کلمه جو
صفحه اصلی

eggplant


معنی : بادمجان، بادنجان
معانی دیگر : بادنجان، بادمجان، بادنجان

انگلیسی به فارسی

(گیاه‌شناسی) بادنجان/بادمجان


بادمجان، بادنجان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a plant cultivated for its fruit, or the dark purple, ovoid fruit itself, which is eaten as a vegetable.

• plant of east indian origin that bears an edible fruit; dark purple egg-shaped fruit of the eggplant (eaten as a vegetable); dark purple color
an eggplant is the same as an aubergine; used in american english.

مترادف و متضاد

بادمجان (اسم)
eggplant

بادنجان (اسم)
eggplant

جملات نمونه

1. He likes to eat eggplant.
[ترجمه سمانه] او خوردن بادمجان را دوست دارد
[ترجمه فاطمه سادات] او بادمجان خوردن را دوست دارد
[ترجمه F. J] اودوست دارد بادمجان بخورد
[ترجمه mmmmm] او دوست دارد بادمجان بخورد.
[ترجمه F.D] او ( مذکر ) دوست دارد بادمجان بخورد.
[ترجمه ترگمان] اون دوست داره بادمجون بخوره
[ترجمه گوگل]او دوست دارد به خوردن بادمجان

2. The clams were delicious. Likewise, the eggplant was excellent.
[ترجمه ترگمان] صدف خوش مزه بود به همین خاطر، بادمجان بسیار عالی بود
[ترجمه گوگل]خوک ها خوشمزه بودند به همین ترتیب، بادمجان عالی بود

3. We grow many different vegetables: potatoes, eggplant, etc.
[ترجمه مهشید] ما انواع مختلفی از سبزیجات را رشد می دهیم: سیب زمینی بادنجان و غیره
[ترجمه نازنین] ما انواع مختلفی از سبزیجات را پرورش می دهیم:سیب زمینی بادمجان و غیره
[ترجمه Z. H] ما بسیاری از سبزیجات مختلف پرورش می دهیم: سیب زمینی ، بادمجان و غیره
[ترجمه ترگمان]ما بسیاری از سبزیجات مختلف را پرورش می دهیم: سیب زمینی، بادمجان و غیره
[ترجمه گوگل]ما انواع مختلف سبزیجات را می خوریم: سیب زمینی، بادمجان و غیره

4. This difference became more pronounced the longer the eggplant had been salted.
[ترجمه ترگمان]این تفاوت بیشتر از آن became بود که eggplant salted شده بود
[ترجمه گوگل]این تفاوت باعث شد که دیگر باقی بماند

5. While eggplant is cooking, grill bell peppers, turning until blackened on all sides, about 10 minutes.
[ترجمه ترگمان]در حالی که بادمجان درست در حال پختن است، فلفل دلمه ای نیز تا زمانی که سیاه شده باشد در حدود ۱۰ دقیقه روشن می شود
[ترجمه گوگل]در حالی که بادمجان پخت و پز می کند، فلفل قرمز را بپوشانید، تا زمانی که در همه طرفهای سیاه پوشیده شده، حدود 10 دقیقه تبدیل شود

6. Slice each eggplant lengthwise twice from blossom end almost to stem end, making 4 finger-like slices attached at base.
[ترجمه ترگمان]Slice هر بادمجان را از طول دو بار از شکوفه دادن تقریبا تا انتهای ساقه، که چهار تکه از انگشتان متصل شده را به پایه متصل می کند، به پایان می رساند
[ترجمه گوگل]تقریبا هر دو باقلا را دو بار از انتهای شکوفه تقریبا به انتهای ساقه تقسیم کنید، و 4 انگشت مانند برش را در پایه متصل کنید

7. Add eggplant to saucepan and saute in remaining oil until golden brown, 6 to 8 minutes.
[ترجمه ترگمان]بادمجان را به ماهی تابه و saute اضافه کنید تا زمانی که قهوه ای طلایی ۶ تا ۸ دقیقه باقی بماند
[ترجمه گوگل]اضافه کردن بادمجان به پیتزا و سوت در روغن باقی مانده تا قهوه ای طلایی، 6 تا 8 دقیقه

8. When eggplant is done, remove to platter on top of herbs and brush tops with oil once more.
[ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" بر روی
[ترجمه گوگل]هنگامی که بادمجان انجام می شود، به بالای گیاه بریزید و یک بار دیگر روغن را با روغن بریزید

9. My favorite dish, meatloaf and buttered eggplant, was on the menu every day.
[ترجمه ترگمان]غذای مورد علاقه من، گوشت و بادمجون شده هر روز روی منوی غذا بود
[ترجمه گوگل]غذای مورد علاقه من، گوشت خوک و بادمجان کباب، در منو هر روز بود

10. Grill eggplant over medium heat until slices begin to soften, about three minutes.
[ترجمه ترگمان]\"بادمجان گریل\" را از حرارت متوسط تا زمانی که تکه های بریده شود، در حدود سه دقیقه تعدیل کنید
[ترجمه گوگل]بادمجان کباب بر حرارت متوسط ​​تا زمانی که برش ها شروع به نرم شدن می کنند، حدود سه دقیقه است

11. The unsalted eggplant had a firmer, slightly fibrous texture while the salted eggplant was creamier and slightly pillowy.
[ترجمه ترگمان]بادمجان نمک سود شده بافت fibrous داشت، در حالی که بادمجان نمک creamier و اندکی pillowy بود
[ترجمه گوگل]بادمجان بدون نمک دارای بافت قوی تر و کمی فیبری بود در حالی که بادمجان شور با کرمی و کمی چسبناک بود

12. The purple-skinned eggplant is baked to almost a soft pudding.
[ترجمه ترگمان]بادمجان کبود پوست تقریبا به یک پودینگ نرم پخته می شود
[ترجمه گوگل]بادمجان ارغوانی پوست تقریبا یک پودینگ نرم است

13. The eggplant on top was curled up.
[ترجمه ترگمان]The به بالا جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]بادمجان در بالای سر پیچ خورده بود

14. Separate each oil-cured eggplant into 4 long pieces and arrange in star pattern on top of meat.
[ترجمه ترگمان]هر یک از بادمجان درست شده روغن به ۴ قطعه طولانی جدا شده و الگوی ستاره ای بر روی گوشت را مرتب می کنند
[ترجمه گوگل]جدا کردن هر یک از بادمجان های روغن شده به 4 قطعه بلند و ترتیب الگوی ستاره در بالای گوشت

15. As eggplant spread west, though, bitterness proved an obstacle to acceptance.
[ترجمه ترگمان]همان طور که بادمجان در غرب گسترش می یافت، هر چند، تلخی مانع از آن بود که قبول کند
[ترجمه گوگل]با این حال، همانطور که بادمجان غرب را گسترش داد، تلخی مانع پذیرش شد

پیشنهاد کاربران

A kind of vegetable
بادنجان🍆

A kind of vegetable with dark purple color

در انگلستان، ایرلند و کبک ( در فرانسه ) به جای کلمه eggplant از کلمه فرانسوی aubergine استفاده میشود که ریشه پارسی دارد

رنگ بادمجونی

معنی کلمه : بادمجان
سرچشمه ی کلمه : وقتی مردم آسیای شرقی میوه ی گیاه بادمجان رو دیدن فهمیدن که شبیه تخم مرغ هست پس اسمشو گیاه تخم مرغی گذاشتن که به انگلیسی میشه eggplant از اینجا این کلمه اومده

بادمجان

بادمجون

بادمجان

a large vegetable with smooth purple skin

بادمجان


کلمات دیگر: