کلمه جو
صفحه اصلی

eldest


معنی : بزرگترین، ارشد، مسن ترین، سالدارترین
معانی دیگر : (از همه مسن تر یا ارشد تر) مهترین، سالمندترین

انگلیسی به فارسی

(فرزند، برادر و غیره) بزرگ، ارشد، بزرگ‌ترین، مسن‌ترین


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: a superlative of old.
متضاد: youngest

• the eldest person in a group is the one who was born before all the others.

مترادف و متضاد

بزرگترین (صفت)
best, supreme, eldest, maximum

ارشد (صفت)
superior, senior, commander, major, eldest, classy, elder, superordinate, old-line, first-born, higher-up

مسن ترین (صفت)
eldest

سالدارترین (صفت)
eldest

جملات نمونه

1. usually eldest sons succeeded their fathers
معمولا پسران ارشد جانشین پدرشان می شدند.

2. because he was mad, the eldest son was excluded from succession
پسر بزرگتر به خاطر دیوانگی از حق تاج و تخت محروم شد.

3. her father died and the eldest daughter became the family's sole support
پدرش مرد و دختر ارشد یگانه پشت و پناه خانواده شد.

4. he transferred his lands to his eldest son
او زمین های خود را به اسم پسر ارشدش کرد.

5. the settlement of the house on his eldest son
واگذاری خانه به پسر ارشدش

6. After the Duke's death, his eldest son claimed the title.
[ترجمه ترگمان]پسر بزرگش پس از مرگ دوک عنوان کرد
[ترجمه گوگل]بعد از مرگ دوک، پسر ارشدش این عنوان را ادعا کرد

7. King Alfonso XIII abdicated in favour of his eldest son.
[ترجمه ترگمان]پادشاه آلفونسو سیزدهم به نفع پسر بزرگش کناره گیری کرد
[ترجمه گوگل]پادشاه آلفونسو XIII به نفع فرزند ارشدش رد شد

8. The eldest child was a daughter called Fiona.
[ترجمه ترگمان]بچه بزرگ تر دختری بود بنام فیونا
[ترجمه گوگل]بزرگترین فرزند دختر فیونا بود

9. The title passes by inheritance to the eldest son.
[ترجمه ترگمان]این عنوان با وراثت به پسر ارشد واگذار می شود
[ترجمه گوگل]عنوان به ارث برده می شود به پسر بزرگتر

10. Eldest children are the only ones to have experienced the undivided attention of their parents.
[ترجمه ترگمان]Eldest بچه هایی هستند که توجه کامل پدر و مادرشان را به خود جلب کرده اند
[ترجمه گوگل]کودکان سالمند تنها کسانی هستند که توجه جدی والدین خود را تجربه کرده اند

11. He was the eldest of six children.
[ترجمه ترگمان]او بزرگ ترین بچه شش بچه بود
[ترجمه گوگل]او بزرگترین فرزند شش ساله بود

12. The eldest son is the family's sole provider .
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین پسر تنها provider خانواده است
[ترجمه گوگل]پسر ارشد تنها تامین کننده خانواده است

13. The estate went to the eldest son.
[ترجمه ترگمان]ملک به پسر ارشد تعلق داشت
[ترجمه گوگل]املاک به پسر بزرگتر رفت

14. On his death, the title passed to his eldest son.
[ترجمه ترگمان]بعد از مرگ، عنوانش به پسر ارشدش رسید
[ترجمه گوگل]در مرگ او، عنوان به پسر بزرگترش منتقل شد

15. His eldest boy is at university.
[ترجمه ترگمان]پسر بزرگش در دانشگاه است
[ترجمه گوگل]پسر ارشد او در دانشگاه است

16. The eldest son will inherit the title.
[ترجمه ترگمان]پسر بزرگ تر عنوان را به ارث خواهد برد
[ترجمه گوگل]پسر بزرگتر عنوان را به ارث برده است

(one's) eldest child

فرزند ارشد، نخست‌زاد


پیشنهاد کاربران

پیرترین

پر سن وسال ترین

بزرگترین در یک خانواده یا در یک گروه


کلمات دیگر: