1. When my sister wants to look feminine, she changes from dungarees into a dress.
وقتی خواهرم می خواهد تا زنانه تر به نظر آید، او لباس کارش را عوض می کند و پیراهن زنانه می پوشد
2. Some men cannot resist staring when they see a woman who is especially feminine.
بعضی از آقایان وقتی زنی را می بینند که خیلی خانم است,نمی توتنند دست از خیره شدن بردارند
3. My brother is ashamed to cry at a sad movie because people might think he is behaving in a feminine manner.
برادرم خجالت می کشد تا گریه کند در هنگام دیدن فیلم غم انگیز زیرا مردم ممکن است اینطور فکر کنند که او رفتاری زنانه دارد
4. feminine charm doesn't work on him
جذابیت زنانه او را تحت تاثیر قرار نمی دهد.
5. the feminine mystique
راز گونگی زنانه
6. the feminine of the word "poet" is "poetess"
مونث واژه ی ((شاعر)) می شود ((شاعره)).
7. "her" is a feminine pronoun
"she" عبارت است از یک ضمیر مادین (مونث).
8. she had a soft feminine voice
او صدایی ملایم و زنانه داشت.
9. She has full of feminine delicacy.
[ترجمه ترگمان]او از ظرافت زنانه برخوردار است
[ترجمه گوگل]او دارای ظرافت زنانه است
10. With his long dark eyelashes, he looked almost feminine.
[ترجمه ترگمان]با مژه های بلندش تقریبا زنانه به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]با مژه های طولانی تیره، او تقریبا زنانه به نظر می رسید
11. Her feminine intuition told her that he was unhappy.
[ترجمه ترگمان]ادراک زنانه او به وی می گفت که او ناراحت است
[ترجمه گوگل]شهود زنانه او به او گفت که او ناراضی است
12. There are three genders in German: masculine, feminine and neuter.
[ترجمه ترگمان]در آلمان سه جنس وجود دارد: مذکر، مادینه و neuter
[ترجمه گوگل]سه زوج در آلمان وجود دارد: مردانه، زنانه و عادت
13. How far do you think the traditional feminine role has changed?
[ترجمه ترگمان]فکر می کنید نقش زنانه سنتی چقدر تغییر کرده است؟
[ترجمه گوگل]به نظر شما نقش زنانه سنتی چقدر تغییر کرده است؟
14. He has a very feminine voice.
[ترجمه ترگمان]صدای خیلی زنانه دارد
[ترجمه گوگل]او صدای بسیار زنانه دارد
15. Most feminine nouns in Polish end in the letter "a".
[ترجمه ترگمان]بیشتر اسم های زنانه در زبان لهستانی در نامه \"a\"
[ترجمه گوگل]بیشتر اسم های زنانه در لهستانی به معنای 'a' است
16. A characteristic of the feminine psyche is to seek approval from others.
[ترجمه ترگمان]ویژگی روان زنانه آن است که به دنبال کسب اجازه از دیگران باشید
[ترجمه گوگل]یکی از ویژگی های روان زنانه این است که از سایرین به دنبال تایید باشد
17. The French word for 'table' is feminine.
[ترجمه ترگمان]کلمه فرانسه برای میز زنانه است
[ترجمه گوگل]کلمه فرانسوی برای 'میز' زنانه است
18. She used all her feminine wiles on Sam in order to get her way.
[ترجمه ترگمان]او از همه شیوه های زنانه استفاده کرده بود تا راه خود را باز کند
[ترجمه گوگل]او برای استفاده از همه ی اوج های زنانه خود در سام، از راه او استفاده کرد
19. Amelia's report describes the experience from a feminine point of view.
[ترجمه ترگمان]گزارش آملیا این تجربه را از نقطه نظر زنانه توصیف می کند
[ترجمه گوگل]گزارش آملیا تجربه ای از دیدگاه زنانه را توصیف می کند
20. If you venture from "feminine" standards, you are labelled aggressive and hostile.
[ترجمه ترگمان]اگر از استانداردهای \"زنانه\" استفاده می کنید، برچسب مهاجم و مهاجم را می زنید
[ترجمه گوگل]اگر شما از استانداردهای زنانه رنج می برید، شما به عنوان خشونت آمیز و خصمانه تلقی می شوید