کلمه جو
صفحه اصلی

feigned


معنی : مصنوعی، جعلی، تقلبی
معانی دیگر : (نادر) ساختگی، وانمودین، متظاهرانه

انگلیسی به فارسی

جعلی، مصنوعی


انگلیسی به انگلیسی

• phony, fake; counterfeit; assumed, fictitious

مترادف و متضاد

مصنوعی (صفت)
accrete, artificial, false, sophisticated, dummy, feigned, artful, forged, made-up, factitious, factitive, postiche, nonrepresentational

جعلی (صفت)
feigned, bogus, spurious, fictitious, counterfeit, apocryphal, colorable, imitative, colourable, trumped-up

تقلبی (صفت)
feigned, unfathered, denaturant, suppositious, made-up

pretended


Synonyms: affected, artificial, assumed, counterfeit, fabricated, fake, faked, false, fictitious, imaginary, imagined, imitation, insincere, phony, pretended, pseudo, put-on, sham, simulated, spurious


Antonyms: genuine, real, sincere


جملات نمونه

1. she feigned herself to be sick
او خود را به مریضی زد.

2. she feigned to be asleep
وانمود کرد که خواب است.

3. He feigned disappointment. Secretly, he was mightily relieved.
[ترجمه موسی] او تظاهر به ناامیدی کرد. اما در خفا ، با تمام وجود نفس راحتی کشید.
[ترجمه ترگمان]او نا امید شده بود به طور قطع نفس راحتی کشید
[ترجمه گوگل]او ناامید کرد به طور مخفیانه، او قدرتمند شد

4. Sally spun round, a feigned look of surprise on her face.
[ترجمه ترگمان]سلی به دور خود چرخید و قیافه ای ساختگی به خود گرفت
[ترجمه گوگل]سالی دور گردن، ظاهر ظریف از تعجب بر روی صورت او

5. 'A present for me?' she asked with feigned surprise.
[ترجمه موسی] هدیه ای برای من؟ او با تعجب وانمود شده پرسید.
[ترجمه ترگمان]هدیه ای برای من؟ با تعجب ساختگی پرسید:
[ترجمه گوگل]'یک حضور برای من؟' او با تعجب ظریف پرسید:

6. She responded to his remarks with feigned amusement.
[ترجمه موسی] او به سخنان وی با شیطنت ساختگی پاسخ داد.
[ترجمه ترگمان]او با شیطنت ساختگی جواب او را داد
[ترجمه گوگل]او به سخنانش با تفریح ​​فریبنده پاسخ داد

7. I feigned sleep when the ticket inspector came round.
[ترجمه موسی] وقتی بازرس بلیط به هوش آمد ، من تظاهر به خواب کردم.
[ترجمه ترگمان]وقتی بازرس بلیت برگشت، تظاهر به خواب کردم
[ترجمه گوگل]زمانی که بازرس بلیط بروم، خوابم را فریاد زدم

8. He accepted the invitation with feigned enthusiasm.
[ترجمه موسی] وی با شور و شوق متظاهرانه دعوت را پذیرفت.
[ترجمه ترگمان]با شور و شوق دعوتش را پذیرفت
[ترجمه گوگل]او دعوت نامه را با شور و شوق ظریف پذیرفت

9. He feigned surprise when I went up and said hello.
[ترجمه ترگمان]وقتی بالا رفتم او متعجب شد و به من سلام کرد
[ترجمه گوگل]وقتی به سمت بالا میرفتم او تعجب کرد و سلام کرد

10. She feigned illness so that she wouldn't have to go to school.
[ترجمه ترگمان]او به بیماری مبتلا شده بود تا مجبور نشود به مدرسه برود
[ترجمه گوگل]او بیماری را تصدیق کرد تا او مجبور نشود به مدرسه برود

11. She feigned sleep, lying rigid in bed.
[ترجمه ترگمان]او خود را به خواب مصنوعی دراز کرد و روی تخت دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]او خواب را فریب داد و در رختخواب سفت و محکم زد

12. He feigned indifference to criticism of his work.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به انتقاد از کارش بی اعتنا است
[ترجمه گوگل]او بی احترامی به انتقاد از کار او را تحمیل کرد

13. All the way down we listened with feigned interest to our man's proud record of clock-beating on other hills.
[ترجمه ترگمان]در تمام این مدت ما با علاقه ساختگی به رکورد مغرور ساعت مان که روی تپه های دیگر می کوفت، گوش دادیم
[ترجمه گوگل]در تمام طول راه، با توجه به ظرافت و علاقه به ضرب و شتم انسان در تپه های دیگر، گوش فرا دادیم

14. I pushed against the door, feigned mild surprise at the assistance shown me by some one apparently on his way in.
[ترجمه ترگمان]با تعجب ساختگی به در فشار آوردم و در حالی که یکی از آن ها ظاهرا راه خود را به من نشان داده بود، با تعجب به در نگاه کردم
[ترجمه گوگل]من در برابر درب فشار دادم، تعجب خفیف را در کمک به من نشان داد توسط برخی از ظاهرا در راه خود نشان داد

پیشنهاد کاربران

ناز ، استغناء بخود بسته، نادان، جعل کردن ، مصنوعی

feigned ( adj ) = جعلی، دروغی، ساختگی، کذب، واهی، تمارض، وانمود شده، متظاهرانه


feigned sleep = خواب خرگوشی
feigned action = ادعای کذب
feigned disease = بیماری تمارضی ( وانمود شده )

example:
her unhappiness was feigned
ناراحتی او تمارض ( ساختگی، واهی ) بود.


کلمات دیگر: