کلمه جو
صفحه اصلی

falsely


معنی : عوضی
معانی دیگر : دروغی، کاذبانه، خائنانه

انگلیسی به فارسی

اشتباه، عوضی


انگلیسی به انگلیسی

• misleadingly, deceitfully; while pretending; inaccurately; treacherously; in a counterfeit manner

مترادف و متضاد

عوضی (قید)
amiss, falsely, faultily

جملات نمونه

1. She would be falsely modest not to acknowledge that she had come a very long way since those early days.
[ترجمه ترگمان]به دروغ می گفت که از روزه ای اول خیلی وقت پیش آمده است
[ترجمه گوگل]او نمیتواند تصور کند که او از همان روزهای اول بسیار طولانی بوده است

2. She apologized for accusing him falsely.
[ترجمه ترگمان]او عذر خواست که او را به اشتباه متهم کرده است
[ترجمه گوگل]او به خاطر اتهام وی به اشتباه عذرخواهی کرد

3. The company had falsely claimed that its products were biodegradable.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به دروغ ادعا کرده بود که محصولات آن زیست تخریب پذیر بوده اند
[ترجمه گوگل]این شرکت دروغ می گوید که محصولاتش زیست تخریب پذیر است

4. She was falsely accused of shoplifting.
[ترجمه ترگمان]اون به دروغ به دزدی متهم شده بود
[ترجمه گوگل]او دروغین به خرید مغازه متهم شد

5. He was falsely charged with robbery.
[ترجمه ترگمان]او به دروغ متهم به دزدی شد
[ترجمه گوگل]او به دروغ متهم به سرقت شد

6. She tends to adopt a falsely cheerful tone when she's upset about something.
[ترجمه ترگمان]وقتی راجع به چیزی ناراحت می شود، لحن cheerful به او نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او تمایل به اتخاذ تنفر دروغین شاد زمانی که او در مورد چیزی ناراحت است

7. He was falsely jovial, with his booming, mirthless laugh.
[ترجمه ترگمان]او به دروغ، با خوشحالی، با صدای بلند و شاد خود، شوخی می کرد
[ترجمه گوگل]او با اشتیاق وحشیانه و با شلوغی و خنده ی بی رحمانه اش سخن می گفت

8. She smiled falsely at his joke.
[ترجمه ترگمان]او به دروغ به جوک او لبخند زد
[ترجمه گوگل]او با شوخی خود دروغ گفت

9. He admitted falsely representing to police officers that the car had been stolen.
[ترجمه ترگمان]به دروغ به پلیس اشاره کرد که اتومبیل را دزدیده بودند
[ترجمه گوگل]او به اشتباه اعتراف به افسران پلیس کرد که ماشین را به سرقت رفته است

10. "This food is divine," they murmur, falsely.
[ترجمه ترگمان]آن ها به دروغ می گویند: \" این غذا الهی است \"
[ترجمه گوگل]'این غذا الهی است،' آنها دروغ می گویند

11. He claimed, falsely, that he was married.
[ترجمه ترگمان]اون ادعا کرد که داره ازدواج می کنه
[ترجمه گوگل]او به دروغ ادعا کرد که ازدواج کرده است

12. She had been falsely accused of shoplifting in a clothing store.
[ترجمه ترگمان]او به اشتباه متهم به دزدی از دزدی از مغازه ها شده بود
[ترجمه گوگل]او به دروغ به فروشگاه مغازه در فروشگاه لباس متهم شده بود

13. He also opened fertile chicken eggs and concluded, falsely, that the heart was the first organ to develop.
[ترجمه ترگمان]او همچنین تخم بارور مرغ را باز کرد و به دروغ نتیجه گرفت که قلب اولین عضوی است که رشد می کند
[ترجمه گوگل]او همچنین تخم مرغ های مرغی را باز کرد و به اشتباه نتیجه گرفت که قلب اولین عضو بدن بود

14. Today, the state may employ undercover agents who falsely hold them-selves out as persons they are not.
[ترجمه ترگمان]امروزه دولت ممکن است ماموران مخفی را استخدام کند که به دروغ آن ها را به عنوان افرادی که نیستند دستگیر کند
[ترجمه گوگل]امروزه دولت ممکن است از عوامل مخفی استفاده کند که به اشتباه افراد خود را به عنوان افرادی که نیستند نگه می دارد

پیشنهاد کاربران

به صورت کاذب

اشتباهی

به دروغ

الکی , به دروغ ؛ به اشتباه

# She smiled falsely at his joke
# He claimed falsely that he was married
# He was falsely charged with robbery
# She apologized for accusing him falsely


کلمات دیگر: