کلمه جو
صفحه اصلی

electrocute


معنی : با برق کشتن، مردن در اثر برق
معانی دیگر : (در اثر حادثه) برق کش شدن، (کسی را) برق گرفتن و مردن، (با صندلی برقی) اعدام کردن، برق کش کردن

انگلیسی به فارسی

با برق کشتن، مردن در اثر برق


الکتریکی، با برق کشتن، مردن در اثر برق


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: electrocutes, electrocuting, electrocuted
مشتقات: electrocution (n.)
• : تعریف: to kill by electricity, esp. to execute (a condemned prisoner) by electricity, as in an electric chair.

• kill by electric shock
if someone is electrocuted, they are killed or badly injured by touching something connected to a source of electricity.

مترادف و متضاد

execute


با برق کشتن (فعل)
electrocute

مردن در اثر برق (فعل)
electrocute

Synonyms: put to death, kill by electric shock, fry, give the chair, put in the electric chair


جملات نمونه

1. The boy was electrocuted when he wandered onto a railway track.
[ترجمه ترگمان]پسر وقتی روی ریل قطار می گشت با برق برق می زد
[ترجمه گوگل]وقتی که او بر روی مسیر راه آهن سرگردان شد، پسر برق گرفت

2. Don't touch that wire, you'll electrocute yourself.
[ترجمه ترگمان]به اون سیم دست نزن، خودت برق می زنی
[ترجمه گوگل]این سیم را لمس نکنید، خودتان برق می گیرید

3. James Roach was electrocuted in South Carolina in 1986 .
[ترجمه ترگمان]جیمز روچ در سال ۱۹۸۶ در کارولینای جنوبی کشته شد
[ترجمه گوگل]جیمز روچ در سال 1986 در کارولینای جنوبی برق گرفت

4. Three people were electrocuted by falling power-lines.
[ترجمه ترگمان]سه نفر با افتادن از خطوط برق کشته شدن
[ترجمه گوگل]سه نفر از طریق خطوط برق فرو رفته برق گرفتند

5. Last week a housewife was electrocuted by her washing machine.
[ترجمه ترگمان]هفته گذشته یک زن خانه دار در ماشین لباس شویی خود براثر برق گرفتگی کشته شد
[ترجمه گوگل]هفته گذشته یک خانم خانه دار توسط دستگاه شستشوی او برق گرفت

6. He was electrocuted when he touched the bare wires.
[ترجمه ترگمان]وقتی اون به سیم های لخت دست زد برق کشته شد
[ترجمه گوگل]وقتی سیم سیمان را لمس کرد، برق گرفت

7. He was electrocuted for a murder committed when he was 1
[ترجمه ترگمان]اون به جرم قتل به قتل رسیده وقتی که سالش بوده
[ترجمه گوگل]او یک بار برای یک قتل عام شد

8. The murderer was electrocuted.
[ترجمه ترگمان]قاتل با برق کشته شده
[ترجمه گوگل]قاتل برق گرفت

9. Can you be electrocuted when miso soup oozes into a pager attached to your belt?
[ترجمه ترگمان]وقتی سوپ رو به کمربند تو وصل میکنه با برق به برق وصل میشی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید برق مورد استفاده قرار گیرد هنگامی که سوپ میسوز به یک پیجر متصل به کمربند شما؟

10. He accidentally electrocuted himself.
[ترجمه ترگمان]به طور تصادفی به خودش برق وصل کرده
[ترجمه گوگل]او تصادفا خود را برق زد

11. One day a cable shorted and they were electrocuted.
[ترجمه ترگمان]یه روز یه کابل حیاتی و اونا با برق کشته شدن
[ترجمه گوگل]یک روز یک کابل کوتاه و برق گرفتند

12. The Taser model will electrocute a crowd of people at the touch of a button.
[ترجمه ترگمان]مدل Taser جمعی از افراد را در تماس با یک فشار قرار می دهد
[ترجمه گوگل]مدل Taser با یک دکمه یک نفر از مردم را هدف قرار می دهد

13. But The sea would electrocute us all.
[ترجمه ترگمان]اما دریا همه ما را برق می زد
[ترجمه گوگل]اما دریا همه ما را گاز گرفت

14. The electrocute and disintegrate videos show it pretty well.
[ترجمه ترگمان]ویدئوها و هم از هم پاشیده شدن این فیلم را بسیار خوب نشان می دهند
[ترجمه گوگل]فیلمهای الکتریکی و مصنوعی آن را به خوبی نشان می دهد

The wire fell on him and he was electrocuted.

سیم روی او افتاد و او در اثر برق گرفتگی درگذشت.


پیشنهاد کاربران

اعدام با صندلی الکتریکی

به برق دادن

بَرقُمیراندن.
بَرقُکُشیدن.
بَرقُقَتلیدن.


کلمات دیگر: