کلمه جو
صفحه اصلی

feign


معنی : وانمود کردن، بخود بستن، جعل کردن
معانی دیگر : تظاهر کردن به، خود را به... زدن، (در اصل) شکل دادن به، دیس دار کردن، (حرف یا شایعه یا داستان و غیره) از خود درآوردن، دروغ پردازی کردن، اختراع کردن

انگلیسی به فارسی

وانمود کردن، به‌خود بستن، جعل کردن


جعل کردن، وانمود کردن، بخود بستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: feigns, feigning, feigned
(1) تعریف: to imitate in order to deceive; put on or give a false appearance of.
مشابه: act, assume, counterfeit, fake, play, pretend, sham, simulate

- She feigned indifference to his compliments.
[ترجمه ترگمان] وانمود می کرد که به تعریف و تمجید خود بی اعتنا است
[ترجمه گوگل] او بی تفاوتی را به تعریف او تحمیل کرد

(2) تعریف: to misrepresent or pretend to.
مشابه: assume, play, pretend

- He is feigning responsibility for a noble deed.
[ترجمه ترگمان] او وانمود می کند که مسئولیت یک کار شرافتمندانه را به عهده دارد
[ترجمه گوگل] او مسئولیت اعمال نیک را بر عهده دارد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: feigned (adj.), feigningly (adv.), feigner (n.)
• : تعریف: to pretend.
مشابه: act, counterfeit, fool, pretend, sham

• fake, pretend; make up, fabricate; imitate
if you feign a feeling, you pretend to experience it; a literary word.

مترادف و متضاد

وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate

بخود بستن (فعل)
assume, sham, feign, pretend, simulate, put on, arrogate, playact

جعل کردن (فعل)
forge, feign, counterfeit, make up, mint, manufacture, invent, concoct, dream up

pretend


Synonyms: act, affect, assume, bluff, counterfeit, devise, dissemble, dissimulate, do a bit, fabricate, fake, forge, four-flush, give appearance of, imagine, imitate, invent, make show of, phony up, play, play possum, put on, put on act, put up a front, sham, simulate, stonewall


Antonyms: be true


جملات نمونه

1. to feign a limp
خود را به شلی زدن

2. Some animals feign death when in danger.
[ترجمه دنیا] بعضی حیوانات وقتی در خطر هستند خود را به حالت مرگ میزنند
[ترجمه فاطمه] بعضی از حیوانات وقتی در خطر هستند تظاهر به مرگ میکنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از حیوانات در خطر مرگ خود را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]برخی از حیوانات در معرض خطر هستند

3. The hunter had to feign death when he suddenly found out that a bear was coming toward him.
[ترجمه ترگمان]شکارچی وقتی فهمید که خرس به سوی او می آید، وانمود کرد که مرگ دارد
[ترجمه گوگل]شکارچی مجبور شد که مرگ را بطور ناگهانی ببیند که یک خرس به طرف او می آمد

4. She knew that her efforts to feign cheerfulness weren't convincing.
[ترجمه ترگمان]می دانست که تلاشش برای نشان دادن نشان دادن نشان دادن شادی است
[ترجمه گوگل]او می دانست که تلاش هایش برای نشان دادن شاد بودن قانع کننده نیست

5. Maybe he could feign amnesia, or just cut the reading and head for home.
[ترجمه ترگمان]شاید او می توانست خود را فراموشی نشان دهد، یا فقط کتاب خواندن و خواندن را برای خانه قطع کند
[ترجمه گوگل]شاید او می تواند آمنیازی را تحریک کند، یا فقط خواندن را قطع کند و به خانه برود

6. It's also necessary to feign surprise when you notice that global culture falls like rain into deepest jungle or wildest steppe.
[ترجمه ترگمان]همچنین باید تعجب خود را وقتی متوجه می شوید که فرهنگ جهانی مانند باران در عمیق ترین جنگل یا wildest جلگه رخ می دهد، تعجب کنید
[ترجمه گوگل]لازم به ذکر است که هنگامی که شما متوجه شدید که فرهنگ جهانی مانند باران به عمیق ترین جنگل و یا wildest steppe می رسد، شگفت انگیز است

7. To feign frankness is a ruse of war.
[ترجمه ترگمان]تظاهر کردن به صراحت یک حیله جنگی است
[ترجمه گوگل]برای رعایت عرفان، عجله جنگ است

8. Improved Feign Death ( Survival ): This talent has been replaced with Survival Tactics.
[ترجمه ترگمان]بهبود یافته مرگ (بقا): این استعداد با Tactics بقا جایگزین شده است
[ترجمه گوگل]بهبود مرگ فانی (بقا): این استعداد با تاکتیک های بقا جایگزین شده است

9. To feign illness or other incapacity in order to avoid duty or work.
[ترجمه ترگمان]برای اجتناب از بیماری و یا دیگر عدم صلاحیت به منظور اجتناب از انجام وظیفه یا کار
[ترجمه گوگل]برای نشان دادن بیماری و یا دیگر ناتوانی برای جلوگیری از وظیفه و یا کار

10. She feign - ed to be asleep.
[ترجمه ترگمان]او وانمود کرد که خوابیده است
[ترجمه گوگل]او فریب خورده است

11. This feign death reflex is frozen afterwards by dissolution of memory.
[ترجمه ترگمان]این حادثه ناخودآگاه پس از انحلال حافظه منجمد می شود
[ترجمه گوگل]این رفلکس مرگ ملایم بعد از انحلال حافظه منجمد شده است

12. Improved Feign Death renamed to Survival tactics and moved from Tier 4 to Tier
[ترجمه ترگمان]بهبود یافته مرگ تغییر یافته به روش های بقا تغییر نام داده و از ردیف ۴ به ردیف ردیف منتقل شد
[ترجمه گوگل]بهبود مرگ مرده تغییر نام داد تا تاکتیک های بقا و انتقال از سطح 4 به درجه

13. Some animal feign death when in danger.
[ترجمه ترگمان]بعضی از حیوانات، وقتی در معرض خطر قرار می گیرند، مرگ خود را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]برخی از حیوانات زمانی که در معرض خطر قرار می گیرند

14. Feign suggests false representation or fictitious fabrication.
[ترجمه ترگمان]Feign نمایش غلط یا ساخت فرضی را پیشنهاد می دهد
[ترجمه گوگل]فریب نشان می دهد نمایندگی دروغین یا ساختگی ساختگی

15. In their coupling he would feign great passion until be began to believe it himself.
[ترجمه ترگمان]در این ازدواج با شور و شوق خود را به نمایش می گذاشت تا آن را باور کند
[ترجمه گوگل]او در پیوستن او علاقه شدیدی به خود جلب کرد

She feigned herself to be sick.

او خود را به مریضی زد.


to feign a limp

خود را به شلی زدن


She feigned to be asleep.

وانمود کرد که خواب است.


پیشنهاد کاربران

وانمود کردن

تمارض کردن

همون وانمود کردن یا pretend هست، فقط در ساختار استفاده متفاوته
"He feigned shock at what the woman said. "
He pretended to be shocked at what the woman said. "

تمارض کردن، وانمود کردن،

I feigned sleep when the ticket inspector came round


کلمات دیگر: