1. There was a fellow feeling between everyone who had lived through the war.
[ترجمه Manya] بشخصه به عنوان یک تک فرزند با لورا همدردی میکردم.
[ترجمه ترگمان]بین همه کسانی که در جنگ زندگی می کردند احساس عجیبی داشت
[ترجمه گوگل]احساس همدلی بین همه کسانی که در جنگ زندگی می کردند وجود داشت
2. As an only child myself, I had a fellow feeling for Laura.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک بچه خودم، احساس بدی نسبت به لو را داشتم
[ترجمه گوگل]به عنوان تنها فرزندم خودم، احساس لورا را دوست داشتم
3. It gave me a fellow feeling for the anchovy, which is stunned and confused by the high frequency sounds dolphins make.
[ترجمه ترگمان]این به من احساسی را نسبت به anchovy داد، که گیج و گیج شده از صدای امواج فرکانس بالا که دلفین ها می سازند، گیج و گیج شده است
[ترجمه گوگل]این به من یک احساس دیگر برای آنچوایی داده شد، که توسط دلفین ها برای صداهای فراوانی خیره شده و گیج شده است
4. He had a shy manner which evoked a fellow feeling in me.
[ترجمه ترگمان]رفتار شرم آوری داشت که آدمی در من احساس می کرد
[ترجمه گوگل]او یک روش خجالتی داشت که منجر به یک احساس همیشگی در من شد
5. Most of us get a warm sense of fellow feeling when we act in close and successful relationship with others, and maybe that happens more in war than any other time.
[ترجمه ترگمان]بیشتر ماها وقتی در رابطه نزدیک و موفق با دیگران عمل می کنیم احساس گرما می کنیم، و شاید این بیشتر در جنگ بیشتر از هر زمان دیگری اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]بسیاری از ما حس گرمای احساس همجنسگرانه ای را در رابطه با همکاری نزدیک و موفق با دیگران می گذرانیم، و شاید در جنگ بیشتر از هر زمان دیگری اتفاق می افتد
6. It's unlike solidarity or fellow feeling or altruism because love and those other particular virtues or reasons for caring about other people have to do with who they are in particular.
[ترجمه ترگمان]این برخلاف همبستگی یا احساس یا نوع دوستی است، زیرا عشق و دیگر فضایل خاص و یا دلایلی برای مراقبت از افراد دیگر باید با کسانی که به طور خاص هستند، انجام دهند
[ترجمه گوگل]این بر خلاف همبستگی یا احساس همجنسگرایانه یا بی نظمی است؛ زیرا عشق و دیگر فضایل خاص یا دلایل دیگر برای مراقبت از افراد دیگر مربوط به کسانی است که به طور خاص هستند
7. She also left the book undisturbed but felt, as soon as she saw the title, a further fellow feeling with S. Kettering.
[ترجمه ترگمان]او همچنین کتاب را دست نخورده گذاشت، ولی به محض اینکه عنوان را دید، احساس دیگری با اس مشغول Kettering
[ترجمه گوگل]او همچنین این کتاب را بدون دردسر ترک کرد اما احساس کرد که او به عنوان عنوانش را دید، یک احساس دیگر با کاترینینگ
8. As an only child myself, I had a certain fellow feeling for Laura.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک بچه خودم، یک احساس خاص نسبت به لورا داشتم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کودک تنها خودم، من احساس خاصی برای لورا داشتم
9. I answer: non-believers perform these, too, out of simple fellow feeling, not requiring the idea of pleasing a deity or getting into heaven to prompt them to it.
[ترجمه ترگمان]پاسخ می دهم: افراد غیر مذهبی هم این کار را انجام می دهند، از یک احساس ساده و ساده، نه اینکه به فکر خوشایند بودن یک الهه یا ورود به بهشت باشند تا آن ها را به این کار ترغیب کند
[ترجمه گوگل]من جواب می دهم: غیر مؤمنان این را نیز از احساس مشترک ساده می گیرند، نیازی نیست که ایده خشنود کردن خدا را داشته باشند و یا به بهشت بروند تا آنها را به آن دعوت کند
10. s answer to that is to find morality on sentiment, on fellow feeling, empathy for other people.
[ترجمه ترگمان]پاسخ به این مساله یافتن اخلاق در احساسات، احساسات شخصی، همدلی برای دیگران است
[ترجمه گوگل]پاسخ به این سؤال این است که اخلاقیات را در مورد احساسات، احساسات دیگر، همدلی برای دیگران پیدا کنید