کلمه جو
صفحه اصلی

emissary


معنی : فرستاده، مامور سری
معانی دیگر : فرستاده (به ویژه عاملی که به ماموریت سری گسیل شده باشد)، مامور، نماینده، ایلچی، پیک

انگلیسی به فارسی

مأمور سری، فرستاده


فرستاده، مامور سری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: emissaries
• : تعریف: an agent sent to represent, or engage in some activity such as negotiations on behalf of, another person or group, esp. a government.
مترادف: agent, ambassador, delegate, envoy, intermediary, representative
مشابه: deputy, diplomat, mediator, messenger

• messenger, envoy, delegate, representative
an emissary is a messenger or representative sent by a government or leader; a formal word.

مترادف و متضاد

فرستاده (اسم)
envoy, envoi, messenger, apostle, prophet, emissary

مامور سری (اسم)
emissary

deputy


Synonyms: agent, ambassador, bearer, carrier, consul, courier, delegate, envoy, front, go-between, herald, hired gun, intermediary, internuncio, legate, messenger, rep, representative, scout, spy


جملات نمونه

1. they sent a special emissary to discuss probable peace terms
آنان فرستاده ی ویژه ای رابرای مذاکره درباره ی شرایط صلح احتمالی گسیل داشتند.

2. He had been engaged in emissary activity before he was discovered.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که کشف شود مشغول فعالیت بود
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه کشف شود، در فعالیت هیئت نمایندگی مشغول به کار بوده است

3. The plant strikes a bargain with its emissary.
[ترجمه ترگمان]این گیاه دارد با emissary معامله می کند
[ترجمه گوگل]گیاه با معامله گران خود مقابله می کند

4. Kojong asked Hulbert to be his emissary to the Hague.
[ترجمه ترگمان]Kojong از Hulbert خواست که به لاهه فرستاده شود
[ترجمه گوگل]کجونگ از هولبرت خواسته بود که به لاهه فرستاده شود

5. Valery Tikhinya, 5 was one such unlikely emissary.
[ترجمه ترگمان]valery Tikhinya، ۵ نفر توسط یک مامور مخفی وجود داشت
[ترجمه گوگل]والری تیکینیایا، 5، یکی از این نامزدهای نامطلوب بود

6. The emissary of the Barbeques had tailed Mitchell as far as the top of the beach and hesitated to come closer.
[ترجمه ترگمان]قاصد the، میچل را تا بالای ساحل تعقیب کرده بود و مردد بود که نزدیک تر بیاید
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره Barbeques به تاخیر انداختن میچل تا بالای ساحل و تردید به نزدیک شدن

7. I am the emissary to the ruler of all the world.
[ترجمه ترگمان]من قاصد تمام جهان هستم
[ترجمه گوگل]من فرستاده ام به حاکم تمام جهان است

8. Two countries emissary did not finish the job, disgruntled and return.
[ترجمه ترگمان]فرستاده دو کشور این کار را تمام نکرده، ناراضی و بازگشته
[ترجمه گوگل]دو فرستنده دولتی این کار را تمام نکرده، ناراضی و بازگشت نکردند

9. Deploy Emissary near your Expansion Field and wait for it to deploy.
[ترجمه ترگمان]از emissary نزدیک میدان توسعه خود استفاده کنید و صبر کنید تا استقرار یابد
[ترجمه گوگل]الیاس را در نزدیکی میدان توسعه خود قرار دهید و منتظر بمانید

10. My young emissary of the Poor People's League decided to deposit me here.
[ترجمه ترگمان]مامور جوان من از انجمن جوانان، تصمیم گرفت مرا اینجا بگذارد
[ترجمه گوگل]فرستاده جوان من از لیگ فقیران تصمیم گرفتم اینجا را به من سپرده باشم

11. The soldiers need a enchantress, an emissary of the heads of State and some love.
[ترجمه ترگمان]سربازان به یک ساحره، یک مامور مخفی از سران دولت و برخی از عشق احتیاج دارند
[ترجمه گوگل]سربازان نیاز به جادوگر، فرستاده سران دولت و برخی از عشق

12. Que Emissary and set rally to your nearest Expansion Field.
[ترجمه ترگمان]و شروع به حرکت به نزدیک ترین میدان توسعه your کرد
[ترجمه گوگل]Que Emissary و تسلیم شدن به نزدیک ترین میدان توسعه شما

13. The joy of family emissary, personal happiness partners, all of the happy baby.
[ترجمه ترگمان]شادی اعضای خانواده، شرکای شادی شخصی، همه کودکان خوشبخت
[ترجمه گوگل]شادی خانوادگی، شرکای شادی شخصی، همه عزیزان عزیز

14. Was Colombo the emissary of Pope Paul, his Trojan horse within the Commission?
[ترجمه ترگمان]آیا Colombo، فرستاده پاپ ژان پل، اسب تروجان در کمیسیون بود؟
[ترجمه گوگل]کلمبو فرستاده پاپ پولس، اسب تروجانش در کمیسیون بود؟

They sent a special emissary to discuss probable peace terms.

آنان فرستاده‌ی ویژه‌ای را برای مذاکره درباره‌ی شرایط صلح احتمالی گسیل داشتند.


پیشنهاد کاربران

عامل
کارگزار

مامور


کلمات دیگر: