کلمه جو
صفحه اصلی

fatherland


معنی : موطن، کشور، میهن، وطن
معانی دیگر : سرزمین آبا و اجدادی، زادبوم

انگلیسی به فارسی

وطن، کشور، میهن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person's homeland; native soil.
مشابه: country, home

(2) تعریف: the land of one's ancestors.

• homeland, native land, land of one's ancestors
someone's fatherland is the country in which they or their ancestors were born; a literary word.

مترادف و متضاد

موطن (اسم)
home, birthplace, matrix, motherland, fatherland

کشور (اسم)
country, soil, commonwealth, state, fatherland, territory, nation, kingdom

میهن (اسم)
home, motherland, fatherland

وطن (اسم)
home, fatherland

homeland


Synonyms: home, motherland, native land, the old country


جملات نمونه

1. They were willing to serve the fatherland in its hour of need.
[ترجمه ترگمان]آن ها حاضر بودند در ساعت نیاز به وطن خدمت کنند
[ترجمه گوگل]آنها مایل به خدمت به سرزمین مادری در ساعت مورد نیاز خود بودند

2. My labour has enriched the fatherland.
[ترجمه ترگمان]نیروی کار من سرزمین پدری را غنا بخشیده است
[ترجمه گوگل]کار من کشور سرزمین خود را غنی کرده است

3. He remained faithful to his fatherland right to the end.
[ترجمه ترگمان]او تا پایان به وطنش وفادار ماند
[ترجمه گوگل]او برای پایان دادن به وطن خود وفادار بود

4. Patria o Muerte, Castro liked to say Fatherland or Death.
[ترجمه ترگمان]کاسترو دوست داشت به سرزمین پدری یا مرگ بگوید
[ترجمه گوگل]کاسترو، Patria o Muerte دوست داشت به پدر و مادر یا مرگ بگوید

5. Do you want our socialist fatherland to be beaten and to lose its independence?
[ترجمه ترگمان]آیا می خواهید که میهن پرستان ما مورد ضرب و شتم قرار بگیرند و استقلال خود را از دست بدهند؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید سرزمین سوسیالیست خود را مورد ضرب و شتم قرار دهید و استقلال خود را از دست بدهید؟

6. One, inured to misfortune by her fatherland.
[ترجمه ترگمان]یکی که به بدبختی وطن او خو گرفته بود
[ترجمه گوگل]یکی، که به وسیلۀ سرزمین مادری اش به ناامیدی رسیده است

7. Everything belongs to the fatherland when the fatherland is in danger.
[ترجمه ترگمان]همه چیز به سرزمین پدری تعلق دارد که وطن در خطر است
[ترجمه گوگل]وقتی سرزمین پدر در خطر است همه چیز متعلق به سرزمین پدر می باشد

8. Jack: No, he immigrated to Switzerland from his fatherland, German.
[ترجمه ترگمان]نه، اون به سویس و آلمان مهاجرت کرده
[ترجمه گوگل]جک: نه، او به سوئیس از کشور خود، آلمان، مهاجرت کرد

9. In the past we had no fatherland, nor could we have had one.
[ترجمه ترگمان]گذشته از این ما میهن fatherland نداشتیم و نه می توانستیم داشته باشیم
[ترجمه گوگل]در گذشته ما هیچ سرزمین سرزمینی نداشتیم و نمی توانستیم آن را داشته باشیم

10. That is our country, our fatherland - and no other.
[ترجمه ترگمان]این میهن، میهن ما، میهن ما است
[ترجمه گوگل]این کشور ما، سرزمین پدر ما است و هیچکس دیگر

11. The perfidious military attack on our fatherland, begun on 22 June by Hitler's Germany, is continuing.
[ترجمه ترگمان]حمله نظامی خائن به وطن ما، که در ۲۲ ژوئن از سوی آلمان هیتلر آغاز شد، ادامه دارد
[ترجمه گوگل]حمله هولناک نظامی به سرزمین اصلی ما، که در تاریخ 22 ژوئن توسط آلمان هیتلر آغاز شد، ادامه دارد

12. Everything belongs to the fatherland when fatherland is in danger.
[ترجمه ترگمان]همه چیز به سرزمین پدری تعلق دارد که در آن سرزمین پدری در خطر است
[ترجمه گوگل]همه چیز متعلق به سرزمین پدر، زمانی که سرزمین مادری در خطر است

13. The fatherland is our family, but now many students abroad cannot go back.
[ترجمه ترگمان]وطن خانواده ماست، اما اکنون بسیاری از دانشجویان خارج از کشور نمی توانند بازگردند
[ترجمه گوگل]خانواده ما خانواده ما است، اما در حال حاضر بسیاری از دانش آموزان خارج از کشور نمی توانند به عقب برگردند

14. They were doing everything they could to help the fatherland.
[ترجمه ترگمان]آن ها هر کاری که بتوانند برای کمک به وطن انجام می دادند
[ترجمه گوگل]آنها هر کاری که می توانستند برای کمک به سرزمین مادری انجام دهند

پیشنهاد کاربران

پای بوم


کلمات دیگر: