کلمه جو
صفحه اصلی

fatten


معنی : کود دادن، فربه کردن، چاق کردن، پرواری کردن، حاصلخیز کردن
معانی دیگر : پروار کردن یا شدن، چاق کردن یا شدن، فربه کردن یا شدن، گوشت آوردن، (زمین را) بار آور کردن

انگلیسی به فارسی

فربه کردن، چاق کردن، پرواری کردن، حاصل خیزکردن، کود دادن


چاق شدن، فربه کردن، چاق کردن، پرواری کردن، حاصلخیز کردن، کود دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fattens, fattening, fattened
(1) تعریف: to make fat or overweight.
مشابه: fat

(2) تعریف: to make rich or increase in wealth.
مشابه: fat

(3) تعریف: to feed (animals) for slaughter.
مشابه: fat
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: fattener (n.)
• : تعریف: to become plump or fat (often followed by up).
متضاد: reduce, slim
مشابه: plump

- That pig fattened up nicely.
[ترجمه ترگمان] این خوک چاق و فربه شده بود
[ترجمه گوگل] این خوک به خوبی سیراب می شود

• become fat, put on weight; make fat
if you fatten an animal or if it fattens, it gains weight as a result of eating a lot of food.
if you fatten up an animal, you give it a lot of food to eat so that it reaches the desired weight.

مترادف و متضاد

کود دادن (فعل)
dung, compost, fertilize, manure, fatten

فربه کردن (فعل)
fatten

چاق کردن (فعل)
fatten

پرواری کردن (فعل)
fatten, stall-feed

حاصلخیز کردن (فعل)
fertilize, fatten

grow or make bigger; nourish


Synonyms: augment, bloat, broaden, build up, coarsen, cram, distend, expand, feed, fill, gain weight, increase, overfeed, plump, put flesh on, put on weight, round out, spread, stuff, swell, thicken, thrive, wax


Antonyms: thin, undernourish


جملات نمونه

1. to fatten cows for the market
گاوها را برای (فروش در) بازار پروار کردن

2. These projects simply serve to fatten the pockets of developers.
[ترجمه ترگمان]این پروژه ها به سادگی برای پروار کردن بسته های برنامه توسعه دهندگان خدمت می کنند
[ترجمه گوگل]این پروژه ها به سادگی برای جلب توجه توسعه دهندگان خدمت می کنند

3. You must fatten them into obedience.
[ترجمه ترگمان]تو باید آن ها را از اطاعت و اطاعت پروار کنی
[ترجمه گوگل]شما باید آنها را به اطاعت کنید

4. You're too skinny — we'll have to fatten you up.
[ترجمه ترگمان]تو بیش از حد لاغر هستی، ما باید fatten کنیم
[ترجمه گوگل]شما بیش از حد لاغر هستید - باید رشد کنیم

5. She's very thin after her illness-but we'll soon fatten her up.
[ترجمه ترگمان]بعد از بیماری او خیلی لاغر است - اما به زودی او را پروار می کنیم
[ترجمه گوگل]او پس از بیماری او بسیار نازک است - اما ما به زودی او را میشویم

6. The creature continued to grow and fatten.
[ترجمه ترگمان]آن موجود به رشد و پروار کردن ادامه داد
[ترجمه گوگل]موجودی به رشد و چاقی ادامه داد

7. I'll never fatten my students into playing truant.
[ترجمه ترگمان]من هرگز دانش آموزان خود را برای بازی کردن از مدرسه پروار نمی کنم
[ترجمه گوگل]من هرگز دانشجویانم را برای بازی کردن با فرزندان خود نخواهم کشت

8. Can you fatten your article out a little?
[ترجمه ترگمان]می شود مقاله شما را یک خرده پروار کند؟
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید مقالات خود را کمی خرد کنید؟

9. The Government is making the taxpayer pay to fatten up a public sector business for private sale.
[ترجمه ترگمان]دولت در حال انجام دادن پرداخت مالیات دهندگان برای پروار کردن یک تجارت بخش دولتی برای فروش خصوصی است
[ترجمه گوگل]دولت مالیات دهندگان را پرداخت می کند تا یک کسب و کار بخش دولتی را برای فروش خصوصی فرو برد

10. My parents are always trying to fatten me up.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم همیشه سعی می کنن منو چاق کنن
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم همیشه سعی می کنند که مرا بشکنند

11. So we're sending her home to fatten up.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما او را به خانه اش فرستادیم تا پروار کند
[ترجمه گوگل]بنابراین ما او را به خانه می فرستیم تا چاق شویم

12. I have shewn middle class respectability. . . fattening on the poverty of the slum as flies fatten on filth.
[ترجمه ترگمان]من respectability را نشان داده ام که در فقر و فلاکت این محله، مثل مگس های زیادی که در چرک و کثافت پروار می شن، چاق و چله
[ترجمه گوگل]من احترام متوسطی را نشان دادم فقر فقر فقر را به عنوان مگس های کثیف می کند

13. Will eating carbohydrates fatten you up or trigger diabetes?
[ترجمه ترگمان]آیا کربو هیدرات ها (کربو هیدرات ها)را می خورد یا دیابت را تحریک می کند؟
[ترجمه گوگل]خوردن کربوهیدرات ها را از بین می برد یا باعث ایجاد دیابت می شود؟

14. Increased profits will fatten the bonuses of the managers.
[ترجمه ترگمان]افزایش سود، امتیازات مدیران را پروار خواهد کرد
[ترجمه گوگل]افزایش سود، پاداش مدیران را کاهش می دهد

fattening foods

خوراک‌های چاق‌کننده


to fatten cows for the market

گاوها را برای (فروش در) بازار پروار کردن


پیشنهاد کاربران

محدب


کلمات دیگر: