1. to fatten cows for the market
گاوها را برای (فروش در) بازار پروار کردن
2. These projects simply serve to fatten the pockets of developers.
[ترجمه ترگمان]این پروژه ها به سادگی برای پروار کردن بسته های برنامه توسعه دهندگان خدمت می کنند
[ترجمه گوگل]این پروژه ها به سادگی برای جلب توجه توسعه دهندگان خدمت می کنند
3. You must fatten them into obedience.
[ترجمه ترگمان]تو باید آن ها را از اطاعت و اطاعت پروار کنی
[ترجمه گوگل]شما باید آنها را به اطاعت کنید
4. You're too skinny — we'll have to fatten you up.
[ترجمه ترگمان]تو بیش از حد لاغر هستی، ما باید fatten کنیم
[ترجمه گوگل]شما بیش از حد لاغر هستید - باید رشد کنیم
5. She's very thin after her illness-but we'll soon fatten her up.
[ترجمه ترگمان]بعد از بیماری او خیلی لاغر است - اما به زودی او را پروار می کنیم
[ترجمه گوگل]او پس از بیماری او بسیار نازک است - اما ما به زودی او را میشویم
6. The creature continued to grow and fatten.
[ترجمه ترگمان]آن موجود به رشد و پروار کردن ادامه داد
[ترجمه گوگل]موجودی به رشد و چاقی ادامه داد
7. I'll never fatten my students into playing truant.
[ترجمه ترگمان]من هرگز دانش آموزان خود را برای بازی کردن از مدرسه پروار نمی کنم
[ترجمه گوگل]من هرگز دانشجویانم را برای بازی کردن با فرزندان خود نخواهم کشت
8. Can you fatten your article out a little?
[ترجمه ترگمان]می شود مقاله شما را یک خرده پروار کند؟
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید مقالات خود را کمی خرد کنید؟
9. The Government is making the taxpayer pay to fatten up a public sector business for private sale.
[ترجمه ترگمان]دولت در حال انجام دادن پرداخت مالیات دهندگان برای پروار کردن یک تجارت بخش دولتی برای فروش خصوصی است
[ترجمه گوگل]دولت مالیات دهندگان را پرداخت می کند تا یک کسب و کار بخش دولتی را برای فروش خصوصی فرو برد
10. My parents are always trying to fatten me up.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم همیشه سعی می کنن منو چاق کنن
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم همیشه سعی می کنند که مرا بشکنند
11. So we're sending her home to fatten up.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما او را به خانه اش فرستادیم تا پروار کند
[ترجمه گوگل]بنابراین ما او را به خانه می فرستیم تا چاق شویم
12. I have shewn middle class respectability. . . fattening on the poverty of the slum as flies fatten on filth.
[ترجمه ترگمان]من respectability را نشان داده ام که در فقر و فلاکت این محله، مثل مگس های زیادی که در چرک و کثافت پروار می شن، چاق و چله
[ترجمه گوگل]من احترام متوسطی را نشان دادم فقر فقر فقر را به عنوان مگس های کثیف می کند
13. Will eating carbohydrates fatten you up or trigger diabetes?
[ترجمه ترگمان]آیا کربو هیدرات ها (کربو هیدرات ها)را می خورد یا دیابت را تحریک می کند؟
[ترجمه گوگل]خوردن کربوهیدرات ها را از بین می برد یا باعث ایجاد دیابت می شود؟
14. Increased profits will fatten the bonuses of the managers.
[ترجمه ترگمان]افزایش سود، امتیازات مدیران را پروار خواهد کرد
[ترجمه گوگل]افزایش سود، پاداش مدیران را کاهش می دهد