کلمه جو
صفحه اصلی

egghead


معنی : دارای افکار بلند، روشن فکر
معانی دیگر : (خودمانی - تداعی منفی) پر مغز، متفکر (ولی نه اهل عمل)، اندیش پیشه، intellectual : روشنفکر

انگلیسی به فارسی

( intellectual =) روشن‌فکر، دارای افکار بلند


تخم مرغ، دارای افکار بلند، روشن فکر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an intellectual, considered somewhat negatively.
متضاد: dunce

• intellectual (derogatory slang)
if you call someone an egghead, you mean that you think they are too interested in ideas and theories, and not enough in practical actions; an informal word.

مترادف و متضاد

دارای افکار بلند (اسم)
egghead

روشن فکر (صفت)
liberal, illuminate, broad-minded, intellectual, highbrow, egghead, open-minded

intellectual


Synonyms: bluestocking, bookworm, brain, geek, genius, highbrow, know-it-all, longhair, rocket scientist, scholar, thinker


جملات نمونه

1. The guys josh him and call him an egghead.
[ترجمه ترگمان]بچه ها بهش جاش رو میگن و بهش میگن باهوش
[ترجمه گوگل]بچه ها او را می کشند و او را یک سره سرخ می کنند

2. Sales at Egghead stores declined 1percent for the nine-month period ended Dec. 2 the company said Friday.
[ترجمه ترگمان]این شرکت در روز جمعه گفت فروش در فروشگاه های Egghead ۱ درصد برای مدت نه ماه کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]فروش در فروشگاه های Egghead کاهش 1 درصدی برای دوره 9 ماهه تا 2 دسامبر به پایان رسید

3. And school was never like this . . . the egghead with a new slant on science.
[ترجمه ترگمان]و مدرسه هیچ وقت این شکلی نبوده که باهوش باشه
[ترجمه گوگل]و مدرسه هرگز مثل این نبود تخم مرغ با علم جدید است

4. You know, the egghead, absent-minded-professor types with bad haircuts and corduroy jackets with elbow patches.
[ترجمه ترگمان]می دانید، باهوش، حواس پرت، با موهای کوتاه کوتاه و کت مخمل کبریتی که وصله پینه دارد
[ترجمه گوگل]شما می دانید، سرده سرخپوستان، استاد غایب، با موهای کوتاه بد و کت های پرتقال با تکه های آرنج

5. Founded in 198 Egghead originally concentrated on the sale of software.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸ بنیاد نهاده شد و در اصل بر فروش نرم افزار متمرکز بود
[ترجمه گوگل]در 198 Egghead متولد شد و در اصل فروش نرم افزار را متمرکز کرد

6. Out goes the stereotype of the egghead with staring eyes trying to see through bottle-end glasses.
[ترجمه ترگمان]بعد از این که نگاه خیره egghead را می بینم که سعی می کند شیشه های پنجره را ببیند، کلیشه آن را پیدا می کند
[ترجمه گوگل]بیرون می رود کلیشه از تخم مرغ با چشم های خیره شدن تلاش برای دیدن از طریق عینک بطری پایان

7. The egghead is in these respects also what does not likely have advanced quality, everywhere nondescript, without art of composition, do not coordinate with the environment.
[ترجمه ترگمان]The در این جنبه ها شبیه چیزی است که به احتمال زیاد کیفیت پیشرفته داشته باشد، در هر جایی وصف ناپذیر، بدون هنر ترکیب، با محیط هماهنگی ندارد
[ترجمه گوگل]تخم مرغ در این زمینه نیز کیفیت خوبی ندارد، در همه جا بدون نسخه، بدون هنر ترکیب، با محیط زیست هماهنگ نیست

8. He's going to bring a bunch of egghead economists to his library.
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد تعدادی از اقتصاددانان egghead را به کتابخانه خود بیاورد
[ترجمه گوگل]او قصد دارد یک دسته از اقتصاددانان سرطانی را به کتابخانه خود برساند

9. Believe me, I can fool that egghead.
[ترجمه ترگمان] باور کن، من می تونم احمق رو گول بزنم که باهوش باشه
[ترجمه گوگل]به من اعتماد کن، من می توانم آن تخم مرغ را احمق کنم

10. The opposite of an airhead is an egghead. An egghead is a very studious and intellectual person.
[ترجمه ترگمان]نقطه مقابل of یک egghead است An یک فرد بسیار دقیق و روشنفکر است
[ترجمه گوگل]مخالف یک سرنشین بالشتک یک سر تخم مرغ است یک تخم مرغ یک فرد بسیار متعهد و فکری است

11. The egghead in the university knows nothing about business.
[ترجمه ترگمان]The در دانشگاه چیزی درباره تجارت نمی دانند
[ترجمه گوگل]سرباز در دانشگاه هیچ چیز در مورد کسب و کار نمی داند

12. That egghead published a new theory of matter last month.
[ترجمه ترگمان]آن egghead در ماه گذشته یک نظریه جدید را منتشر کرد
[ترجمه گوگل]این تخم مرغ ماه گذشته یک نظریه جدید درباره ماده منتشر کرد

13. And it is an economic egghead .
[ترجمه ترگمان]و این یک egghead اقتصادی است
[ترجمه گوگل]و این یک سرشت اقتصادی است

14. Microsoft CEO Steve Ballmer appears in a game called Egg Attack, launched by a Swiss multimedia company Cultimedia as an "egghead" target (see photo).
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل مایکروسافت، استیو Ballmer، در یک بازی به نام حمله Egg ظاهر می شود، که توسط یک شرکت چندرسانه ای سوییسی به نام \"egghead\" راه اندازی شد (عکس را ببینید)
[ترجمه گوگل]استیو بالمر، مدیر عامل شرکت مایکروسافت، در یک بازی به نام Egg Attack ظاهر شده است، که توسط یک شرکت چندرسانه ای سوئیس Cultimedia به عنوان یک هدف تخم مرغ آغاز شده است (عکس را ببینید)

15. It was Professor Egghead.
[ترجمه ترگمان]پروفسور مک گوناگال بود
[ترجمه گوگل]این پروفسور Egghead بود

پیشنهاد کاربران

بچه مثبت کلاس، اسکل مرتب

بچه خرخون

روشنفکر / عشق مطالعه

روشنفکر

خرخون

متفکر، پر مغز، دارای افکار بلند


کلمات دیگر: