1. Femininity is still defined in terms of beauty.
[ترجمه ترگمان]femininity هنوز هم از نظر زیبایی تعریف می شود
[ترجمه گوگل]زنانه هنوز از لحاظ زیبایی تعریف شده است
2. Dara challenges our stereotypical ideas about gender and femininity.
[ترجمه ترگمان]دره خلق ایده های کلیشه ای را در مورد جنسیت و زنانگی به چالش می کشد
[ترجمه گوگل]به ما چالش های کلیشه ای ما را درباره جنسیت و زنانه چالش می کشد
3. You don't have to lose your femininity to be an independent, successful woman.
[ترجمه ترگمان]تو مجبور نیستی که femininity رو از دست بدی تا یه زن مستقل و موفق باشی
[ترجمه گوگل]شما مجبور نیستید زنانگی خود را به عنوان یک زن مستقل و موفقیت آمیز از دست بدهید
4. But these theories' notions of culturally stable femininity often elide with their concept of a biologically stable individual.
[ترجمه ترگمان]اما این نظریات مربوط به یک femininity از نظر فرهنگی، اغلب با مفهوم فردی پایدار از نظر بیولوژیکی سازگار هستند
[ترجمه گوگل]اما این نظریات مفهومی از زنانگی پایدار فرهنگی اغلب با مفهوم خود یک فرد بیولوژیکی پایدار است
5. Femininity and athleticism have long been at odds with each other.
[ترجمه ترگمان]femininity و ورزشکاری با هم اختلاف دارند
[ترجمه گوگل]زنانگی و تناسب اندام به مدت طولانی در هم شکسته اند
6. The color pink is associated with femininity.
[ترجمه ترگمان]رنگ صورتی مربوط به زنانگی است
[ترجمه گوگل]رنگ صورتی همراه با زنانه است
7. Its concern with celebrating femininity encourages it to pass over more of traditional psychology's gender biases than egalitarian feminist psychology does.
[ترجمه ترگمان]نگرانی از آن با تجلیل از زنانگی، آن را تشویق می کند تا بیش از آنچه که روان شناسی طرفدار حقوق زنان است، تمایلات جنسیتی سنتی را نادیده بگیرد
[ترجمه گوگل]نگرانی او در مورد جشن زنانه موجب می شود که بیش از پیش بیشتر جنبه های جنسیتی روانشناسی سنتی را از روانشناسی فمینیست مساوی تقلید کند
8. The idea that femininity is in the first place to be associated with motherhood is simply writ large.
[ترجمه ترگمان]این ایده که زنانه بودن در اولین جایی است که با مادر شدن در ارتباط است، بسیار بزرگ است
[ترجمه گوگل]این ایده که زنانگی در وهله اول با مادر بودن ارتباط دارد، به سادگی بزرگ است
9. Psychology's association of qualitative methods with femininity might, again, seem to have some feminist potential.
[ترجمه ترگمان]ارتباط روان شناسی با روش های کمی و زنانه، دوباره، به نظر می رسد که برخی از پتانسیل فمینیستی را دارند
[ترجمه گوگل]پیوند روانشناختی روشهای کیفی با زنانه ممکن است دوباره به نظر برسد که دارای پتانسیل فمینیستی است
10. The picture of the rejection of femininity is thus brought into sharper focus.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تصویر رد و بدل کردن زنانگی در کانون توجه شما قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]بنابراین تصویر رد جنبش زنانه به تمرکز دقیق تر تبدیل شده است
11. Men can do femininity better than women can, because femaleness conflicts with femininity as maleness does not.
[ترجمه ترگمان]مردان می توانند زنانه و زنانه را بهتر از زنان انجام دهند، چرا که femaleness با زنانگی به عنوان maleness تعارض دارند
[ترجمه گوگل]مردان می توانند زنانگی را بهتر از زنان انجام دهند، چرا که زنانگی با زنانگی سازگاری ندارد، زیرا مردنیت نمی کند
12. Femininity, masculinity and youth cultures are also discussed in chapter sections 2 and
[ترجمه ترگمان]فرهنگ مردانه، مردانگی و جوانان نیز در بخش ۲ به بحث گذاشته شده است
[ترجمه گوگل]زنانگی، مردانگی و فرهنگ جوانان نیز در بخش های 2 و 2 بحث شده است
13. Simply combining methods associated with femininity and masculinity, does not challenge the discourses of gender which support these associations.
[ترجمه ترگمان]به بیان ساده ترکیبی از روش های مرتبط با زنانه و مردانگی، گفتمان های of که از این انجمن ها پشتیبانی می کنند را به چالش نمی اندازد
[ترجمه گوگل]به سادگی ترکیب روش های زنانه و مردانه، بحث های جنسیتی را که از این انجمن ها پشتیبانی می کند، به چالش نمی کشد
14. The word 'lady' has connotations of refinement and excessive femininity that some women find offensive.
[ترجمه ترگمان]کلمه خانم با ظرافت و excessive زنانه است که بعضی از زنان نسبت به زنان توهین می کنند
[ترجمه گوگل]کلمه 'بانوی' دارای نقاط ضعف و شفافیت زنانه است که برخی از زنان توهین آمیز را در بر می گیرند