1. i was so fatigued that i couldn't stand up
آنقدر خسته شده بودم که نمی توانستم بایستم.
2. Climbing the mountain fatigued the whole scout troop.
[ترجمه ترگمان]از کوه بالا رفتن همه افراد گروه را خسته کرد
[ترجمه گوگل]صعود به کوه خسته از کل نیروی پراکنده
3. The exercises fatigued her.
[ترجمه ترگمان]ورزش او را خسته می کرد
[ترجمه گوگل]تمرینات او را خسته کرد
4. She's so easily fatigued since her illness.
[ترجمه ترگمان]از بیماری او خیلی خسته است
[ترجمه گوگل]او خیلی راحت از بیماری اش خسته شده است
5. With fatigued muscles, we endured ruck marches, long runs and obstacle courses.
[ترجمه ترگمان]با عضلات خسته، راه پیمایی طولانی، دویدن طولانی و راه موانع را تحمل کردیم
[ترجمه گوگل]با عضلات خفیف، ما راهپیمای آرام، رانندگی طولانی و دوره های مانع را متحمل شدیم
6. Sara looked white and fatigued.
[ترجمه ترگمان]سارا رنگ پریده و خسته به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]سارا سفید و خسته به نظر می رسید
7. The journey had fatigued him.
[ترجمه ترگمان]سفر خسته اش کرده بود
[ترجمه گوگل]سفر او را خسته کرده بود
8. I felt desperately fatigued, but also exhilarated.
[ترجمه ترگمان]خیلی خسته بودم، اما خوشحال بودم
[ترجمه گوگل]من احساس خستگی مفرط، اما همچنین هیجان زده
9. In front of this already fatigued force were arrayed some of the best-equipped and best-trained troops in the world.
[ترجمه ترگمان]در مقابل این نیروهای فرسوده، برخی از بهترین و بهترین نیروهای آموزش دیده در جهان را در بر گرفته بودند
[ترجمه گوگل]در مقابل این نیروی خسته شده در حال حاضر برخی از نیروهای مجهز و بهترین آموزش دیده در جهان را در اختیار داشتند
10. George Bell, retired, fatigued, soon to die, attended the conference against the advice of his doctor.
[ترجمه ترگمان]جورج بل، بازنشسته، خسته، به زودی خواهد مرد، در این کنفرانس در مقابل توصیه پزشک خود شرکت کرد
[ترجمه گوگل]جورج بل، بازنشسته، خسته، به زودی به مرگ، در کنفرانس در برابر توصیه دکتر خود شرکت کرد
11. He is too fatigued to eat.
[ترجمه ترگمان]خیلی خسته است که بخورد
[ترجمه گوگل]او بیش از حد خسته برای خوردن است
12. I've been feeling fatigued ( tired ) for a year or so.
[ترجمه ترگمان]برای یک سال یا بیشتر احساس خستگی کردم
[ترجمه گوگل]یک سال یا بیشتر احساس خستگی می کنم
13. Winter weather can leave you feeling fatigued and tired.
[ترجمه ترگمان]هوای سرد شما را خسته و خسته می کند
[ترجمه گوگل]آب و هوای زمستانی می تواند احساس خستگی و خستگی شما را کاهش دهد
14. You become very fatigued when you run too low on carbohydrates.
[ترجمه ترگمان]شما خیلی خسته می شوید وقتی که به carbohydrates run
[ترجمه گوگل]وقتی کربوهیدرات های کم کربوهیدرات را پایین می آورید خستگی می کنید
15. Do you have a good remedy for fatigued eyes?
[ترجمه ترگمان]آیا شما یک درمان خوب برای چشم های خسته دارید؟
[ترجمه گوگل]آیا درمان خوبی برای چشم های خسته کننده دارید؟