1. Specialists and careful empathic care are anathema to the bottom line, the chief concern of the managed-care companies.
[ترجمه ترگمان]متخصصان و مراقبت های ویژه همدلانه نسبت به خط پایین، نگرانی عمده شرکت های خدمات مراقبت کننده، لعن و نفرین شده اند
[ترجمه گوگل]متخصصین و مراقبتهای مراقبتی دقیق، به طور خلاصه، نگرانی اصلی شرکتهای مدیریت موفق هستند
2. Second, manageable and minor nontraumatic failures of the empathic bond must occur.
[ترجمه ترگمان]دوم، قابل کنترل بودن و minor جزئی اوراق قرضه همدلانه باید رخ دهد
[ترجمه گوگل]دوم، شکست های غیر قابل کنترل و غیرمعمول پیوند هذیانی باید رخ دهد
3. First, there must be a basic empathic intuneness between the self and its selfobjects.
[ترجمه ترگمان]اول، باید یک رابطه همدلانه اساسی بین خود و \"ابژه های خود\" وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]اولا باید وجود یک تناقض پایه همدلی بین خود و اشخاص خود باشد
4. Empathic Transfer. You absorb others'hurts.
[ترجمه ترگمان]انتقال Empathic شما دیگران را ناراحت می کنید
[ترجمه گوگل]Transfer Empathic شما دیگران را جذب می کنید
5. Just the general feeling of the horse that is picked up by another empathic horse or person.
[ترجمه ترگمان]فقط احساس عمومی اسبی که توسط اسب یا شخص دیگری انتخاب می شود
[ترجمه گوگل]فقط احساس عمومی از اسب است که توسط یک اسب و یا همسایه دیگری برداشت شده است
6. Then I explain what I want to get across in a more empathic way.
[ترجمه ترگمان]پس من توضیح میدم که چی می خوام از طریق یه راه دیگه ای پیدا کنم
[ترجمه گوگل]سپس من توضیح می دهم که من می خواهم در یک روش همدلانه تر از آن استفاده کنم
7. The ideal situation, of course, would be to be empathic and in rapport with the horse.
[ترجمه ترگمان]البته، وضعیت ایده آل، همدلی و همدلی با اسب خواهد بود
[ترجمه گوگل]مطمئنا وضعیت ایده آل می تواند همپیتی باشد و با اسب ارتباط برقرار کند
8. Advanced education, high intelligence ( especially verbal intelligence ), open - mindedness, and good mental health abet empathic accuracy.
[ترجمه ترگمان]آموزش پیشرفته، هوش بالا (به خصوص هوش کلامی)، ذهن باز، و سلامت روانی خوب و دقت همدلانه
[ترجمه گوگل]آموزش پیشرفته، هوش عاطفی (به ویژه هوش کلامی)، تفکر باز و سلامت روانی خوب، دغدغه همدلی را به همراه می آورد
9. The author of the novel uses a great deal of empathic artistic methods.
[ترجمه ترگمان]نویسنده رمان از بسیاری از روش های هنری همدلانه استفاده می کند
[ترجمه گوگل]نویسنده این رمان از روشهای بسیار هنری همدلی استفاده می کند
10. Could it be that the horror involved in the empathic identification required brings the shutters down?
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است این وحشت دخیل در شناسایی همدلانه مورد نیاز، کرکره ها را پایین بیاورد؟
[ترجمه گوگل]آیا می تواند این باشد که وحشت درگیر در شناسایی همدلی مورد نیاز، کرکره ها را پایین می آورد؟
11. Leon Edel thought empathy was exactly what Maurois was saying, while a biographer should avoid empathy and must be more sympathetic than empathic.
[ترجمه ترگمان]لئون Edel فکر می کرد که همدلی درست همان چیزی است که Maurois می گوید، در حالی که یک زندگینامه نویسان باید از همدلی اجتناب کنند و باید همدلی بیشتری نسبت به همدلی داشته باشند
[ترجمه گوگل]لئون ادل تصور می کرد که همدلی دقیقا همان چیزی است که مورویز گفته بود، در حالی که یک زیست شناس باید از همدردی اجتناب کند و باید نسبت به همدلی همدردی بیشتری داشته باشد
12. The training of human intelligence must include the simultaneous development of the empathic capacity.
[ترجمه ترگمان]آموزش هوش انسانی باید شامل توسعه همزمان ظرفیت همدلانه شود
[ترجمه گوگل]آموزش هوش انسانی باید شامل توسعه همزمان ظرفیت همدلی باشد
13. Cats, unlike dogs or even elephants aren't associated with altruistic, empathic behavior.
[ترجمه ترگمان]گربه ها برخلاف سگ ها یا حتی فیل ها با رفتار نوع دوستانه و همدلانه مرتبط نیستند
[ترجمه گوگل]گربه ها، بر خلاف سگ ها و حتی فیل ها با رفتار بی نظیر و دلسوزانه مرتبط نیستند
14. Consistent with past research, people who reported being more neurotic, extravert and/or empathic tended to cry more often and more easily.
[ترجمه ترگمان]مطابق با تحقیقات گذشته، افرادی که از عصبی بودن، برونگرا و \/ یا همدلانه گزارش دادند، بیشتر و بیشتر گریه می کنند
[ترجمه گوگل]مطابق با تحقیقات گذشته، افرادی که بیشتر نسبت به عصبانیت، بیرون آوردن و یا اختلال روانی داشتند بیشتر گریه می کردند و به راحتی می گشتند