.
[ترجمه ترگمان]دیگر گروه های سرکش قومی هم اکنون سریع تر به سلاح متوسل خواهند شد
[ترجمه گوگل]دیگر گروه های قومی غریب اکنون سریعتر به استفاده از اسلحه کمک خواهند کرد

11. The cool, restive Halls of the Passed echo with his prophetic voice of eternal wisdom.
[ترجمه ترگمان]The cool، of the با صدای prophetic از عقل سلیم به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]سالن های خنک و تکان دهنده از اکو گذر با صدای نبوت خود را از حکمت ابدی

12. When the singer was late, the audience grew restive.
[ترجمه ترگمان]وقتی که خواننده دیر شد، حضار ناراحت شدند
[ترجمه گوگل]وقتی خواننده دیر شد، تماشاگران گریه می کردند

13. If Kosovo remains unresolved and restive, the EU will not admIt'serbia as a member.
[ترجمه ترگمان]اگر کوزوو حل نشده و نا آرام باقی بماند، اتحادیه اروپا admit را به عنوان یک عضو قبول نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]اگر کوزوو هنوز حل و فصل نشده است، اتحادیه اروپا به عنوان یک عضو به عنوان یک عضو نیست

14. It is restive, confused, gently millenarian.
[ترجمه ترگمان]رام و سردرگم و آرام و نرم است
[ترجمه گوگل]این محرک است، گیج شده، به آرامی هزاره

15. The government has done nothing to ease restrictions and manufacturers are growing restive.
[ترجمه ترگمان]دولت هیچ کاری برای کاستن از محدودیت ها انجام نداده است و تولید کنندگان ناآرام هستند
[ترجمه گوگل]دولت هیچ کاری برای کاهش محدودیت ها انجام نداده و تولیدکنندگان در حال رشد هستند

پیشنهاد کاربران

ناراضی از شرایط
Restive children

The crowd grew restive as the comedian's opening jokes fell flat
جمعیت نارضایتیشون بالا رفته بود از کمدینی که جکهاش سطحشون پایین اومده بود ( داشت بی مزه می شد


کلمات دیگر: