کلمه جو
صفحه اصلی

restful


معنی : پراسایش
معانی دیگر : آرامبخش، راحت، آسوده

انگلیسی به فارسی

پراسایش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: restfully (adv.), restfulness (n.)
(1) تعریف: offering or giving rest.
مترادف: calming, relaxing, soothing
متضاد: restless
مشابه: comforting, narcotic, peaceful, placid, sedative, serene, slumberous, somniferous, somnolent, soporific, tranquil

(2) تعریف: peaceful and quiet.
مترادف: calm, peaceful, quiet, serene, tranquil
متضاد: exciting
مشابه: dormant, easy, inactive, inert, languid, lethargic, pacific, peaceable, placid, quiescent, reposed, sedentary, sluggish, still, undisturbed, unperturbed, untroubled

• reposeful, promoting sleep; calm, peaceful, quiet, tranquil
something that is restful helps you to feel calm and relaxed.

مترادف و متضاد

پراسایش (صفت)
restful

quiet


Synonyms: calm, comfortable, contented, hushed, inactive, motionless, pacific, peaceful, placid, relaxed, relaxing, retired, sedate, serene, soothing, still, tranquil, unanxious, unexcited, untroubled


جملات نمونه

1. restful colors
رنگ های آرامبخش

2. a restful sleep
یک خواب راحت

3. she cried a bit and then became restful
قدری گریه کرد و سپس آرام شد.

4. The colour green has a restful effect.
[ترجمه ترگمان]رنگ سبز اثر آرامش بخش دارد
[ترجمه گوگل]رنگ سبز دارای اثر آرام است

5. She banished all thoughts of a restful holiday .
[ترجمه ترگمان]تمام افکار یک تعطیلی آرام را از خود دور کرد
[ترجمه گوگل]او تمام اندیشه های یک تعطیلات آرام را رد کرد

6. I love the restful sound of the wind in the trees.
[ترجمه ترگمان]صدای آرام باد را در میان درختان دوست دارم
[ترجمه گوگل]من صدای آرام باد درختان را دوست دارم

7. Adjust the lighting so it is soft and restful.
[ترجمه ترگمان]روشنایی را تنظیم کنید تا نرم و آرامش بخش باشد
[ترجمه گوگل]نور را تنظیم کنید تا نرم و آرام باشد

8. Her suite of rooms was cool and restful and there was a small balcony beyond the bedroom window.
[ترجمه ترگمان]اتاق او بسیار سرد و آرامش بخش بود و بالکن کوچکی در آن سوی پنجره اتاق خواب دیده می شد
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از اتاق ها سرد و آرام بود و بالکن های کوچکتر از پنجره ی اتاق خواب بود

9. Sleeping tablets are routinely a restful green.
[ترجمه ترگمان]قرص های خواب آور به طور معمول سبز آرامش بخش هستند
[ترجمه گوگل]قرصهای خواب معمولا یک سبزه استراحت دارند

10. The room was restful partly because it was anonymous.
[ترجمه ترگمان]اتاق فقط به خاطر اینکه ناشناس بود، آرامش بخش بود
[ترجمه گوگل]اتاق تا حدی ناامید شده بود چون ناشناس بود

11. Far from being restful they are very demanding, needing almost constant attention.
[ترجمه ترگمان]از این که راحت بودن خیلی اصرار دارند، احتیاج به توجه دایم دارند
[ترجمه گوگل]دور از آرام بودن آنها بسیار مستحکم و مستلزم تقریبا ثابت است

12. I mean: the view will be quite restful on the eye.
[ترجمه ترگمان]منظورم این است: منظره روی چشم بسیار آرامش بخش است
[ترجمه گوگل]منظورم این است که دید در چشم کاملا آرام خواهد بود

13. He woke after a long, restful sleep, feeling refreshed.
[ترجمه ترگمان]پس از یک خواب طولانی و آرام، از خواب پرید
[ترجمه گوگل]او پس از خواب طولانی، آرامش بخش، احساس تازه ای را بیدار کرد

14. Her suite of rooms was cool and restful.
[ترجمه ترگمان]اتاق او پر از آرامش و آرامش بود
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از اتاق ها سرد و آرام بود

restful colors

رنگ‌های آرام‌بخش


a restful sleep

یک خواب راحت


She cried a bit and then became restful.

قدری گریه کرد و سپس آرام شد.



کلمات دیگر: