کلمه جو
صفحه اصلی

gamy


معنی : فاسد، با جرات، بد بو، افتضاح اور، اهل حال، پراز شکار، چاشنی زده
معانی دیگر : مثل گوشت شکار، دارای مزه ی تند (در مقایسه با گوشت معمولی)، سرحال، مشتاق و آماده، دلیر، سرکش، (بیشتر در مورد اثر هنری) خلاف عفت، ناهنجار، ناخوشایند، جلف، (اثر هنری) سبک و زننده، gamey پراز شکار، دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد، فاسد
gamy_
پسوند: زامی، جفت، همسر، لقاح

انگلیسی به فارسی

( gamey ) پراز شکار، دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد، بد بو، باجرات، چاشنی زده، افتضاح اور، فاسد


انگلیسی به انگلیسی

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: marriage, or union for propagation.

- monogamy
[ترجمه ترگمان] تکگانی
[ترجمه گوگل] یکپارچه

(2) تعریف: the condition of having (such) a type of reproductive organs or method of fertilization.

- heterogamy
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] ناهمگونی
صفت ( adjective )
حالات: gamier, gamiest
مشتقات: gamily (adv.), gaminess (n.)
(1) تعریف: having the strong taste or smell characteristic of the meat of wild animals, esp. of meat that has started to spoil.

(2) تعریف: having high spirits; plucky.

• tasting like a wild animal; having a strong flavor; brave, spirited, courageous (also spelled gamey)

مترادف و متضاد

فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

با جرات (صفت)
brave, courageous, intrepid, gamy, great-hearted

بد بو (صفت)
fetid, sticky, unsavory, smelly, odoriferous, gamy, frowsy, reeky, noisome, stinking, funky, stinky, malodorous, frowzy, fuggy, gamey, mephitic

افتضاح اور (صفت)
gamy, inglorious, gamey

اهل حال (صفت)
gamy, skittish

پر از شکار (صفت)
gamy

چاشنی زده (صفت)
gamy, seasoned, garnished

ill-smelling; corrupt


Synonyms: fetid, foul, malodorous, pungent, rancid, rank, reeking, seamy, sordid, strong-flavored, strong-smelling, strong-tasting, tainted


جملات نمونه

1. the gamy cow was hard to milk
دوشیدن شیر آن گاو سرکش دشوار بود.

2. stale venison loses its gamy flavor
گوشت آهوی مانده مزه ی تند خود را از دست می دهد.

3. a writer who gives all the gamy details
نویسنده ای که همه ی جزئیات زننده را شرح می دهد

4. The duck tastes so gamy.
[ترجمه ترگمان] اردک خیلی بامزه ست
[ترجمه گوگل]اردک سلیقه ای دارد

5. Ranieri welded a coherent departmental personality out of two separate but equally gamy ethnic groups.
[ترجمه ترگمان]رانیری شخصیت دپارتمانی منسجم را از دو گروه مجزا اما به همان اندازه gamy جوش داد
[ترجمه گوگل]Ranieri شخصیت اداری یکپارچه را از دو گروه قومی جداگانه اما به همان اندازه تولید می کند

6. My kangaroo steak, pink in the middle and resting on a fragrant cherry reduction, was tasty, a bit gamy but tender and grainy like good beef.
[ترجمه ترگمان]گوشت کانگورو من که در وسط قرار داشت و بر روی یک کاهش fragrant گیلاس قرار داشت، خوش مزه بود، کمی gamy ولی لطیف و دانه دانه مانند گوشت گوساله خوب
[ترجمه گوگل]استحکام کنگر فرنگی من، صورتی در وسط و استراحت در کاهش گیلاس معطر بود، خوشمزه بود، کمی خرد شده اما مرطوب و دانه مانند گوشت گاو خوب است

7. I threw open the suitcase and revealed the huge, hairy, gamy object. . .
[ترجمه ترگمان]من چمدان را باز کردم و آن شی بزرگ و بامزه را آشکار کردم …
[ترجمه گوگل]من چمدان را باز کردم و جسم عظیم، مودار و شیک را نشان دادم

8. Some diners are turned off by the heritage turkey's slightly gamy flavor. But most sing its praises.
[ترجمه ترگمان]برخی از افراد رستوران ها با طعم و مزه بسیار کمی از رستوران خارج می شوند اما بیش ترشان praises را می خوانند
[ترجمه گوگل]برخی از دینرها توسط عطر و طعم کمی از بوقلمون میراث برگزیده می شوند اما اغلب خواسته های خود را می خوانند

9. Those considerable forces in America that appear to be tired of the old politics(particularly the gamy municipal variety(Tom wicker ).
[ترجمه ترگمان]آن نیروهای قابل توجه در آمریکا که به نظر می رسد از سیاست قدیمی (به ویژه تنوع شهری)خسته شده اند (تام wicker)
[ترجمه گوگل]این نیروهای قابل توجهی در آمریکا که ظاهرا خسته از سیاست های قدیمی هستند (به ویژه گونه های محلی شهری (Tom wicker)

10. The Malbec grape thrives in warm climates where it can create deep colored, intensely ripe and attractive gamy wines which are well worth aging .
[ترجمه ترگمان]انگور فرنگی در آب و هوای گرم رشد می کند که در آن می تواند رنگ های تیره، به شدت رسیده و جذاب به وجود آورد که به اندازه کافی سالخورده هستند
[ترجمه گوگل]انگور Malbec در آب و هوای گرم رشد می کند که در آن می تواند شراب های گیاهی رنگارنگ، بسیار شدید و جذاب تولید کند که بسیار ارزشمند هستند

Stale venison loses its gamy flavor.

گوشت آهوی مانده مزه‌ی تند خود را از دست می‌دهد.


The gamy cow was hard to milk.

دوشیدن شیر آن گاو سرکش دشوار بود.


A writer who gives all the gamy details.

نویسنده‌ای که همه‌ی جزئیات زننده را شرح می‌دهد.



کلمات دیگر: