کلمه جو
صفحه اصلی

fanatic


معنی : متعصب، شخص متعصب، شخص متعصب، پرتعصب، دارای احساسات شدید، دارای روح پلید، خرافات پرست، خرافاتی، دیوانه
معانی دیگر : افراطی، زیاده رو، تندرو (در امور سیاسی و مذهبی و غیره)، جزمی (fanatical هم می گویند)، کوته فکر، دارای احساسات شدید مذهبی وغیره، دیوانه
fanatic(al)
متعصب، شیفته دین، مجذوب، تعصب امیز

انگلیسی به فارسی

شخص متعصب، دارای احساسات شدید(مذهبی وغیره)، دارای روح پلید، دیوانه


متعصب، شخص متعصب، دیوانه، پرتعصب، دارای احساسات شدید، دارای روح پلید، خرافات پرست، خرافاتی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who has excessive and uncritical zeal or devotion to a principle, cause, religion, leader, or the like.
مترادف: cultist, extremist, maniac, zealot
مشابه: devotee, fool, fundamentalist, hound, partisan, rotary, sectarian, ultra

- His views are extreme and he has only the support of a few fanatics.
[ترجمه ترگمان] دیدگاه های او افراطی هستند و او فقط حمایت برخی افراد متعصب را دارد
[ترجمه گوگل] دیدگاه های او افراطی است و تنها حمایت چند طرفدار دارد
- She'd become a fanatic about her cause, and no one could argue with her.
[ترجمه ترگمان] او در مورد او خیلی تعصب نشان داده بود، و هیچ کس نمی توانست با او بحث کند
[ترجمه گوگل] او تبدیل به یک متعصب در مورد علت او، و هیچ کس نمی تواند با او بحث است
صفت ( adjective )
• : تعریف: overly zealous or enthusiastic; fanatical.
مترادف: crazy, extremist, fanatical, rabid, zealous
مشابه: enthusiastic, partisan, ultra

- The fanatic fans climbed onto the stage and were arrested by police.
[ترجمه ترگمان] طرفداران متعصب از صحنه بالا رفتند و توسط پلیس دستگیر شدند
[ترجمه گوگل] هواداران متعصب به صحنه رفتند و توسط پلیس دستگیر شدند
- The radicals displayed a fanatic devotion to their cause.
[ترجمه ترگمان] تندروها، a متعصب را به نهضت خود نشان می دادند
[ترجمه گوگل] این رادیکال ها به تعبیری متعصبانه متعصبانه خود را نشان دادند

• zealot, religious fanatic, radical, extremist
extreme, radical, zealous
a fanatic is a person with strong religious or political beliefs who behaves in an extreme or violent way.
a fanatic is also a person who is very enthusiastic about a subject or activity.

مترادف و متضاد

Synonyms: activist, addict, bigot, bug, crank, crazy, demon, devotee, enthusiast, extremist, fiend, fool, freak, maniac, militant, monomaniac, nut, radical, ultraist, visionary, zealot


متعصب (اسم)
bigot, fanatic, zealot, dogmatist, zealous person

شخص متعصب (اسم)
fanatic

شخص متعصب (صفت)
fanatic, fanatical

پرتعصب (صفت)
fanatic

دارای احساسات شدید (صفت)
fanatic, fanatical, pathetic

دارای روح پلید (صفت)
fanatic, fanatical

خرافات پرست (صفت)
partisan, fanatic, fanatical, superstitious

خرافاتی (صفت)
fanatic, fanatical, zealous, superstitious

دیوانه (صفت)
mad, nuts, moony, insane, demented, lunatic, crazy, gaga, natural, batty, nut, frenetic, phrenetic, fanatic, fanatical, cuckoo, fey, hare-brained, loony, luny, mad-brained, manic, mooney, moonstruck, nutty

person overenthusiastic about an interest


جملات نمونه

a religious fanatic

متعصب مذهبی


1. a religious fanatic
متعصب مذهبی

2. I am not a religious fanatic but I am a Christian.
[ترجمه ترگمان]من یک متعصب مذهبی نیستم، اما مسیحی هستم
[ترجمه گوگل]من متعصب مذهبی نیستم، اما من مسیحی هستم

3. The man is a fanatic who is determined to wipe out any opposition to the way he conducts himself.
[ترجمه ترگمان]این مرد یکی از fanatic است که مصمم است مخالفت خود را با روشی که خود انجام می دهد از بین ببرد
[ترجمه گوگل]این مرد متعصب است و مصمم است تا هر گونه مخالفت خود را با نحوه انجامش انجام دهد

4. He is a fanatic jogger.
[ترجمه ترگمان] اون یه دونده افراطی - ه
[ترجمه گوگل]او یک شکارچی متعصب است

5. Stanley is our resident crossword fanatic.
[ترجمه ترگمان](استنلی)یکی از افراد متعصب است
[ترجمه گوگل]استنلی متعصب جدول کلمات متقاطع ما است

6. She's a non-smoking, non-drinking fitness fanatic.
[ترجمه ترگمان]او یک فرد متعصب و non است
[ترجمه گوگل]او یک متعصب تناسب اندام غیر سیگاری و نوشیدن است

7. Being a fanatic nonsmoker and health freak, he made us enact the ritual funeral of a cigarette end.
[ترجمه ترگمان]او ما را وادار کرد تا مراسم تدفین یک ته سیگار را تا آخر ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک عادت غریب و متعصب متعصب و عجیب و غریب سلامتی، ما را به انجام مراسم مراسم از پایان سیگار

8. To a sports fanatic like me, the Maracana would be as important a landmark as Sugar Loaf Mountain.
[ترجمه ترگمان]برای یک متعصب ورزش مانند من، Maracana به اندازه کوه شکر Sugar مهم است
[ترجمه گوگل]به یک متعصب ورزشی مانند من، ماراکانا به عنوان نقطه قوت مهم به عنوان کوه Sugar Loaf می شود

9. He's a real football fanatic.
[ترجمه ترگمان]اون یک متعصب فوتبال واقعیه
[ترجمه گوگل]او متعصب فوتبال واقعی است

10. Kiki was a Garbo fanatic and looked on herself as a femme fatale even though she was nothing of the sort.
[ترجمه ترگمان]کیکی هم a Garbo بود و به خودش به عنوان یک زن فریبنده به نظر می رسید، با این که چیزی از این قبیل نبود
[ترجمه گوگل]Kiki متعصب گاربو بود و خود را به عنوان یک زن فاخته نگاه کرد، هر چند که او هیچ چیز از این نوع بود

11. My son, however, is a sports fanatic if ever there was one.
[ترجمه ترگمان]با این حال، پسر من، اگر یک نفر باشد یکی از طرفداران ورزش است
[ترجمه گوگل]با این حال، پسر من یک تعصب ورزشی است اگر هرگز وجود داشته باشد

12. Gandhi was killed by a religious fanatic.
[ترجمه ترگمان]گاندی با یک متعصب مذهبی کشته شد
[ترجمه گوگل]گاندی متعصب مذهبی بود

13. Young, an audio fanatic, no doubt would approve of the Mobile Fidelity treatment.
[ترجمه ترگمان]جوان، یک متعصب صدا، بدون شک رفتار وفاداری همراه را تایید می کرد
[ترجمه گوگل]جوان، متعصب صوتی، بدون تردید درمان Mobile Fidelity را تایید می کند

14. I am a 13 years old Andre Agassi fanatic who is very satisfied with the newsletters, and great photos.
[ترجمه ترگمان]من ۱۳ ساله \"آندره آقاسی\" هستم که بسیار از خبرنامه ها راضی است، و عکس های عالی
[ترجمه گوگل]من 13 ساله متعصب آندره آگاسی هستم که بسیار با خبرنامه ها و عکس های عالی راضی هستم

15. Should the Fanatic start to whirl about anywhere near them they know they are in trouble!
[ترجمه ترگمان]باید در هر نقطه ای که به آن ها نزدیک شده باشد شروع به چرخیدن کند، آن ها می دانند که توی دردسر افتاده اند!
[ترجمه گوگل]باید متعصب شروع به چرخش در هر نقطه در نزدیکی آنها آنها می دانند که آنها در معرض دشواری هستند!

one of his most fanatical followers

یکی از تندروترین طرفداران او


پیشنهاد کاربران

همون fan
در واقع fan کوتاه شده ی این کلمه ست

طرفدار دو آتشه

frighten ، وحشت زده، ترساندن

طرفدار متعصب
( مواردی مثل فوتبال، فیلم، گروه خاص، برند خاص، مسائل سیاسی، مسائل مذهبی، عقیده خاص و . . . )
a football fanatic

آدم متعصب ؛ طرفدار دو آتیشه

– She is a religious fanatic
– He was killed by a religious fanatic
– His views are extreme and he has only the support of a few fanatics
– She is a fitness fanatic
– He's a real football fanatic

۱. فن دو آتیشه ( N )
۲. متعصب مذهبی یا حکومتی ( N )

noun
[count]
1 : a person who is very enthusiastic about something
◀️I became a boating fanatic
2 disapproving :
someone who has extreme ideas about politics, religion, etc
◀️[a religious fanatic [=extremist

◀️ so so There are many fanatics of this government

🔰FANATICAL or FANATICAL🔰
[more fanatic; most fanatic]
◀️a fanatic supporter
◀️fanatical zeal/devotion/loyalty
— often about
◀️She's fanatical about her job
◀️He is fanatical about boating

🔰FANATICALLY🔰
◀️ She was fanatically devoted to her job
🔰FANATICISM🔰
◀️ religious fanaticism


کلمات دیگر: