کلمه جو
صفحه اصلی

embroil


معنی : اشفته کردن، به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن
معانی دیگر : (در جنگ و کشمکش و غیره) گرفتار کردن، درگیر کردن، دچار (زحمت و دردسر) کردن، مغشوش کردن، درهم و برهم کردن، آشفته کردن، به هم زدن

انگلیسی به فارسی

به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن، آشفته کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embroils, embroiling, embroiled
مشتقات: embroiler (n.), embroilment (n.)
(1) تعریف: to involve in conflict.
مشابه: entangle, tangle

- The small nation embroiled its neighbor in a dispute over boundary lines.
[ترجمه ترگمان] این کشور کوچک همسایه خود را در مناقشه ای بر سر مرزه ای مرزی درگیر کرد
[ترجمه گوگل] ملت کوچک، همسایه خود را در اختلافات بین خطوط مرزی قرار داد
- Don't embroil me in your squabbles!
[ترجمه ترگمان] سر your با من حرف نزن!
[ترجمه گوگل] در چنگال های خود مرا نکشید

(2) تعریف: to confuse or complicate.
مشابه: complicate, entangle, snarl

• involve in conflict, entangle; become entangled in conflict
when someone is embroiled in an argument or fight, they become deeply involved in it; a formal word.

مترادف و متضاد

involve in dispute; complicate


اشفته کردن (فعل)
confuse, flummox, dishevel, upset, puzzle, harrow, mess, put out, entangle, embrangle, roil, embroil

به نزاع انداختن (فعل)
embroil

میانه برهم زدن (فعل)
embroil

دچار کردن (فعل)
trouble, swamp, embroil

Synonyms: cause trouble, compromise, confound, confuse, derange, disorder, disturb, disunite, encumber, enmesh, ensnare, entangle, implicate, incriminate, involve, mire, mix up, muddle, perplex, snarl, tangle, trouble


Antonyms: exclude, uncomplicate


جملات نمونه

1. I don't want to become embroiled in their arguments.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم درگیر بحث های آن ها بشوم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم در استدلال هایشان غافلگیر شوم

2. They became embroiled in a dispute with their neighbours.
[ترجمه ترگمان]آن ها درگیر مشاجره با همسایگان خود شدند
[ترجمه گوگل]آنها در اختلاف با همسایگان خود درگیر شدند

3. He became embroiled in a dispute with his neighbours.
[ترجمه ترگمان]او درگیر مشاجره با همسایگانش شد
[ترجمه گوگل]او با اختلاف با همسایگانش درگیر شد

4. The Government insisted that troops would not become embroiled in battles in Bosnia.
[ترجمه ترگمان]دولت اصرار داشت که سربازان در بوسنی درگیر جنگ نخواهند شد
[ترجمه گوگل]دولت اصرار داشت که سربازان در جنگ در بوسنی نباشند

5. Take care not to get embroiled with those people.
[ترجمه ترگمان]مواظب باشید که با این افراد درگیر نشوید
[ترجمه گوگل]نگران نباشید با این افراد غرق شوید

6. They are embroiled in a war against their will.
[ترجمه ترگمان]آن ها درگیر جنگ با اراده خود هستند
[ترجمه گوگل]آنها در جنگ علیه اراده خود غرق می شوند

7. I was reluctant to embroil myself in his problems.
[ترجمه ترگمان]من تمایلی به درگیر شدن در مشکلات خود نداشتم
[ترجمه گوگل]من تمایل داشتم خودم را در مشکلات خود ببندم

8. I became embroiled in an argument with the taxi driver.
[ترجمه ترگمان]من با راننده تاکسی در یک مشاجره درگیر شدم
[ترجمه گوگل]من با استدلال با راننده تاکسی درگیر شدم

9. They embroiled Peter in their quarrel.
[ترجمه ترگمان]در دعوای آن ها با پیتر درگیر شدند
[ترجمه گوگل]آنها در پی نزاع خود با پیتر درگیر شدند

10. He embroiled himself in their argument.
[ترجمه ترگمان]درگیر جر و بحث آن ها شد
[ترجمه گوگل]او خود را در بحث خود غرق کرد

11. Any hostilities could result in retaliation and further embroil U. N. troops in fighting.
[ترجمه ترگمان]هر گونه خصومت می تواند منجر به انتقام و embroil بیشتر شود ان سربازان در حال جنگ
[ترجمه گوگل]هر گونه خصومت می تواند به تلافی و پیروزی نیروهای U N در جنگ بپردازد

12. I don't want to become embroiled in their quarrels.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم درگیر دعوای آن ها بشوم
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم در نزاعهایشان دخالت کنم

13. But now city officials find themselves embroiled in a battle with a fierce critic of the law: the Roman Catholic Church.
[ترجمه ترگمان]اما اکنون مقامات شهر خود را درگیر جنگ با یک منتقد شدید قانون می بینند: کلیسای کاتولیک رم
[ترجمه گوگل]اما اکنون مقامات شهرستان خود را در یک جنگ با منتقد شدید از قانون در آغوش گرفتند: کلیسای کاتولیک رومی

14. Both products have been embroiled in angry debate.
[ترجمه ترگمان]هر دو محصول درگیر بحث های خشمگین شده اند
[ترجمه گوگل]هر دو محصول در بحث های عصبی قرار گرفته اند

15. Six candidates are embroiled in a Commons clash over who will succeed Bernard Wetherill.
[ترجمه ترگمان]شش نامزد در یک جلسه مجلس عوام درگیر شده اند که بر روی آن ها جانشین برنارد Wetherill خواهد شد
[ترجمه گوگل]شانزده کاندید در یک تقابل مشترک در مورد برنار واتریل موفق خواهند شد

a country that was at once embroiled in two wars

کشوری که در آن واحد گرفتار دو جنگ بود


At the time, our company was embroiled in a law suit.

در آن زمان شرکت ما درگیر دعوی قضایی بود.


Her emotions were forever embroiling her intellect.

احساساتش دائم فکر او را مختل می‌کرد.


the wind which was embroiling the sea

بادی که دریا را طوفانی می‌کرد


پیشنهاد کاربران

درگیر چیزی شدن


کلمات دیگر: