کلمه جو
صفحه اصلی

fascist


معنی : فاشیست
معانی دیگر : عضو حزب fascisti ایتالیا، عضو حزب متمایل به فاشیسم (مثلا حزب فالانژ در اسپانیا)، (f بزرگ) فاشیست، وابسته به فاشیست ها یا فاشیسم

انگلیسی به فارسی

فاشیست


فاشیستی، فاشیست


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (sometimes cap.) a person who belongs to, adopts the values of, or imitates the practices of an organization devoted to fascism.
صفت ( adjective )
مشتقات: fascistically (adv.)
• : تعریف: of, concerning, or resembling fascism or fascists.
مشابه: totalitarian

• one who supports fascism, one who favors a dictatorial system of government
a fascist is someone who believes in fascism.
if you call someone a fascist, you mean that their opinions are very right-wing; used showing disapproval.
fascist is used to describe people and things that are connected with fascism, or with very right-wing ideas.

مترادف و متضاد

فاشیست (اسم)
fascist

dictator


Synonyms: authoritarian, autocrat, Nazi, totalitarian, tyrant


جملات نمونه

1. a fascist state
حکومت فاشیستی

2. They succeeded in overthrowing the fascist dictatorship.
[ترجمه ترگمان]آن ها موفق به سرنگونی دیکتاتوری فاشیست شدند
[ترجمه گوگل]آنها موفق به سرنگونی دیکتاتوری فاشیست شدند

3. I suspect he's a closet fascist.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم اون یه کمد fascist
[ترجمه گوگل]من گمان می کنم او یک فاشیست گنجه است

4. The period of Fascist rule is one people try to forget.
[ترجمه ترگمان]دوره حکومت فاشیستی یک نفر است که سعی می کند فراموش کند
[ترجمه گوگل]دوره حکومت فاشیستی یک نفر است که سعی دارد فراموش کند

5. The German government has outlawed some fascist groups.
[ترجمه ترگمان]دولت آلمان برخی گروه های فاشیست را غیرقانونی اعلام کرده است
[ترجمه گوگل]دولت آلمان برخی از گروه های فاشیستی را ممنوع کرده است

6. The fall of the fascist dictatorship was followed by a left-wing backlash.
[ترجمه ترگمان]سقوط دیکتاتوری فاشیست از سوی یک واکنش شدید جناح چپ دنبال شد
[ترجمه گوگل]سقوط دیکتاتوری فاشیستی به دنبال واکنش چپگرا بود

7. It's a bit over-the-top to call him a fascist.
[ترجمه ترگمان]یه ذره بیشتر نیست تا بهش یه فاشیست بزنم
[ترجمه گوگل]این کمی بیش از حد بالا به او فاشیست تماس بگیرید

8. That paper's nothing but a fascist rag.
[ترجمه ترگمان]این کاغذ چیزی جز یک پارچه فاشیست نیست
[ترجمه گوگل]این مقاله چیزی جز یک پارچه فاشیست نیست

9. He is a closet Fascist.
[ترجمه علی جادری] او یک فاشیست مخفی بود .
[ترجمه ترگمان]او یکی از closet است
[ترجمه گوگل]او یک فاشیست گنجه است

10. The ill - doings of the fascist chieftain redounded upon himself.
[ترجمه ترگمان]کاره ای بد رئیس fascist نیز بر خود چیره شد
[ترجمه گوگل]بدرفتاری از رهبر فاشیست بر خود غلبه کرد

11. Flatters flatters Fascist the American daddy is you kills and torches, robs in all directions backer!
[ترجمه ترگمان]flatters flatters دارد که پدر آمریکایی شما را می کشد و مشعل را می کشد و همه کس را از بین می برد
[ترجمه گوگل]Flatters Flatters Fascist بابا آمریکایی است که شما می کشد و مشعل، غارت در تمام جهات پشتیبان!

12. Author believes that circumfuse the criticism for Fascist, "western Marxism" has three models: institution criticism, mentality criticism and social relationship criticism.
[ترجمه ترگمان]نویسنده معتقد است که انتقاد از فاشیسم، \"مارکسیسم غربی\" سه مدل دارد: نقد موسسه، نقد ذهنی و نقد روابط اجتماعی
[ترجمه گوگل]نویسنده اعتقاد دارد انتقاد از فاشیستی، «مارکسیسم غربی»، سه مدل دارد: انتقاد نهاد، نقد ذهنیت و انتقاد از رابطه اجتماعی

13. This encourages reductionist explanations of fascist ideology.
[ترجمه ترگمان]این امر، توضیحات تقلیل یافته ایدئولوژی گرا را تشویق می کند
[ترجمه گوگل]این باعث تشریح توضیحات کمونیستی از ایدئولوژی فاشیست می شود

14. The strikers were roughed up by the fascist cops.
[ترجمه ترگمان]اعتصاب کنندگان، توسط پلیس های فاشیست به هم حمله شده بودند
[ترجمه گوگل]مهاجمان توسط پلیس فاشیستی رنج می برند

15. He has been called a fascist, a heretic and shenjingbing, a lunatic.
[ترجمه ترگمان]او یک فاشیست، کافر و shenjingbing، یک دیوانه است
[ترجمه گوگل]او فاشیست نامیده شده است، یک یونانی و Shenjingbing، یک دیوانه وار است

پیشنهاد کاربران

نژاد پرست ناسیونالیست

Fascist ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: فاشیست
تعریف: فرد معتقد به فاشیسم


کلمات دیگر: