کلمه جو
صفحه اصلی

elevate


معنی : بالا بردن، بلند کردن، ترفیع دادن، افراشتن، عالی کردن، نشاط دادن
معانی دیگر : فرازیدن، افرازیدن، صدا را بلند کردن، (بر دانگ صدا) افزودن، (حرارت و صدا و غیره) زیاد کردن، ارتقای رتبه دادن، به جاه و مقام رساندن، تعالی بخشیدن، فرزانه شدن، مهذب شدن، تزکیه کردن، شرافتمند کردن، بزرگوار کردن، رفعت بخشیدن، روح تازه دمیدن در، روحیه دادن به، به وجد آوردن، کمی مست، لول

انگلیسی به فارسی

بلند کردن، بالابردن، ترفیع دادن، عالی کردن، نشاط دادن، افراشتن


بالا بردن، بلند کردن، ترفیع دادن، افراشتن، عالی کردن، نشاط دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: elevates, elevating, elevated
مشتقات: elevatingly (adv.)
(1) تعریف: to raise or lift up to a higher physical position.
مترادف: lift, move up, raise
متضاد: lower
مشابه: boost, heave, hoist, rise, upheave, uprear

- Her doctor told her she should elevate her legs.
[ترجمه ترگمان] دکترش گفته که باید پاهاش رو بالا ببره
[ترجمه گوگل] دکتر او به او گفت او باید پا خود را بالا ببرد
- In the final scene, the stagehands will elevate the platform that the actor stands on.
[ترجمه ترگمان] در صحنه پایانی، stagehands جایگاهی را که بازیگر روی آن ایستاده است، ارتقا خواهد داد
[ترجمه گوگل] در صحنه نهایی، stagehands پلتفرمی را که بازیگر روی آن قرار دارد را بالا می برد

(2) تعریف: to raise or promote to a higher level or status.
مترادف: advance, exalt, move up, promote, raise, upgrade
متضاد: degrade, demote, humble, lower
مشابه: aggrandize, ennoble, kick upstairs

- Music always elevates his spirits.
[ترجمه ترگمان] موسیقی همیشه روحیه او را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل] موسیقی همیشه روحیه اش را افزایش می دهد
- She was elevated recently to the rank of full professor.
[ترجمه ترگمان] او اخیرا به مقام استادی درجه یک ارتقا یافته بود
[ترجمه گوگل] او اخیرا به درجه استاد کامل ارتقا یافت

(3) تعریف: to improve the cultural, intellectual, or moral level of.
مترادف: improve, lift
متضاد: depress
مشابه: busy, cheer, heighten, raise, uplift

- Somewhat arrogantly, he hoped to elevate her taste in literature.
[ترجمه ترگمان] تا حدی با تکبر و تکبر، امیدوار بود که ذوق و سلیقه خود را در ادبیات بالاتر ببرد
[ترجمه گوگل] او تا حدودی متکی بود، امیدوار بود طعم و مزه اش را در ادبیات بالا ببرد
- The moralistic readings were intended to elevate the minds of the students.
[ترجمه ترگمان] این مطالعات در نظر گرفته شده اند تا ذهن دانش آموزان را بالا ببرند
[ترجمه گوگل] قرائت اخلاقی در نظر داشت تا ذهن دانش آموزان را بالا ببرد

(4) تعریف: to increase in degree or volume.
مترادف: advance, boost, heighten, intensify
متضاد: lower
مشابه: escalate, hike, raise

- A diet high in saturated fat is likely to elevate one's cholesterol.
[ترجمه ترگمان] رژیم غذایی بالا در چربی اشباع شده به احتمال زیاد میزان کلسترول خود را بالا می برد
[ترجمه گوگل] رژیم غذایی با چربی اشباع شده احتمالا باعث افزایش کلسترول می شود
- They wrapped the shivering child in blankets in order to elevate his body temperature.
[ترجمه ترگمان] آن ها کودک لرزان را در پتوها پیچیدند تا دمای بدنش را بالا ببرند
[ترجمه گوگل] آنها کودک لرزان را در پتو ها پیچیدند تا درجه حرارت بدن خود را افزایش دهند

• glorify, exalt; lift, raise high, move up to a higher position
when people or things are elevated, they are given greater status or importance.
to elevate something means to raise it to a higher level.
see also elevated.

مترادف و متضاد

Synonyms: advance, aggrandize, appoint, boost, build up, dignify, enhance, ennoble, exalt, further, glorify, heighten, honor, increase, intensify, magnify, prefer, put up, skip, swell, upgrade


بالا بردن (فعل)
raise, enhance, boost, upgrade, lift, amplify, elevate, uplift, bump up, horse, heighten, elate, enthrone, sublimate, hoist, upraise

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

ترفیع دادن (فعل)
increase, promote, elevate, pedestal

افراشتن (فعل)
rear, elevate, unfurl, fly, erect

عالی کردن (فعل)
elevate

نشاط دادن (فعل)
elevate, exhilarate

lift up


Synonyms: erect, fetch up, heighten, hike up, hoist, jack up, levitate, poise, pump, put up, pyramid, raise, ramp, rear, shoot up, stilt, take up, tilt, uphold, uplift, upraise


Antonyms: decrease, depress, drop, lessen, lower, push down


promote; augment


Antonyms: condemn, demote, denounce, deprecate, disdain, lessen, lower, spurn


raise spirits


Synonyms: animate, boost, brighten, bring up, buoy up, cheer, elate, excite, exhilarate, glorify, hearten, inspire, lift up, perk up, refine, rouse, sublimate, uplift


Antonyms: depress, disgrace, distress, lower, shame, trouble, upset


جملات نمونه

1. Private Carbo was elevated to higher rank for his valor.
پراویت کاربو به خاطر شجاعتش ترفیع گرفت

2. Reading a variety of good books elevates the mind.
خواندن انواع کتب مفید، ذهن را تعالی می بخشد

3. The candidate spoke from an elevated platform.
کاندیدا از پشت یک تریبون مرتفع سخنرانی می کرد

4. to elevate the temperature
حرارت را زیاد کردن

5. an artist should not only entertain but also elevate his audience
هنرمند باید تماشاگران را نه تنها سرگرم کند بلکه (افکار آنان را نیز) تهذیب کند.

6. His energy and talent elevate him to godlike status.
[ترجمه ترگمان]استعداد و استعداد او، او را به مقام godlike ارتقا می دهد
[ترجمه گوگل]انرژی و استعداد او او را به وضعیت خداحافظی ارتقا می دهد

7. The teacher hoped to elevate the minds of her young pupils by reading them religious stories.
[ترجمه ترگمان]معلم امیدوار بود با خواندن داستان های مذهبی، ذهن دانش آموزان جوانش را بالا ببرد
[ترجمه گوگل]معلم امیدوار بود که ذهن دانش آموزان جوان خود را با خواندن داستان های مذهبی اش افزایش دهد

8. Good books may elevate the mind.
[ترجمه ترگمان]کتاب های خوب ممکن است ذهن را بالا ببرند
[ترجمه گوگل]کتاب های خوب ممکن است ذهن را بالا ببرند

9. Don't elevate your superiors to superstar status.
[ترجمه ترگمان]مافوق خودت رو بالا ببر تا وضعیت سوپر استار ترک کنه
[ترجمه گوگل]سرپرست خود را به وضعیت ستاره ای بالا نبرید

10. These factors helped to elevate the town into the list of the ten most attractive in the country.
[ترجمه ترگمان]این عوامل به بالا بردن شهر به لیست ده مورد جذاب در کشور کمک کردند
[ترجمه گوگل]این عوامل باعث شد تا این شهر را به لیست ده نفر جذاب ترین کشور تبدیل کند

11. These drugs may elevate acid levels in the blood.
[ترجمه ترگمان]این داروها ممکن است سطح اسیدی را در خون بالا ببرند
[ترجمه گوگل]این داروها ممکن است سطوح اسید خون را افزایش دهند

12. Gradually elevate the patient into an upright position.
[ترجمه ترگمان]به تدریج بیمار را در موقعیت عمودی بالا می برند
[ترجمه گوگل]به تدریج بیمار را به موقعیت صحیح ارتقا دهید

13. Their purpose is to elevate AIDS to the top of government priorities.
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها افزایش ایدز در راس اولویت های دولت است
[ترجمه گوگل]هدف آنها افزایش ایدز به اولویت های دولت است

14. It was an attempt to elevate football to a subject worthy of serious study.
[ترجمه ترگمان]این تلاشی برای ارتقا سطح فوتبال به یک موضوع شایسته برای مطالعه جدی بود
[ترجمه گوگل]این تلاش برای بالا بردن فوتبال به سوژه ای است که ارزش مطالعه جدی دارد

15. They want to elevate the status of teachers.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند وضعیت معلمان را بالا ببرند
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند وضعیت معلمان را بالا ببرند

16. The song never failed to elevate his spirits.
[ترجمه ترگمان]آواز هرگز موفق نشد روحیه خود را بالا ببرد
[ترجمه گوگل]این آهنگ هرگز نتوانست روحیه خود را بالا ببرد

17. That he might elevate her into the imaginary ranks of some royal court of whiteness.
[ترجمه ترگمان]که ممکن است او را در صفوف خیالی و خیالی کاخ سلطنتی ارتقا دهد
[ترجمه گوگل]این ممکن است او را به صفات خیالی برخی از دادگاه سلطنتی سفید تبدیل کند

He elevated woodcutting into a complicated art.

او چوب‌بری را به عنوان یک هنر پیچیده تعالی بخشید.


An artist should not only entertain but also elevate his audience.

هنرمند باید تماشاگران را نه تنها سرگرم کند، بلکه (افکار آنان را نیز) تهذیب کند.


Materials are elevated to the tenth floor by a hoist.

مصالح (ساختمانی) را با بالابر به طبقه‌ی دهم می‌برند.


The gas, being lighter than air, elevates the balloon.

گاز چون از هوا سبک‌تر است بالون را بالا می‌برد.


to elevate the temperature

حرارت را زیاد کردن


The angry men spoke with elevated voices.

مردان خشمگین با صدای بلند حرف می‌زدند.


Hard work and intelligence elevated him to the presidency.

پشتکار و هوش، او را به مقام ریاست‌جمهوری ارتقا داد.


He elevated his own relatives to high government positions.

او خویشان خود را به مقامهای بالای دولتی رساند.


پیشنهاد کاربران

If you elevate something to a higher status, you consider it to be better or more important than it really is.
( Don't elevate your superiors to superstar status )

بالا دست گرفتن

ارتقا دادن، ارتقا یافتن


کلمات دیگر: