1. a religious fanatic
متعصب مذهبی
2. I am not a religious fanatic but I am a Christian.
[ترجمه ترگمان]من یک متعصب مذهبی نیستم، اما مسیحی هستم
[ترجمه گوگل]من متعصب مذهبی نیستم، اما من مسیحی هستم
3. The man is a fanatic who is determined to wipe out any opposition to the way he conducts himself.
[ترجمه ترگمان]این مرد یکی از fanatic است که مصمم است مخالفت خود را با روشی که خود انجام می دهد از بین ببرد
[ترجمه گوگل]این مرد متعصب است و مصمم است تا هر گونه مخالفت خود را با نحوه انجامش انجام دهد
4. He is a fanatic jogger.
[ترجمه ترگمان] اون یه دونده افراطی - ه
[ترجمه گوگل]او یک شکارچی متعصب است
5. Stanley is our resident crossword fanatic.
[ترجمه ترگمان](استنلی)یکی از افراد متعصب است
[ترجمه گوگل]استنلی متعصب جدول کلمات متقاطع ما است
6. She's a non-smoking, non-drinking fitness fanatic.
[ترجمه ترگمان]او یک فرد متعصب و non است
[ترجمه گوگل]او یک متعصب تناسب اندام غیر سیگاری و نوشیدن است
7. Being a fanatic nonsmoker and health freak, he made us enact the ritual funeral of a cigarette end.
[ترجمه ترگمان]او ما را وادار کرد تا مراسم تدفین یک ته سیگار را تا آخر ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک عادت غریب و متعصب متعصب و عجیب و غریب سلامتی، ما را به انجام مراسم مراسم از پایان سیگار
8. To a sports fanatic like me, the Maracana would be as important a landmark as Sugar Loaf Mountain.
[ترجمه ترگمان]برای یک متعصب ورزش مانند من، Maracana به اندازه کوه شکر Sugar مهم است
[ترجمه گوگل]به یک متعصب ورزشی مانند من، ماراکانا به عنوان نقطه قوت مهم به عنوان کوه Sugar Loaf می شود
9. He's a real football fanatic.
[ترجمه ترگمان]اون یک متعصب فوتبال واقعیه
[ترجمه گوگل]او متعصب فوتبال واقعی است
10. Kiki was a Garbo fanatic and looked on herself as a femme fatale even though she was nothing of the sort.
[ترجمه ترگمان]کیکی هم a Garbo بود و به خودش به عنوان یک زن فریبنده به نظر می رسید، با این که چیزی از این قبیل نبود
[ترجمه گوگل]Kiki متعصب گاربو بود و خود را به عنوان یک زن فاخته نگاه کرد، هر چند که او هیچ چیز از این نوع بود
11. My son, however, is a sports fanatic if ever there was one.
[ترجمه ترگمان]با این حال، پسر من، اگر یک نفر باشد یکی از طرفداران ورزش است
[ترجمه گوگل]با این حال، پسر من یک تعصب ورزشی است اگر هرگز وجود داشته باشد
12. Gandhi was killed by a religious fanatic.
[ترجمه ترگمان]گاندی با یک متعصب مذهبی کشته شد
[ترجمه گوگل]گاندی متعصب مذهبی بود
13. Young, an audio fanatic, no doubt would approve of the Mobile Fidelity treatment.
[ترجمه ترگمان]جوان، یک متعصب صدا، بدون شک رفتار وفاداری همراه را تایید می کرد
[ترجمه گوگل]جوان، متعصب صوتی، بدون تردید درمان Mobile Fidelity را تایید می کند
14. I am a 13 years old Andre Agassi fanatic who is very satisfied with the newsletters, and great photos.
[ترجمه ترگمان]من ۱۳ ساله \"آندره آقاسی\" هستم که بسیار از خبرنامه ها راضی است، و عکس های عالی
[ترجمه گوگل]من 13 ساله متعصب آندره آگاسی هستم که بسیار با خبرنامه ها و عکس های عالی راضی هستم
15. Should the Fanatic start to whirl about anywhere near them they know they are in trouble!
[ترجمه ترگمان]باید در هر نقطه ای که به آن ها نزدیک شده باشد شروع به چرخیدن کند، آن ها می دانند که توی دردسر افتاده اند!
[ترجمه گوگل]باید متعصب شروع به چرخش در هر نقطه در نزدیکی آنها آنها می دانند که آنها در معرض دشواری هستند!