کلمه جو
صفحه اصلی

fib


معنی : ضربت، ضرب، دروغ، دروغ در چیز جزئی، دروغ گفتن
معانی دیگر : دروغ کوچک، دروغ کم اهمیت، دروغ مصلحت آمیز، جفنگ، دروه، دروه در چیز جزئی، دروه گفتن

انگلیسی به فارسی

دروغ، دروغ در چیز جزئی، دروغ گفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a trivial or unimportant lie.
مشابه: story
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fibs, fibbing, fibbed
مشتقات: fibber (n.)
• : تعریف: to tell a fib.

- She fibs about her age.
[ترجمه اهورا] او درباره ی سنش دروغ میگوید
[ترجمه ترگمان] اون به سن و سال اون دروغ گفت
[ترجمه گوگل] او درباره سنش فیبری دارد

• lie, falsehood
lie; beat, hit (slang)
a fib is a small lie which is not very important; an informal word.
if you are fibbing, you are telling lies, but not very important ones; an informal word.

مترادف و متضاد

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

دروغ (اسم)
fiction, false, equivocation, fable, lie, fib, bung, falsehood, untruth

دروغ در چیز جزئی (اسم)
fib

دروغ گفتن (فعل)
lie, belie, gab, fib, prevaricate, weasel, whiff, equivocate, lay to

undetailed lie


Synonyms: canard, crock, equivocation, evasiveness, fabrication, fairy tale, falsehood, falsity, fiction, invention, jazz, line, mendacity, misrepresentation, prevarication, spinach, story, tale, untruth, untruthfulness, white lie, whopper, yarn


Antonyms: truth


tell an undetailed lie


Synonyms: concoct, create fiction, equivocate, fabricate, falsify, invent, jive, make up, palter, plant, prevaricate, promote, shovel, speak with forked tongue, stretch the truth, tell a little white lie, trump up


Antonyms: be honest, tell truth


جملات نمونه

1. " I told a fib about my age, " little Tom said.
[ترجمه بحیرا] تام کوچولو گفت: من در مورد سنم دروغ گفتم
[ترجمه ترگمان]تام کوچولو گفت: \" من در مورد سن من دروغ گفتم \"
[ترجمه گوگل]کمی تام گفت: 'من گفتم یک فیبر از سن من است '

2. Come on, don't fib! Where were you really last night?
[ترجمه بحیرا] زود باش، دروغ نگو ! دیشب واقعا کجا بودی؟
[ترجمه ترگمان]! زود باش، تکون نخور دیشب کجا بودی؟
[ترجمه گوگل]بیا، فیبوناچی نکن! شما واقعا شب گذشته کجا بودید؟

3. Puss had decided to fib a little and claim that his master was called the Marquis of Carabas.
[ترجمه ترگمان]دخترک تصمیم گرفته بود که دروغ بگوید و مدعی شود که اربابش نام آقای مارکی of است
[ترجمه گوگل]گربه تصمیم گرفت به کمی فندک و ادعا کند که استاد او مارکی از Carabas نامیده می شود

4. These numbers may be a bit of a fib.
[ترجمه ترگمان]این اعداد ممکن است به دروغ کوچکی تبدیل شوند
[ترجمه گوگل]این اعداد ممکن است کمی از فیبر باشند

5. I had to make up some fib about why I was late.
[ترجمه ترگمان]باید در مورد اینکه چرا دیر کردم یه سری دروغ سرهم کنم
[ترجمه گوگل]من تا به حال برخی از فیبر در مورد چرا من دیر شد

6. Aprotinin did not influence the Fib and TEG of group A.
[ترجمه ترگمان]Aprotinin بر the و TEG گروه A تاثیر نگذاشت
[ترجمه گوگل]Aprotinin بر Fib و TEG گروه A تاثیر نمی گذارد

7. He felt guilty and was trying to fiB out of it.
[ترجمه ترگمان]احساس گناه می کرد و سعی می کرد از آن فرار کند
[ترجمه گوگل]او احساس گناه کرد و سعی کرد از آن خارج شود

8. Filter Material: Nylon fib red synthetic resin.
[ترجمه ترگمان]متریال Filter: نایلون، رزین مصنوعی قرمز
[ترجمه گوگل]مواد فیلتر: رزین مصنوعی قرمز فیبر نایلون

9. Her clumsy fib had let him see that she had something to conceal.
[ترجمه ترگمان]وی لفور به او فهماند که چیزی برای پنهان کردن دارد
[ترجمه گوگل]فیبر ناهنجار او اجازه داد او ببیند که او چیزی برای پنهان کردن دارد

10. He told a fib about eating his spinach.
[ترجمه ترگمان]او در مورد خوردن اسفناج خود دروغ گفته بود
[ترجمه گوگل]او در مورد خوردن اسفناج خود گفت:

11. He told a fib so he could leave early.
[ترجمه ترگمان]او به دروغ دروغ گفت تا زودتر از اینجا خارج شود
[ترجمه گوگل]او به یک فتیله گفت که او می تواند زود بگذرد

12. Use previous fib numbers in the move as stop loss points.
[ترجمه ترگمان]از شماره های fib قبلی در حرکت به عنوان توقف نقاط اتلاف استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از نقاط فیبری قبلی در حرکت به عنوان نقطه توقف ضرر استفاده کنید

13. Then I'll call fast Fib recursively, n-1 and n minus 2 in memo.
[ترجمه ترگمان]سپس من به صورت بازگشتی سریع، n - ۱ و n - ۲ در یادداشت تماس می گیرم
[ترجمه گوگل]سپس Fib را به صورت سریع، n-1 و n minus 2 در یادداشت تماس خواهم گرفت

14. The Gypsy expressed shock that I could tell such a fib, especially in this sacred place.
[ترجمه ترگمان]آن مرد کولی با تعجب گفت که من به خصوص در این مکان مقدس، می توانم دروغ بگویم
[ترجمه گوگل]کولی بیانگر شوک است که می توانم چنین فیبلی را بخصوص در این مکان مقدس بگویم

A child who tells fibs.

بچه‌ای که دروغ(های کوچک) می‌گوید.


پیشنهاد کاربران

دروغ ، چاخان

دروغ جزئی و بی اهمیت

a small unimportant lie → white lie


کلمات دیگر: