کلمه جو
صفحه اصلی

federal


معنی : فدرال، ائتلافی، اتحادی
معانی دیگر : نظام حکومتی فدرال، همبستگان، وابسته به دولت فدرال (یا دولت مرکزی در نظام فدرال)، (f بزرگ) وابسته به دولت فدرال ایالات متحده ی امریکا (که مرکز آن در شهر واشنگتن است)، (f بزرگ ـ امریکا) وابسته به حزب فدرالیست امریکا (در اوایل استقلال)، هواخواه افزودن بر اختیارات دولت فدرال (و کاستن خودمختاری ایالات)، همبستگان گرای، (در جنگ های داخلی امریکا ـ f بزرگ) هوادار دولت مرکزی، سرباز دولت فدرال، اتفاق

انگلیسی به فارسی

فدرال، ائتلافی، اتحادی، اتفاق


فدرال، ائتلافی، اتحادی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: federally (adv.)
(1) تعریف: of or relating to a system of government in which a number of states are united under and recognize the authority of a central government, yet have their own governments as well.

- The founding fathers decided on a federal system of government for this country.
[ترجمه ب گنج جو] روش فدرالی یا همون ائتلافی رو برای فرمانروایی این کشور پدرهای قدیمی یا باصطلاح بنیانگزارمون بنا گذاشتن.
[ترجمه ترگمان] بنیانگذاران در یک سیستم فدرال دولت برای این کشور تصمیم گرفتند
[ترجمه گوگل] پدران بنیانگذاشتند که برای این کشور سیستم حکومتی فدرال تعیین شده است

(2) تعریف: of or relating to such a central authority, often as opposed to state or local authority.

- The president is the head of the federal government, whereas a governor is the head of a state government.
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور رئیس دولت فدرال است در حالی که فرماندار رئیس دولت ایالتی است
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور، رئیس دولت فدرال است، در حالی که یک فرماندار، رئیس یک دولت ایالتی است
- There are federal, state, and local laws.
[ترجمه ترگمان] قوانین ایالتی، ایالتی و محلی وجود دارد
[ترجمه گوگل] قوانین فدرال، ایالتی و محلی وجود دارد
- Harassing someone using the Internet is a federal crime.
[ترجمه Moon] ازار و اذیت کسی با استفاده از اینترنت یک جرم فدرال است
[ترجمه ترگمان] فردی که از اینترنت استفاده می کند، یک جرم فدرال است
[ترجمه گوگل] آزار و اذیت کسی که از اینترنت استفاده می کند جرم فدرال است

• of or pertaining to a form of government in which separate states unite under a central authority while retaining limited powers of government; of or pertaining to a central authority in a federation
federal agent or officer; federalist; supporter of federation or federalism; member of the union during the civil war (u.s. history)
in a federal country or system, a group of states is controlled by a central government.

مترادف و متضاد

فدرال (صفت)
federal

ائتلافی (صفت)
fraternal, federal

اتحادی (صفت)
fraternal, federal

جملات نمونه

1. the federal government's claim of dominion over coastal waters
ادعای حاکمیت دولت فدرال بر آب های ساحلی

2. data pertinent to federal aid
داده های وابسته به کمک دولت فدرال

3. local taxes are separate from federal taxes
مالیات های محلی سوای مالیات های فدرال هستند.

4. In 1970, a federal agency was created to coordinate governmental action to protect environment.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۷۰، یک اداره فدرال برای هماهنگ کردن اقدام دولتی جهت حفاظت از محیط زیست تشکیل شد
[ترجمه گوگل]در سال 1970، یک سازمان فدرال برای هماهنگ کردن اقدامات دولت برای حفاظت از محیط زیست ایجاد شد

5. The Trans-Canada highway is a federal responsibility.
[ترجمه ترگمان]بزرگراه میان - کانادا یک مسئولیت فدرال است
[ترجمه گوگل]بزرگراه Trans-Canada مسئولیت فدرال است

6. They're ready to cut the federal budget deficit for the next fiscal year.
[ترجمه ترگمان]آن ها آماده اند تا کسری بودجه فدرال را برای سال مالی آینده کاهش دهند
[ترجمه گوگل]آنها آماده اند تا کسری بودجه فدرال را برای سال مالی آینده کاهش دهند

7. Federal leaders continued their efforts to secure a ceasefire.
[ترجمه ترگمان]رهبران فدرال به تلاش های خود برای تضمین آتش بس ادامه دادند
[ترجمه گوگل]رهبران فدرال تلاش های خود را برای حفظ آتش بس ادامه دادند

8. The federal government has devolved responsibility for welfare to the states.
[ترجمه ترگمان]دولت فدرال مسئولیت رفاه را به ایالات واگذار کرده است
[ترجمه گوگل]دولت فدرال مسؤولیت رفاه را به ایالت واگذار کرده است

9. 100,000 federal workers will be laid off to reduce the deficit.
[ترجمه ترگمان]برای کاهش کسری بودجه ۱۰۰۰۰۰ کارگر فدرال بی کار خواهند شد
[ترجمه گوگل]100،000 کارگر فدرال برای کاهش کسری بودجه آزاد خواهند شد

10. Pollution is legally controlled and enforced through various federal and state laws.
[ترجمه ترگمان]آلودگی به طور قانونی کنترل می شود و از طریق قوانین مختلف فدرال و ایالتی به اجرا در می آید
[ترجمه گوگل]آلودگی از طریق قوانین فدرال و ایالتی به طور قانونی کنترل و اجرا می شود

11. The federal government promulgated the Clean Water Act and the Clean Air Act.
[ترجمه ترگمان]دولت فدرال قانون آب تمیز و قانون هوای پاک را اعلام کرد
[ترجمه گوگل]دولت فدرال قانون آب پاک و قانون هوای پاک را اعلام کرد

12. Federal soldiers have been accused of perpetrating atrocities against innocent people.
[ترجمه ترگمان]سربازان فدرال به ارتکاب جنایت علیه مردم بیگناه متهم شده اند
[ترجمه گوگل]سربازان فدرال مرتکب جنایات علیه افراد بیگناه شده اند

13. You'll be facing a Federal rap for aiding and abetting an escaped convict.
[ترجمه ترگمان]در مقابل یک مجرم فراری، در مقابل یک مجرم فراری، روبرو خواهی شد
[ترجمه گوگل]شما یک رؤسای فدرال برای کمک و محاربه با یک محکوم فراری روبرو خواهید شد

14. The beer industry had absorbed a doubling of federal tax in 199
[ترجمه ترگمان]صنعت آبجو دارای دو برابر شدن مالیات فدرال بود
[ترجمه گوگل]صنعت آبجو دو برابر مالیات فدرال در سال 199 جذب کرده است

15. Last month, a federal grand jury began mulling evidence in the case.
[ترجمه ترگمان]ماه پیش، یه هیات منصفه فدرال داره به مدارک در مورد پرونده رسیدگی میکنه
[ترجمه گوگل]ماه گذشته یک هیئت منصفه بزرگ فدرال شروع به جمع آوری شواهد در پرونده کرد

پیشنهاد کاربران

پلیس ایالتی ایالت متحده

( دولت ) مرکزی


حکومتی که از چند بخش کشوری تشکیل گردد و این قسمتها از یک دولت مرکزی متابعت کنند

دولت - دولتی


کلمات دیگر: