کلمه جو
صفحه اصلی

fidelity


معنی : وفاداری، سرسپردگی، صداقت، راستی
معانی دیگر : وفا، پایبندی، وظیفه شناسی، پیروی از تعهدات و وظایف، پیمان داری، وفاداری به همسر (در ازدواج)، پاکدامنی

انگلیسی به فارسی

وفاداری، راستی، صداقت


وفاداری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: fidelities
(1) تعریف: loyalty or faithfulness to obligations, promises, or those to whom one has made a commitment.
مترادف: adherence, allegiance, constancy, devotedness, faithfulness, fealty, loyalty, steadfastness, trueheartedness
متضاد: faithlessness, infidelity, unfaithfulness
مشابه: dedication, devotion, duty, obedience, patriotism, steadiness, trustiness

- An essential part of a wedding ceremony is a pledge of fidelity.
[ترجمه ترگمان] بخش اصلی یک مراسم عروسی، تعهد وفاداری است
[ترجمه گوگل] بخش مهمی از یک مراسم عروسی، وعده اعتدال است

(2) تعریف: accuracy and truthfulness; faithfulness to fact and detail.
مترادف: accuracy, faithfulness, truthfulness
مشابه: exactitude, exactness, precision

(3) تعریف: in electronics, accuracy in reproducing or transmitting sounds or images.
مشابه: accuracy, high fidelity, precision

• strict faithfulness, loyalty; exactness, precision, accuracy; adherence to detail
fidelity is the quality of remaining firm in your beliefs and loyalties; a formal word.
fidelity is also the state of having a sexual relationship with only one person, especially your husband or wife; a formal word.
the fidelity of a report, translation, or adaptation is its degree of accuracy; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] وفاداری، وضوح - وفادرای میزان دقت یک سیستم در باز تولید مشخصه های اساسی سیگنال ورودی در خروجی آن.
[نساجی] حساسیت

مترادف و متضاد

faithfulness in a relationship


وفاداری (اسم)
loyalty, camaraderie, allegiance, fidelity, fealty, constancy, troth

سرسپردگی (اسم)
surrender, loyalty, allegiance, devotion, fidelity, commitment, faithfulness, troth, capitulation, committal

صداقت (اسم)
loyalty, veracity, truth, fidelity, honesty, trueness

راستی (اسم)
integrity, veracity, truth, verity, fidelity, verticality, sooth, troth, probity, rectitude

Synonyms: allegiance, ardor, attachment, constancy, dependability, devotedness, devotion, faith, fealty, integrity, loyalty, piety, reliability, staunchness, steadfastness, true-heartedness, trustworthiness


Antonyms: disloyalty, faithlessness, infidelity, lying, treachery


conformity to a standard


Synonyms: accuracy, adherence, adhesion, attachment, closeness, constancy, correspondence, exactitude, exactness, faithfulness, loyalty, naturalism, preciseness, precision, realism, scrupulousness, verism


Antonyms: inconstancy, nonconformity, unsteadiness, vacillation, wavering


جملات نمونه

1. a dog's fidelity to its master
وفاداری سگ به صاحبش

2. How important do you think sexual fidelity is in a marriage?
[ترجمه علی] فکر میکنی اهمیت وفاداری جنسی در ازدواج چقدر هست؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنید نسبت به ازدواج چه قدر مهم است؟
[ترجمه گوگل]فکر میکنید که وفاداری جنسی در ازدواج چقدر مهم است؟

3. I had to promise fidelity to the Queen.
[ترجمه زهرا] باید برای ملکه سوگند وفاداری میخوردم
[ترجمه ترگمان] باید قول وفاداری به ملکه می دادم
[ترجمه گوگل]من مجبور بودم وفاداری به ملکه

4. Wanting fidelity implies you're thinking about a major relationship.
[ترجمه بهروز مددی] تقاضای تعهد و وفاداری دلالت بر این دارد که شما در فکر یک رابطه‎ی عمیق و طولانی می‎باشید.
[ترجمه ترگمان]وفاداری به دنبال وفاداری به این معنی است که شما در مورد یک رابطه مهم فکر می کنید
[ترجمه گوگل]میخواهید وفاداری به این معنی است که شما در مورد یک رابطه بزرگ فکر میکنید

5. They betokened their fidelity to the leader with a vow.
[ترجمه ترگمان]آن ها وفاداری خود را با سوگند وفاداری به رهبر نشان دادند
[ترجمه گوگل]آنها وفاداری خود را به رهبر با وعده دادند

6. There is nothing like a dog's fidelity.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز مثل وفاداری سگ نیست
[ترجمه گوگل]چیزی مانند یک وفاداری سگ وجود ندارد

7. In recent months, Fidelity, not just Magellan, has unloaded tech stocks.
[ترجمه ترگمان]در ماهه ای اخیر وفاداری، نه فقط ماژلان، ذخایر فن آوری را تخلیه کرده است
[ترجمه گوگل]در ماه های اخیر، Fidelity، نه تنها ماژلان، سهام تکنولوژی را تخلیه کرده است

8. There are few absolutes in high fidelity.
[ترجمه ترگمان]در وفاداری زیاد، absolutes وجود دارد
[ترجمه گوگل]چندین مطلق در وفاداری بالا وجود دارد

9. Closely connected with fidelity was liege homage, which the kings were equally determined to extend.
[ترجمه ترگمان]ارتباط نزدیکی با وفاداری با وفاداری بود که پادشاهان به همان اندازه مصمم به گسترش آن بودند
[ترجمه گوگل]به شدت با وفاداری ارتباط برقرار کرد، که پادشاهان به همان اندازه مصمم به گسترش بودند

10. Neither Fidelity nor Merrill will talk about these investments, or their role in the reorganization.
[ترجمه ترگمان]نه وفاداری و نه مریل در مورد این سرمایه گذاری ها یا نقش آن ها در سازمان دهی مجدد صحبت نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]نه اعتماد و نه مریل در مورد این سرمایه گذاری ها و یا نقش آنها در سازماندهی مجدد صحبت خواهد کرد

11. Soviero joined Fidelity in 1989 as a high yield analyst.
[ترجمه ترگمان]Soviero در سال ۱۹۸۹ به عنوان یک تحلیلگر بازده بالا به وفاداری پیوست
[ترجمه گوگل]Soviero به Fidelity در سال 1989 به عنوان یک تحلیلگر عملکرد بالا پیوست

12. Fidelity is also at the forefront of the new style cash unit trusts.
[ترجمه ترگمان]وفاداری نیز در خط مقدم واحد پول نقد سبک جدید قرار دارد
[ترجمه گوگل]وفاداری نیز در خط مقدم اعتماد اعتباری نقدی جدید است

13. Otherwise, his fidelity to a city and its cultural flagship has shining precedents.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، وفاداری او به شهر و شاخص فرهنگی آن سابقه درخشانی داشته است
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، وفاداری او به یک شهر و پرچمدار فرهنگی آن، سابقه درخشانی دارد

14. Even Fidelity Investments' Magellan Fund, which tends to hold almost no cash, is showing signs of market wariness.
[ترجمه ترگمان]حتی سرمایه گذاری وفاداری به صندوق ماژلان، که تقریبا هیچ وجه نقد ندارد، نشانه هایی از نگرانی بازار را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]حتی صندوق ماجلان سرمایه گذاری Fidelity، که تمایل دارد تقریبا هیچ نقدی داشته باشد، نشانه هایی از تهدید بازار را نشان می دهد

a dog's fidelity to its master

وفاداری سگ به صاحبش


پیشنهاد کاربران

درستی، درستکاری

بازده و کارایی

faithfulness

honesty

وفاداری
پایبندی
سرسپردگی

به معنای "وضوح" هم به کار برده میشه. البته باید توی جمله معنا پیدا کنه.

جمله:
Fidelity is high
معنی:
وضوح بالاست

نجابت
شرافت - شرف
پاک منشی - پاکدامنی
تعهد و وفاداری و پایبندی
( پارسایی )

Troth


وفاداری پایبندی

دقت


کلمات دیگر: