1. sweating women were talking and fanning themselves restlessly
زن ها عرق ریزان حرف می زدند و با بی تابی خود را باد می زدند.
2. Irene prowled restlessly around the room.
[ترجمه ترگمان]ایرین با بی قراری اطراف اتاق می چرخید
[ترجمه گوگل]ایرنه، بی سر و صدا در اطراف اتاق غرق شد
3. He paced up and down restlessly, trying to put his thoughts in order.
[ترجمه ترگمان]او با بی قراری در حال قدم زدن بود و سعی می کرد افکارش را مرتب کند
[ترجمه گوگل]او قدم زده و بی سر و صدا، تلاش می کند افکار خود را به ترتیب قرار دهد
4. The wind moved restlessly through the trees.
[ترجمه ترگمان]باد با بی قراری در میان درختان حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]باد از طریق درختان بی سر و صدا حرکت کرد
5. She shifted restlessly in her chair.
[ترجمه ترگمان]با بی قراری روی صندلی اش جابه جا شد
[ترجمه گوگل]او در صندلی خود بی سر و صدا حرکت کرد
6. He moved restlessly from one foot to another.
[ترجمه ترگمان]بی قرار از یک پا به سوی دیگر می رفت
[ترجمه گوگل]او از یک پا به سمت دیگر بی سر و صدا حرکت کرد
7. Her husband prowled about restlessly.
[ترجمه ترگمان]شوهرش بی قرار در اطراف پرسه می زد
[ترجمه گوگل]شوهرش در مورد بی قرار بودن
8. I wandered restlessly round my room.
[ترجمه ترگمان]با بی قراری در اتاق خود پرسه می زدم
[ترجمه گوگل]من بی سر و صدا اتاق من را سرگردان بودم
9. His eyes wandered restlessly around the room.
[ترجمه ترگمان]نگاهش با بی قراری اطراف اتاق می چرخید
[ترجمه گوگل]چشمان او در اطراف اتاق بی سر و صدا سرگردان شد
10. The children were squirming restlessly in their seats.
[ترجمه ترگمان]بچه ها با بی قراری در صندلی های خود وول می خوردند
[ترجمه گوگل]بچه ها در کرسی های خود بی قرار بودند
11. The patient tumbled restlessly in his bed.
[ترجمه ترگمان]بیمار با بی قراری در بس تر افتاده بود
[ترجمه گوگل]بیمار در رختخواب خود بیدار شد
12. I found Mark at the hospital, pacing restlessly up and down .
[ترجمه ترگمان]مارک رو توی بیمارستان پیدا کردم و با بی قراری بالا و پایین می رفت
[ترجمه گوگل]مارک را در بیمارستان پیدا کردم، بی سر و صدا به سمت بالا و پایین رفتم
13. The lion paced restlessly up and down in its cage.
[ترجمه ترگمان]شیر با بی قراری در قفسش قدم می زد
[ترجمه گوگل]شیر، بی سر و صدا، در قفس خود به سمت بالا حرکت کرد
14. She paced restlessly up and down.
[ترجمه ترگمان]با بی قراری و بی قراری در حال بالا و پایین رفتن بود
[ترجمه گوگل]او بی سر و صدا به سمت بالا حرکت کرد
15. She tossed about restlessly all night with a high fever.
[ترجمه ترگمان]تمام شب با تب بالا رفت و با تب بالا رفت
[ترجمه گوگل]او در تمام شب با شدت تب و لرز در اطراف ناامید شد