کلمه جو
صفحه اصلی

electoral


معنی : گزینگر
معانی دیگر : وابسته به انتخابات (گزینگان) یا انتخاب کنندگان (گزینگران)

انگلیسی به فارسی

گزینگر


انتخابات، گزینگر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or concerning electors or an election.
مشابه: elective

(2) تعریف: composed of electors.

• of or relating to an election; pertaining to electors, pertaining to voters
electoral is used to describe things that are connected with an election.

مترادف و متضاد

گزینگر (صفت)
choosey, choosy, electoral

electing


Synonyms: selecting, discretionary, elective, by vote, appointing, appointive, constituent


جملات نمونه

1. an electoral district
حوزه ی انتخاباتی

2. the electoral college
(درانتخابات ریاست جمهوری امریکا) گروه گزینگران،هیئت گزینش

3. the new leader wants to reform electoral laws
رهبر جدید می خواهد قوانین انتخابات را بهبود بخشد.

4. Recent electoral shocks have shaken the European political landscape.
[ترجمه ترگمان]شوک های انتخاباتی اخیر، چشم انداز سیاسی اروپا را متزلزل کرده است
[ترجمه گوگل]شوک های انتخاباتی اخیر چشم انداز سیاسی اروپا را لرزاند

5. The Social Democrats struck an electoral pact with the Liberals.
[ترجمه ترگمان]سوسیال دموکرات ها به یک پیمان انتخاباتی با لیبرال ها برخورد کردند
[ترجمه گوگل]سوسیال دموکراتها با همکاری لیبرالها قرارداد انتخاباتی را امضا کردند

6. Who will reform Britain's unfair electoral system?
[ترجمه ترگمان]چه کسی سیستم انتخاباتی ناعادلانه بریتانیا را اصلاح خواهد کرد؟
[ترجمه گوگل]چه کسی نظام انتخابات ناعادلانه انگلیس را اصلاح خواهد کرد؟

7. It is difficult to reach a consensus about electoral reform.
[ترجمه ترگمان]رسیدن به اجماع در مورد اصلاحات انتخاباتی دشوار است
[ترجمه گوگل]دشوار است به اتفاق نظر در مورد اصلاحات انتخاباتی برسیم

8. Many students are not on the electoral register.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانشجویان در فهرست انتخاباتی نیستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دانش آموزان در ثبت نام انتخابات نیستند

9. The electoral fortunes of the Liberal Democratic party may decline.
[ترجمه ترگمان]شانس انتخاباتی حزب لیبرال لیبرال ممکن است کاهش یابد
[ترجمه گوگل]ثروت انتخابی حزب لیبرال دموکرات ممکن است کاهش یابد

10. He is not persuaded of the need for electoral reform.
[ترجمه ترگمان]او از نیاز به اصلاحات انتخاباتی راضی نیست
[ترجمه گوگل]او از نیاز به اصلاحات انتخاباتی متقاعد نشده است

11. The complicated electoral system effectively guarantees the president's re-election.
[ترجمه ترگمان]سیستم انتخاباتی پیچیده به طور موثر انتخابات مجدد رئیس جمهور را تضمین می کند
[ترجمه گوگل]سیستم انتخاباتی پیچیده به طور موثر مجددا انتخاب رییس جمهور را تضمین می کند

12. They are accused of medical/financial/electoral malpractice.
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم به معالجه نادرست پزشکی \/ انتخاباتی شده اند
[ترجمه گوگل]آنها به اتهامات پزشکی / مالی / انتخاباتی متهم شده اند

13. Each of the fifty states casts electoral college votes equal to the number of its delegates in Congress.
[ترجمه ترگمان]هر یک از این پنجاه ایالت به تعداد نمایندگان خود در کنگره رای می دهند
[ترجمه گوگل]هر یک از پنجاه ایالت، رأی کالج انتخاباتی را برابر با تعداد نمایندگان خود در کنگره می گذارد

14. In the USA the Electoral College elects the president.
[ترجمه ترگمان]در ایالات متحده آمریکا، رئیس هیات انتخابات، رئیس جمهور را انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]در ایالات متحده آمریکا کالج انتخاباتی رئیس جمهور را انتخاب می کند

15. The Freedom Party's electoral support surged from just under 10 per cent to nearly 17 per cent.
[ترجمه ترگمان]حمایت انتخاباتی حزب آزادی از حدود ۱۰ درصد به ۱۷ درصد رسید
[ترجمه گوگل]حمایت های انتخاباتی حزب آزادی از کمتر از 10 درصد به نزدیک به 17 درصد افزایش یافت

پیشنهاد کاربران

انتخاباتی، ( مربوط به ) انتخاب کنندگان

گزیننده، انتخاب کننده، انتخاباتی


کلمات دیگر: