کلمه جو
صفحه اصلی

electrify


معنی : الکتریکی کردن، برق زده کردن، به هیجان اوردن، تحت تاثیر برق قرار دادن
معانی دیگر : برقی کردن، دارای نیروی برق کردن، دارای بار برقی کردن، (مثلا به خانه ها و روستاها) برق رسانی کردن، برق دادن، (دستخوش هیجان و دلهره کردن) مات و مبهوت کردن، تکان برقی (شوک الکتریکی) دادن

انگلیسی به فارسی

تحت‌تأثیر برق قرار دادن، برق‌زده کردن، الکتریکی کردن، به‌هیجان آوردن


الکتریسیته کردن، الکتریکی کردن، برق زده کردن، به هیجان اوردن، تحت تاثیر برق قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: electrifies, electrifying, electrified
مشتقات: electrification (n.), electrifier (n.)
(1) تعریف: to charge with electricity.
مشابه: charge, energize, power

- As an added precaution against illegal entry, the fence around the compound was electrified.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک احتیاط اضافی در برابر ورود غیر قانونی، حصار اطراف محوطه برقی بود
[ترجمه گوگل] حصار در اطراف این ترکیب به عنوان یک احتیاط اضافی علیه ورود غیرقانونی برق اعمال شده است

(2) تعریف: to provide with, or equip for the use of, electric power.
مترادف: wire
مشابه: charge, energize, power

- Major cities in the U.S. began to be electrified in the early twentieth century.
[ترجمه ترگمان] در اوایل قرن بیستم، شهرهای اصلی آمریکا به شدت برق زدند
[ترجمه گوگل] شهرهای اصلی ایالات متحده در اوایل قرن بیستم برق گرفتند

(3) تعریف: to shock, startle, or excite.
مترادف: exhilarate, thrill
مشابه: dazzle, excite, fire up, galvanize, intoxicate, rouse, shock, stagger, stimulate, stir, stun

- The performer's dramatic entrance electrified the audience.
[ترجمه ترگمان] ورود دراماتیک نوازنده، حضار را به وجد آورد
[ترجمه گوگل] ورودی دراماتیک خواننده مخاطبان را برق گرفت

• charge with electricity; provide with electric power
if something electrifies you, it excites you a lot.
if you electrify something, you connect it to a supply of electricity.

مترادف و متضاد

الکتریکی کردن (فعل)
electrify

برق زده کردن (فعل)
electrify

به هیجان اوردن (فعل)
inflame, electrify, enflame, impassion

تحت تاثیر برق قرار دادن (فعل)
electrify

thrill, stimulate


Synonyms: amaze, animate, astonish, astound, charge, commove, disturb, dynamize, energize, enthuse, excite, fire, frenzy, galvanize, invigorate, jar, jolt, magnetize, power, provoke, rouse, send, shock, stagger, startle, stir, strike, stun, take one’s breath away, wire


Antonyms: bore, dull


جملات نمونه

1. to electrify a glass rod
میله ای شیشه ای را دارای بار الکتریکی کردن

2. we have the ability to electrify the whole country
ما این توانایی را داریم که سرتاسر کشور را برق رسانی کنیم.

3. The national railways have now been electrified.
[ترجمه ترگمان]راه آهن ملی حالا برق دارد
[ترجمه گوگل]راه آهن ملی اکنون الکتریکی شده است

4. She would sit at the piano and sing, electrifying us all.
[ترجمه ترگمان]او کنار پیانو می نشست و آواز می خواند، electrifying را electrifying می کرد
[ترجمه گوگل]او در پیانو نشسته و آواز می خواند، همه ما را برق می زند

5. The national railway system has nearly all been electrified.
[ترجمه ترگمان]سیستم راه آهن ملی تقریبا همه برق دارد
[ترجمه گوگل]سیستم راه آهن ملی تقریبا همه چیز برق گرفته شده است

6. The world was electrified by his courage and resistance.
[ترجمه ترگمان]جهان از شجاعت و مقاومت به هیجان آمده بود
[ترجمه گوگل]جهان با شجاعت و مقاومت او جابجا شد

7. The railway line was electrified in the 1950s.
[ترجمه ترگمان]خط راه آهن در دهه ۱۹۵۰ برقی شد
[ترجمه گوگل]خط راه آهن در دهه 1950 برق گرفت

8. The town wasn't electrified until 1990.
[ترجمه ترگمان]این شهر تا سال ۱۹۹۰ برق نداشت
[ترجمه گوگل]شهر تا سال 1990 برق نداشت

9. The dancers gave an electrifying performance.
[ترجمه ترگمان]رقصندگان نمایشی مهیج به عمل آوردند
[ترجمه گوگل]رقصنده ها عملکرد فوق العاده ای داشتند

10. The west-coast line was electrified as long ago as 197
[ترجمه ترگمان]خط ساحلی غرب هم تا زمانی که … پرواز ۱۹۷ داشت برق می زد
[ترجمه گوگل]خط ساحلی ساحل به مدت 197 سال الکتریکی شده است

11. The east coast railway line has been electrified.
[ترجمه ترگمان]خط راه آهن شرقی به سرعت برق وصل شده
[ترجمه گوگل]خط ساحلی ساحل شرقی برق شده است

12. The national orchestra gave an electrifying performance of classic music.
[ترجمه ترگمان]ارکستر ملی عملکرد هیجان انگیز موسیقی کلاسیک را به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل]ارکستر ملی عملکرد کلاسیک موسیقی کلاسیک ارائه کرد

13. They approved the erection of an electrified fence around the prison.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از نصب حصار الکتریکی اطراف زندان را تایید کردند
[ترجمه گوگل]آنها تأسیس یک حصار الکتریکی را در اطراف زندان تصویب کردند

14. She electrified her audience with her vivid stories.
[ترجمه ترگمان]She را با داستان های vivid برق می زد
[ترجمه گوگل]او مخاطبانش را با داستان های زنده اش برق گرفت

15. The house was set amid dense trees and surrounded by an electrified fence.
[ترجمه ترگمان]خانه در میان انبوه درختان انبوه قرار داشت و به وسیله حصار برقی احاطه شده بود
[ترجمه گوگل]خانه در میان درختان متراکم قرار گرفته و توسط یک حصار الکتریکی احاطه شده است

to electrify a glass rod

میله‌ای شیشه‌ای را دارای بار الکتریکی کردن


We have the ability to electrify the whole country.

ما این توانایی را داریم که سرتاسر کشور را برق رسانی کنیم.


The news of his death electrified the crowd in the square.

خبر مرگ او مردم را در میدان برق‌زده کرد.


She gave an electrifying performance.

او نمایش مبهوت‌کننده‌ای را ارائه داد.


پیشنهاد کاربران

به هیجان آوردن
The power of the speed of the tires was the same as the speed of power direct current
قدرت سرعت لاستیکها مشابه سرعت جریان مستقیم قدرت برق بود



کلمات دیگر: