کلمه جو
صفحه اصلی

faulty


معنی : زده، مقصر، معیوب، ناقص، عیبناک، نکوهیده
معانی دیگر : لغزش دار، (دارای) اشتباه، (دارای) غلط، عیب دار، کاستی دار

انگلیسی به فارسی

معیوب، ناقص


معیوب، عیبناک، ناقص، مقصر، نکوهیده


معیوب، ناقص، مقصر، عیبناک، نکوهیده، زده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: faultier, faultiest
مشتقات: faultily (adv.), faultiness (n.)
• : تعریف: having imperfections, faults, or defects.
مترادف: bad, damaged, defective, flawed, imperfect
متضاد: faultless
مشابه: amiss, broken, coarse, deficient, ill, lacking, liable, unsound, wanting, wrong

- The faulty engine was replaced by the car manufacturer.
[ترجمه ترگمان] موتور معیوب با تولید کننده خودرو جایگزین شد
[ترجمه گوگل] موتور معیوب توسط سازنده خودرو جایگزین شد
- His argument breaks down because of faulty logic.
[ترجمه ترگمان] استدلال او به دلیل منطق معیوب، تجزیه و تحلیل می شود
[ترجمه گوگل] استدلال او به علت منطق نامناسب شکسته می شود

• defective, flawed; damaged
a faulty machine or piece of equipment is not working properly.

مترادف و متضاد

زده (صفت)
beaten, faulty

مقصر (صفت)
faulty, blamable, blameful, blameworthy, culpable, guilty

معیوب (صفت)
perverse, damaged, vicious, cripple, faulty, blemished, defective, imperfective

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

عیبناک (صفت)
faulty

نکوهیده (صفت)
faulty

not working; incorrect


Synonyms: adulterated, amiss, awry, bad, below par, blamable, blemished, botched, broken, cracked, damaged, debased, defective, deficient, distorted, erroneous, fallacious, fallible, false, flawed, frail, impaired, imperfect, imprecise, inaccurate, inadequate, incomplete, inexact, injured, insufficient, invalid, lame, leaky, lemon, maimed, malformed, malfunctioning, marred, out of order, rank, sick, tainted, unfit, unreliable, unretentive, unsound, warped, weak, wrong


Antonyms: accurate, correct, perfect, sound, strong, working


جملات نمونه

1. faulty reasoning
استدلال غلط

2. faulty spelling
املای نادرست

3. faulty wiring caused a fire
سیم کشی بد موجب حریق شد.

4. faulty wiring is responsible for this fire
علت این آتش سوزی نقص در سیم کشی است.

5. a faulty sentence
جمله ی غلط

6. to use faulty logic
غلط استدلال کردن

7. heat loss due to faulty insulation
هدر رفتن حرارت به واسطه ی عایق بندی نادرست

8. this project's skeleton is faulty
اسطقس این طرح معیوب است.

9. the disaster was laid to faulty wiring
آن فاجعه را ناشی از سیم کشی ناقص دانستند.

10. We traced the trouble to a faulty transformer.
[ترجمه ترگمان]ما مشکل a معیوب رو ردیابی کردیم
[ترجمه گوگل]ما مشکلات را به یک ترانسفورماتور معیوب ردیابی کردیم

11. Ask for a refund if the goods are faulty.
[ترجمه ترگمان]اگر کالا معیوب است درخواست بازپرداخت آن را بکنید
[ترجمه گوگل]در صورتی که کالا نادرست باشد، درخواست بازپرداخت شود

12. A faulty fuse was the villain of the piece.
[ترجمه ترگمان] یه فیوز معیوب، اون آدم شرور اون تیکه ای بود
[ترجمه گوگل]یک فیوز معیوب، تبه کار قطعه بود

13. Consumers have the right to reject faulty goods and demand a refund.
[ترجمه ترگمان]مصرف کنندگان حق دارند اجناس معیوب را رد کنند و درخواست بازپرداخت نمایند
[ترجمه گوگل]مصرف کنندگان حق دارند کالاهای ضعیف را رد کنند و درخواست بازپرداخت کنند

14. The couple were suffocated by fumes from a faulty gas fire.
[ترجمه ترگمان]این دو نفر با دود چراغ گاز خفه شده بودند
[ترجمه گوگل]زوج ها از یک آتش سوزی معیوب دود می کردند

15. A machine of faulty design will not sell well.
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه طراحی معیوب خوب فروش نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]یک دستگاه طراحی نامناسب به خوبی فروش نخواهد کرد

16. The accident has been assigned to a faulty part in the engine of the bus.
[ترجمه ترگمان]این تصادف به بخش معیوب در موتور اتوبوس اختصاص داده شده است
[ترجمه گوگل]تصادف به یک بخش معیوب در موتور اتوبوس اختصاص داده شده است

17. The gauge must be giving a faulty reading.
[ترجمه ترگمان] اون دستگاه حتما داره یه مطالعه ناقص انجام میده
[ترجمه گوگل]اندازه گیری باید یک خواندن ضعیف داشته باشد

18. The explosion may have been caused by a faulty electrical connection.
[ترجمه ترگمان]این انفجار ممکن است ناشی از یک اتصال الکتریکی معیوب باشد
[ترجمه گوگل]انفجار ممکن است به علت یک اتصال برق نامناسب باشد

a faulty sentence

جمله‌ی غلط


faulty spelling

املای نادرست


faulty reasoning

استدلال غلط


پیشنهاد کاربران

نیم سوز شده - نیمه خراب

مشکل دار
ایراد دار
Doesn't work well

غلط

مختل

عیب دار

نا صحیح

معیوب


کلمات دیگر: