1. The Prime Minister was steadily emboldened by the discovery that he faced no opposition.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر به طور پیوسته با کشف اینکه او مخالف نیست، جسور شده است
[ترجمه گوگل]نخست وزیر با کشف متوجه شد که او با هیچ مخالفتی مواجه نشده است
2. His success emboldened him to expand his business.
[ترجمه ترگمان]موفقیت او به او این بود که کارش را توسعه دهد
[ترجمه گوگل]موفقیت او او را تشویق کرد تا کسب و کار خود را گسترش دهد
3. Jack was emboldened to ask Helen to marry him.
[ترجمه ترگمان]جک جرات کرده بود از هلن تقاضا کند با او ازدواج کند
[ترجمه گوگل]جک متهم شد که از هلن بخواهد با او ازدواج کند
4. Emboldened by her smile, he asked her to dance.
[ترجمه ترگمان]کریستف که از لبخند او دل دل شده بود، از او خواست که برقصد
[ترجمه گوگل]او از لبخندش خجالت زده، از او خواست تا رقص بخورد
5. With such a majority, the administration was emboldened to introduce radical new policies.
[ترجمه ترگمان]با وجود چنین اکثریت، دولت به معرفی سیاست های جدید رادیکال کمک کرد
[ترجمه گوگل]با چنین اکثریتی، دولت برای معرفی سیاست های جدید رادیکال ترغیب شد
6. Emboldened by the wine, he went over to introduce himself to her.
[ترجمه ترگمان]که از شراب دل گرفته بود، رفت تا خود را به او معرفی کند
[ترجمه گوگل]او توسط شراب تحسین شده است، او رفت تا خودش را به او معرفی کند
7. What emboldens him to make the attempt?
[ترجمه ترگمان]چی باعث شد که اون تلاش کنه؟
[ترجمه گوگل]چه چیزی باعث ارتقاء او می شود؟
8. This emboldened me to ask for more help.
[ترجمه ترگمان]به من جراتی داد تا از او کمک بخواهم
[ترجمه گوگل]این مرا تشویق کرد تا کمک بیشتری بپرسد
9. Emboldened by drink, he walked over to speak to her.
[ترجمه ترگمان]که جرات نوشیدن آن را داشت، به سوی او رفت تا با او صحبت کند
[ترجمه گوگل]با نوشیدنی های گرم شده، او با او صحبت کرد
10. Four days of non-stop demonstrations have emboldened the anti-government protesters.
[ترجمه ترگمان]چهار روز تظاهرات بدون توقف، به معترضان ضددولتی قوت داد
[ترجمه گوگل]چهار روز از تظاهرات بدون توقف، معترضان ضد حکومت را تسخیر کرده اند
11. The adolescent is emboldened with an egocentric belief in the omnipotence of logical thought.
[ترجمه ترگمان]نوجوانی با اعتقاد خود محور به قدرت مطلق تفکر منطقی، جسور شده است
[ترجمه گوگل]نوجوانی با اعتقاد عاطفی به قدرت مطلق تفکر منطقی تحسین می شود
12. But this latest phase has now also emboldened Bush to press forward with his agenda in strong, conservative strokes.
[ترجمه ترگمان]اما این مرحله اخیر هم اکنون به بوش این جسارت را داده است که با دستور کار خود با حرکت های محکم و محافظه کارانه روبرو شود
[ترجمه گوگل]اما این آخرین مرحله در حال حاضر نیز باعث شده است که بوش برای جلوگیری از دستور کار خود در سکته های قوی و محافظه کار، جلب توجه کند
13. Their highly publicized forays energized and emboldened the Catholic Right.
[ترجمه ترگمان]تاخت و تاز معروف آن ها به مذهب کاتولیک قوت بخشید و جسور شد
[ترجمه گوگل]افراطی های بسیار افراطی آنها حق و حقوق کاتولیک را تحریک و تقویت می کنند
14. Emboldened by their mandate from the voters, the parties challenged de Gaulle at every turn.
[ترجمه ترگمان]احزاب که از رای خود از رای دهندگان جرات پیدا کرده بودند هر بار دو گل را به چالش کشیدند
[ترجمه گوگل]احزاب به وسیله رأی دهندگان از سوی آنها رعایت می شدند، احزاب در هر نوبت به دئول گول زدند
15. He thought she looked maddeningly attractive, and emboldened by the fine claret, pressed his knee against hers under the table.
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که او به طرز دیوانه کننده ای جذاب به نظر می رسد، و از این شراب قرمز، که زانوی او را زیر میز می فشرد، جرات کرده بود
[ترجمه گوگل]او تصور کرد که او به طرز وحشتناکی جذاب و جذاب است و از روی صندلی های زیبا محفوظ است و در زیر میز روی زانوی خود قرار می دهد