کلمه جو
صفحه اصلی

enamor


معنی : شیفتن، شیفته کردن
معانی دیگر : (معمولا در صیغه ی مجهول و با: of) شیفته بودن، واله بودن، شیدا بودن، دلباخته بودن، عاشق بودن (در انگلیس enamour می نویسند)

انگلیسی به فارسی

شیفته کردن، شیفتن


مروارید، شیفته کردن، شیفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enamors, enamoring, enamored
• : تعریف: to inspire love or fondness in.

- A certain young lady enamored him while he was visiting there.
[ترجمه ترگمان] یک خانم جوان، هنگامی که در آنجا به دیدنش آمده بود، شیفته او شده بود
[ترجمه گوگل] خانم خاصی که او را در آنجا ملاقات کرد، عاشقش شد

• inspire with love or delight (also enamour)

مترادف و متضاد

شیفتن (فعل)
fascinate, be allured, be magnetized, be mashed, be captivated, enamor, enamour, fall in love

شیفته کردن (فعل)
enamor, enamour, enthrall, enthral

fascinate, captivate


Synonyms: attract, bewitch, charm, enchant, endear, enrapture, enthrall, entice, entrance, fall in love with, grab, infatuate, make hit with, please, slay, sweep off feet, turn on


Antonyms: dislike, hate


جملات نمونه

1. I became totally enamored of the wildflowers there.
[ترجمه پاییز] من کاملا شیفته گل های وحشی آنجا شدم.
[ترجمه ترگمان]من کاملا شیفته گل های وحشی آنجا شدم
[ترجمه گوگل]من به طور کامل از درختان وحشی در آن جا عاشق شدم

2. It could become so enamored with quantity-gaining more and more members-that it loses any capacity to make qualitative judgments.
[ترجمه ترگمان]این امر می تواند تا حدی شیفته تعداد افراد بیشتر و بیشتر شود - که هر گونه توانایی برای قضاوت کیفی را از دست می دهد
[ترجمه گوگل]این می تواند به اندازه ای جذاب شود که تعداد بیشتری از اعضای آن به دست می آید - که هر گونه ظرفیتی برای تصمیم گیری کیفی را از دست می دهد

3. Charley is not all that enamored of Paris.
[ترجمه ترگمان]چارلی اهل پاریس نیست
[ترجمه گوگل]چارلی همه چیز را از پاریس فراموش نمی کند

4. Today Deerfield is a destination for anyone enamored of bygone days.
[ترجمه ترگمان]امروزه Deerfield مقصدی است برای هر کسی که عاشق روزه ای گذشته باشد
[ترجمه گوگل]امروز Deerfield مقصد برای هر کسی که از روزهای گذشته پرطرفدار است

5. Her beauty enamored the prince.
[ترجمه ترگمان]زیبایی او شاهزاده را شیفته خود ساخت
[ترجمه گوگل]زیبایی او شاهزاده را تحسین کرد

6. But others in the company were so enamored of the idea that they urged the Macintosh team to move in that direction.
[ترجمه ترگمان]اما دیگران در شرکت چنان شیفته این ایده بودند که تیم مکینتاش را وادار به حرکت در آن مسیر کردند
[ترجمه گوگل]اما دیگران در این شرکت از این ایده بسیار مشتاق بودند که آنها از تیم مکینتاش خواستند که در این مسیر حرکت کنند

7. Although domestic auto producers may not be enamored of it, it is good for consumers.
[ترجمه ترگمان]اگرچه تولید کنندگان خودروی داخلی ممکن است شیفته آن نباشند، اما برای مصرف کنندگان خوب است
[ترجمه گوگل]اگر چه تولید کنندگان خودرو داخلی ممکن است از آن غافل باشند، اما برای مصرف کنندگان مناسب است

8. Wilt Thou bind us, most blessed Spirit, and enamor us with the Cross, and let us never leave it?
[ترجمه ترگمان]- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]وایستی ما روح پر برکت را به ما متصل کن و ما را با صلیب مزه کن و هرگز آن را ترک نکن

9. Both Dennis and Gustave had at various times in the recent past been passionately enamored with me, or so I suspected.
[ترجمه ترگمان]هر دو، دنیس و گوستاو در زمان های مختلف، در گذشته، شیفته من شده بودند، یا به همین خاطر من هم شک داشتم
[ترجمه گوگل]هر دو دنیس و گوستاو در زمان های مختلف در گذشته اخیر با مشتاقانه به من علاقه مند بودند، یا به همین دلیل من مظنون هستم

I was enamored of that singer's voice.

من شیفته‌ی صدای آن خواننده بودم.


Hossein was much enamored of Parvin.

حسین بسیار دلباخته‌ی پروین بود.


I am not too enamored of going to their house.

از فکر رفتن به خانه‌ی آن‌ها چندان خوشم نمی‌آید.


پیشنهاد کاربران

دلباخته بودن

In your opinion, the wife was an experiment, too
�� Your admirer enamor gave you a hard look and a voice
در نگاهت همسر آزمایشی بود هم حیا
دلباخته شدنت را سخت چشمانت و کلامت داد میزد


کلمات دیگر: