کلمه جو
صفحه اصلی

fascia


معنی : حلقه، بند، نوار، خط، کمربند، دایره زنگی، گچبری سر ستون، هزاره برجسته، لایه پوششی فیبری
معانی دیگر : (انگلیس) داشبرد اتومبیل، (انگلیس) تابلو مغازه، تسمه، باریکه، روبان، (کالبد شناسی) نوار پیوندی

انگلیسی به فارسی

بند، نوار، هزاره برجسته، گچ‌بری سر ستون، خط، دایره زنگی، (نجوم) حلقه، کمربند، (کالبدشناسی) لایه پوششی فیبری


فاشیا، حلقه، نوار، کمربند، دایره زنگی، لایه پوششی فیبری، بند، هزاره برجسته، گچبری سر ستون، خط


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: fasciae
مشتقات: fascial (adj.)
(1) تعریف: a thin layer of tissue connecting or supporting internal organs or parts of the body.

(2) تعریف: a flat or horizontal band or strip.

(3) تعریف: a band of color.

• band; bandage; flat strip (architecture); band of connective tissue (anatomy); band of color (zoology)
the fascia in a car is the part surrounding the instruments and dials; a formal word
the fascia on a shop front is the flat surface above the shop window, on which the name of the shop is written; a formal word

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] نوار پیشانی - تخته لببند

مترادف و متضاد

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

نوار (اسم)
screed, fillet, filet, ribbon, band, strip, tape, braid, swath, riband, swathe, lace, ligature, fascia, rand, ribband, welt

خط (اسم)
hand, order, groove, way, road, character, bar, mark, letter, row, line, file, feature, writing, track, script, streak, charter, letter missive, stripe, calligraphy, rut, ruler, ruck, message, legend, fascia, stria, handwriting, penmanship, printmaking, tails

کمربند (اسم)
zone, belt, girdle, seat belt, sash, cordon, waist, cincture, facia, fascia

دایره زنگی (اسم)
tambourine, facia, timbre, timbrel, fascia

گچبری سر ستون (اسم)
facia, fascia

هزاره برجسته (اسم)
facia, fascia

لایه پوششی فیبری (اسم)
facia, fascia

جملات نمونه

1. Old gutters, downpipes and fascia boards will be replaced and ceiling plaster damaged by water renewed.
[ترجمه ترگمان]gutters قدیمی، downpipes و تابلوهای نوار پیوندی جایگزین خواهند شد و گچ سقف تخریب شده توسط آب احیا خواهد شد
[ترجمه گوگل]هیدروکربن های قدیمی، کمپرسورها و تابلوهای فیشی جایگزین و گچ سقف شده توسط آب تازه ای آسیب دیده است

2. It bristled with hand-stitched leather, walnut fascia and electronic instruments.
[ترجمه ترگمان]آن با نخ دستی، چرم گردو و ابزار الکترونیکی پر شده بود
[ترجمه گوگل]با چرم دست بند، گردو گردو و ابزارهای الکترونیکی، موی سر خود را روی آن بریزید

3. Alifabs Ambassador extruded aluminium fascia gutter and rainwater system is the design ideal for both new and existing buildings.
[ترجمه ترگمان]سیستم آب باران extruded سفیر Alifabs در فاضلاب و سیستم آب باران ایده آل برای ساختمان های جدید و هم موجود است
[ترجمه گوگل]سفیر Alifabs از آلومینیوم فیشی گریس اکسترود شده و سیستم آب باران طراحی ایده آل برای ساختمان های جدید و موجود است

4. Install push - in fastener holding center of fascia to rear closure panel.
[ترجمه ترگمان]فشار را نصب کنید - در بند نگه داشتن حلقه کمر برای قسمت بسته شدن عقب
[ترجمه گوگل]نصب فیش حباب فشاری را به پانل بسته بندی عقب نصب کنید

5. Install push - in fasteners holding fascia to quarter panel at wheelwell opening.
[ترجمه ترگمان]نصب اتصالات - در اتصالات نگهداری از نوار پیوندی به یک چهارم پنل در دهانه wheelwell
[ترجمه گوگل]نصب اتصالات فشاری که فیشی را به سمت پانل سه تایی در بازوی چرخان نصب می کنند

6. This scarlet red gem stands out with racing fascia.
[ترجمه ترگمان]این جواهر سرخ و سرخ در حال مسابقه اسب دوانی قرار دارد
[ترجمه گوگل]این سنگ قرمز قرمز قرمز با فاشی مسابقه برجسته است

7. Conclusions The tibialis anterior muscle and deep fascia flaps possess regular vasa vasorum and abundant vascularity.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری ماهیچه قدامی tibialis و flaps به طور منظم دارای vasa منظم و vascularity فراوان هستند
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: عضله قدامی تیبیالیس و فلپ های فاسیای عمیق دارای Vasasorum منظم و غضروفی فراوان هستند

8. Methods Myringoplasties with autologous tragal perichondrium or allografts fascia by otoendoscopy was applied 63 cases.
[ترجمه ترگمان]روش های Myringoplasties با autologous tragal perichondrium یا allografts نوار پیوندی با otoendoscopy ۶۳ مورد به کار برده شد
[ترجمه گوگل]روش ها: در این تحقیق 63 نمونه مورد مطالعه قرار گرفتند با استفاده از اتو آندوسکوپی، میرینوپلاستی ها با پریچاندریوم تنگال اتولوگ یا آلکاتراس فاسیا مورد استفاده قرار گرفتند

9. Conclusion Complete excision of the mesorectum with fascia propria circumferentially intact is essential.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری یک برش کامل از mesorectum با نوار پیوندی intact ضروری است
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری برداشت کامل از مزانکتوم با فاسیا پروپریا دور از جهت ناقص ضروری است

10. Suboccipital decompression and fascia nuchae tighter were put into practice and the good effectiveness has been received.
[ترجمه ترگمان]فشار برداشت فشار و نوار پیوندی تنگ تر شد و اثربخشی مطلوب به دست آمد
[ترجمه گوگل]رفع سوءفکری و فاسیا نوشه نزدیکتر به کار گرفته شد و اثربخشی خوب دریافت شده است

11. Results There are skin, subcutaneous tissue, superficial temporal fascia, deep temporal fascia, temporal muscle and periosteoma from superficiality to depth.
[ترجمه ترگمان]نتایج: پوست، بافت زیر جلدی، نوار پیوندی زمانی سطحی، ماهیچه زمانی عمیق، ماهیچه زمانی و periosteoma از superficiality تا عمق وجود دارد
[ترجمه گوگل]نتایج: بافت پوستی، بافت زیر جلدی، فاسیای موقتی، فاسیای عمیق عمیق، عضله زمانی و پریئستوموم از سطحی به عمق وجود دارد

12. The deep layer of the deep cervical fascia was subdivided into alar fascia and prevertebral fascia.
[ترجمه ترگمان]لایه عمیق ماهیچه گردنی بزرگ به alar نوار پیوندی و نوار پیوندی تقسیم شد
[ترجمه گوگل]لایه عمیق فاسیای عمقی گردن رحم به فاسیا آلرژیک و فاسیا پیشابرای شکمبه تقسیم شد

13. Care should be taken that the lower edge of the draped felt extends beyond the eaves and fascia board into the gutter.
[ترجمه ترگمان]باید توجه داشت که لبه پایینی متمایل به پوشیده شده از لبه بام و نوار پیوندی به درون فاضلاب امتداد می یابد
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که لبه پایین تر از پارچه پیشانی فراتر از تخته های پیش ساخته و فیشاری به داخل نان می باشد

14. Similarly, I have found it useful in my research on roof fascia of the Premier Division.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، من آن را در تحقیق خود بر روی بخش fascia بر روی سقف بخش نخست وزیر پیدا کرده ام
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، من در تحقیقاتم در مورد فاشیه سقف بخش برتر، مفید است

15. Plastic gutters are easily fixed by clipping them into brackets screwed to the fascia board.
[ترجمه ترگمان]gutters پلاستیک به راحتی با استفاده از آن آن ها را به brackets وصل کرده اند
[ترجمه گوگل]زهکشی های پلاستیکی به راحتی توسط قطع کردن آنها به براکت های پیچیده به هیئت مدیره فیشاری ثابت می شود

پیشنهاد کاربران

بافت نرم بین اندام ها یا مفاصل

تسمه

بافت فیبرنوری دور عضلات پوشیده شده

فاشیا ( پوششی از جنس بافت پیوندی است که در زیر پوست قرار دارد و بدن را در بر می گیرد )


کلمات دیگر: