کلمه جو
صفحه اصلی

gently


معنی : ملایم، با ملایمت، بتدریج، به ارامی
معانی دیگر : با نرمی، آرام آرام، آهسته، با ملاحظه، بارامی

انگلیسی به فارسی

به آرامی، با ملایمت، ملایم، بتدریج، به ارامي


با ملایمت، بارامی، بتدریج


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: softly or mildly; not harshly.

- The groomer spoke gently to the horses to keep them calm.
[ترجمه ترگمان] The به آرامی با اسب ها حرف می زدند تا آرام بگیرند
[ترجمه گوگل] گیاهخوار به آرامی به اسب ها اشاره کرد تا آنها را آرام نگه دارد

• kindly; softly; slowly; politely

مترادف و متضاد

ملایم (قید)
gently, softly, moderately, mildly, leniently, meekly, lentamente, peacefully, quietly

با ملایمت (قید)
gently

بتدریج (قید)
inchmeal, gently, gradually, piecemeal

به ارامی (قید)
gently

quietly and softly


Synonyms: mildly, blandly, smoothly, lightly


kindly


Synonyms: considerately, tenderly, benevolently


جملات نمونه

Pick the baby up gently.

بچه را با ملاحظه و یواش بردار.


1. she gently disengaged the child's fingers which were wrapped around the candy
او به آرامی انگشتان بچه را که دور آب نبات حلقه شده بود از هم باز کرد.

2. branches waved gently and shed their leaves
شاخه ها به آرامی نوسان می کردند و برگ های خود را می ریختند.

3. the boat gently bumped against the shore wall
زورق به آرامی به دیواره ی ساحلی خورد.

4. draw the cork gently and pour some lemonade
یواش چوب پنبه را بکش و قدری لیموناد بریز.

5. dust your cheeks gently with this powder
این پودر را ملایم به گونه هایت بزن.

6. the branches swayed gently
شاخه ها آرام تکان می خوردند.

7. massage the painful muscles gently and put a hot towel on them
عضلات دردناک را به آرامی مالش بدهید و حوله ی داغی روی آنها بگذارید.

8. pick the baby up gently
بچه را با ملاحظه و یواش بردار.

9. the road grades down gently
راه دارای سرازیری ملایمی می شود.

10. She gently kneaded the muscles in his back.
[ترجمه ترگمان]او به آرامی عضلات پشتش را ماساژ داد
[ترجمه گوگل]او به آرامی عضلات را در پشت خود میل کرد

11. Allow the soup to simmer gently for ten minutes.
[ترجمه ترگمان]بگذارید سوپ به مدت ده دقیقه آرام بگیرد
[ترجمه گوگل]اجازه دهید سوپ را به آرامی به مدت 10 دقیقه بجوشانید

12. I quietly walked away,I gently rippling heart will become calm.
[ترجمه ترگمان]آهسته به راه خود ادامه دادم و آهسته قلبم آرام گرفت
[ترجمه گوگل]من بی سر و صدا راه می رفتم، من به آرامی دلتنگ دلم آرام می شود

13. Stir the sauce gently until it begins to boil.
[ترجمه ترگمان]سس را به آرامی بزنید تا به جوش آید
[ترجمه گوگل]سس را به آرامی مخلوط کنید تا جوشانده شود

14. Massage the shampoo gently into your hair and scalp.
[ترجمه ترگمان]شامپو را به آرامی به موها و پوست سر خود ماساژ دهید
[ترجمه گوگل]ماساژ شامپو را به آرامی در مو و پوست سر خود قرار دهید

15. The boat bobbed gently up and down on the water.
[ترجمه ترگمان]قایق به آرامی بالا و پایین می رفت
[ترجمه گوگل]قایق به آرامی بر روی آب آب بریزید

16. The road slopes gently downwards for a mile or two.
[ترجمه ترگمان]دامنه های جاده ای که به آرامی پایین می رفت تا یک یا دو میل به پایین سرازیر می شد
[ترجمه گوگل]دامنه های جاده به آرامی به پایین برای یک یا دو یا دو مایل

پیشنهاد کاربران

محترمانه

به آرامی

Gently hug and kiss on the cheek
به آرامی در آغوش گرفتن و بوسه بر روی گونه صورت زدن

کم
تدریجی
به ارامی

ب ارامی_ به ملایمت

Softly


کلمات دیگر: