کلمه جو
صفحه اصلی

fantasy


معنی : تمایل، هوس، وهم، فانتزی، قوه مخیله، وسواس، نقشه خیالی
معانی دیگر : تخیل (به ویژه اگر عجیب و غریب و هوس بافانه باشد)، نارام پنداری، نارام پنداشت، خواب و خیال، وهم و خیال، تصویر ذهنی عجیب و غریب، شبح، خواسته ی عجیب و غریب و زودگذر، ویر، (ادبیات) اثری که شخصیت ها و وقایع آن عجیب و غریب و بسیار غیرواقعی باشد و مثلا با اژدها و غول سروکار داشته باشد، (موسیقی) فانتزی، میل

انگلیسی به فارسی

قوه مخیله، وهم، هوس، نقشه خیالی، وسواس، میل، تمایل، فانتزی، تفننی


فانتزی، وهم، هوس، وسواس، نقشه خیالی، قوه مخیله، تمایل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: fantasies
(1) تعریف: imagination or something imagined, esp. if fanciful, exaggerated, or bizarre.
مترادف: fancy
متضاد: reality
مشابه: conceit, hallucination, illusion, imagination, invention, make-believe, nonentity, romance

(2) تعریف: a notion based on imagination or desire rather than fact.
مترادف: conceit, fancy, phantasm
مشابه: caprice, chimera, delusion, figment, illusion, impulse, invention, notion, vision, whimsy

(3) تعریف: fiction containing highly imaginative, grotesque, or supernatural elements.
مترادف: fairy tale
مشابه: fiction, legend, myth, romance

(4) تعریف: in psychology, an imagined state, event, or sequence of events, usu. acting out or fulfilling a wish; wish fulfillment; daydream.
مشابه: daydream, pipe dream, reverie, wishful thinking
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: fantasies, fantasying, fantasied
• : تعریف: to imagine, fantasize, or dream.
مترادف: dream, fantasize, imagine
مشابه: daydream, fancy, image, picture

• product of the imagination, fancy; illusion
imagine, simulate, daydream, portray in the mind
a fantasy is a situation or event that you think about or imagine, although it is unlikely to happen or be true.
fantasy refers to the activity of imagining things, or the things that you imagine.

مترادف و متضاد

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim

وهم (اسم)
illusion, fiction, delusion, fancy, specter, whim, fantasy, hallucination, figment, whigmaleerie, mirage

فانتزی (اسم)
imagination, extravaganza, fantasy, phantasy

قوه مخیله (اسم)
fancy, fantasy

وسواس (اسم)
freak, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, whimsey, scape, obsession, scrupulosity, maggot

نقشه خیالی (اسم)
fantasy

imagination, dream


Synonyms: air castle, apparition, appearance, Atlantis, bubble, chimera, conceiving, creativity, daydream, delusion, envisioning, externalizing, fabrication, fairyland, fancy, fancying, fantasia, figment, flight, flight of imagination, fool’s paradise, hallucination, head trip, illusion, imaginativeness, imagining, invention, mind trip, mirage, nightmare, objectifying, originality, rainbow, reverie, trip, Utopia, vagary, vision


Antonyms: reality, truth


جملات نمونه

1. he lives in a world of fantasy
او در دنیای خواب و خیال زندگی می کند.

2. Most of what they told us was pure fantasy.
[ترجمه ترگمان]بیشتر اون چیزی که اونا به ما گفتن رویای ناب بود
[ترجمه گوگل]بیشتر آنچه که به ما گفتند فانتزی خالص بود

3. It might sound like some kind of wild fantasy, but it wasn't an erotic experience at all.
[ترجمه ترگمان]ممکن بود مثل یک رویای وحشیانه به نظر برسد، اما این تجربه شهوانی نبود
[ترجمه گوگل]این ممکن است بعضی از فانتزی های وحشی شبیه باشد، اما این تجربه ی خاصی نیست

4. Love is a fabric that nature wove and fantasy embroidered.
[ترجمه ترگمان]عشق پارچه ای است که طبیعت wove و فانتزی دارد
[ترجمه گوگل]عشق پارچه ای است که طبیعت آن را می پوشاند و فانتزی دوزی دارد

5. For years I had been searching,For that perfect fantasy, But, I find it in my arms, right now,You are all to me.
[ترجمه ترگمان]سال ها در جستجوی آن رویای عالی بودم، اما حالا آن را در بازوانم پیدا کردم، در حال حاضر، شما همه با من هستید
[ترجمه گوگل]سالها بود که من جستجو کرده بودم، برای این فانتزی کامل، اما من آن را در آغوش من پیدا کردم، در حال حاضر، شما همه من هستید

6. Fantasy and ideal vision but end the deadlock.
[ترجمه ترگمان]فانتزی و دید ایده آل اما به بن بست ختم می شود
[ترجمه گوگل]چشم انداز فانتزی و ایده آل اما پایان دادن به بن بست

7. The film is more of an ironic fantasy than a horror story.
[ترجمه ترگمان]فیلم بیشتر از یک داستان ترسناک است تا یک داستان ترسناک
[ترجمه گوگل]این فیلم بیشتر فانتزی وحشتناک از داستان ترسناک است

8. Steve's favourite fantasy was to own a big house and a flashy car.
[ترجمه ترگمان]رویای محبوب استیو این بود که یک خانه بزرگ و یک ماشین پر زرق و برق داشته باشد
[ترجمه گوگل]فانتزی مورد علاقه استیو به داشتن یک خانه بزرگ و یک ماشین زرق و برق دار بود

9. The young man lives in a world of fantasy.
[ترجمه ترگمان]جوان در عالم خیال زندگی می کند
[ترجمه گوگل]مرد جوان در دنیای فانتزی زندگی می کند

10. Sometimes reality and fantasy are hard to distinguish.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات واقعیت و فانتزی به سختی قابل تشخیص هستند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات واقعیت و فانتزی سخت تشخیص است

11. Only fantasy and action, can never realize the joy of harvest.
[ترجمه ترگمان]تنها فانتزی و عمل، هرگز نمی تواند لذت برداشت را درک کند
[ترجمه گوگل]فقط فانتزی و عمل، هرگز نمیتواند شادی برداشت را تحقق بخشد

12. She finds it difficult to separate fact from fantasy.
[ترجمه ترگمان]اما جدا کردن حقیقت از خیال پردازی دشوار است
[ترجمه گوگل]او دشوار است که واقعیت را از فانتزی جدا کند

13. Memories can sometimes be pure fantasy, rather than actual recollections.
[ترجمه ترگمان]خاطرات اغلب می توانند خیالات ناب باشند، بلکه به جای خاطرات واقعی
[ترجمه گوگل]خاطرات گاهی اوقات می توانند فانتزی خالص باشند، نه خاطرات واقعی

14. His books mix historical fact with fantasy.
[ترجمه ترگمان]کتاب های او واقعیت تاریخی را با خیال پردازی توام می کنند
[ترجمه گوگل]کتاب های او واقعیت تاریخی را با فانتزی ترکیب می کند

15. He was able to play out his fantasy of pop stardom.
[ترجمه ترگمان]او توانست رویای خود را از ستاره پاپ بیرون کند
[ترجمه گوگل]او قادر بود فانتزی خود را از ستاره پاپ بازی کند

16. This film blurs the line/distinction/boundary between reality and fantasy.
[ترجمه ترگمان]این فیلم خط \/ تمایز \/ مرز بین واقعیت و فانتزی را محو می کند
[ترجمه گوگل]این فیلم خط خط / تمایز / مرز بین واقعیت و فانتزی را مختل می کند

He lives in a world of fantasy.

او در دنیای خواب و خیال زندگی می‌کند.


the fantasies which the girl had nurtured

وهم و خیال‌هایی که دختر در سر پرورانده بود


sexual fantasies

هوس‌های جنسی


پیشنهاد کاربران

خیال پردازی

imagination


[ادبیات] اثر تخیلی

Some thing nice that you think a bout and that you hope will happen

تخیل
something nice that you think about and that you hope will happen

غیر قابل باور

نوعی نوشته که دران نویسنده به جادو ، سرزمین رویا ، چیز
های غیر واقعی ، افسانه های جن وپری و. . . می پردازد . و
بیشتر برای تفنن وتفریح ودور شدن از مشکلات زندگی هر
شخصی وورود به دنیای خیال ورویا استفاده می شود.
مثال :کتاب "مواد تیره ی او"👈His🕸dark🕸materials.
نوشته ی "فیلیپ پولمن"👈 Philip🕸Pullman. وکتاب
"ارباب حلقه ها "👈 The🕸lord🕸of🕸the🕸rings.
نوشته ی "جی . ار . ار . تالکین . "👈J•R•R •Tolkein. در ژانر
فانتزی ( Fantasy ) قرار می گیرند. 🧐🧐🥳🥳🥳●•●.

خیال پردازانه

Fantasy = فانتزی
Fiction = تخیلی


دنج

Imaginary and made - up things that have no external existence


تخیل

fantasy ( عمومی )
واژه مصوب: تفننی
تعریف: نامتعارف؛ غیرمعمولی؛ غیرضروری

خیالی


کلمات دیگر: