کلمه جو
صفحه اصلی

emancipate


معنی : از قید رها کردن، از زیر سلطه خارج کردن
معانی دیگر : (از بردگی یا اسارت و غیره) آزاد کردن، رهاندن، رهانیدن، رهایی دادن، از قید چیزی نجات دادن، (حقوق - از والدین کودک صلب اختیار و سرپرستی کردن) از قیمومت در آوردن

انگلیسی به فارسی

(از بردگی یا اسارت و غیره) آزاد کردن، رهاندن، رهانیدن، رهایی دادن، از قید چیزی نجات دادن، از زیر سلطه خارج کردن


(حقوق - از والدین کودک صلب اختیار و سرپرستی کردن) از قیمومت در آوردن


رها کردن، از قید رها کردن، از زیر سلطه خارج کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: emancipates, emancipating, emancipated
مشتقات: emancipative (adj.), emancipatory (adj.), emancipator (n.)
(1) تعریف: to free from some external control or constraint, such as enslavement or ignorance.
مترادف: deliver, free, liberate, release, unfetter
متضاد: enslave
مشابه: discharge, enfranchise, loose, manumit, unleash, unshackle

- The prisoner was emancipated when new evidence showed he was not guilty.
[ترجمه ترگمان] متهم وقتی مدارک جدیدی نشان می داد که او گناهکار نیست، آزاد شده بود
[ترجمه گوگل] زندانی آزاد شد زمانی که شواهد جدید نشان داد که او گناهکار نیست
- The proclamation of 1863 emancipated slaves in the United States.
[ترجمه مریم] اعلامیه آزادی بردگان ۱۸۶۳ در آمریکا
[ترجمه ترگمان] اعلامیه ۱۸۶۳ بردگان آزاد را در آمریکا آزاد کرد
[ترجمه گوگل] اعلام سال 1863 بردگان را در ایالات متحده رها کرد

(2) تعریف: in law, to release (a child) from parental control.

• liberate, free, release, unshackle
to emancipate someone means to free them from unpleasant social, political, or legal restrictions; a formal word.

مترادف و متضاد

از قید رها کردن (فعل)
disengage, emancipate

از زیر سلطه خارج کردن (فعل)
emancipate

set free


Synonyms: affranchise, deliver, discharge, disencumber, disenthral, enfranchise, liberate, loose, loosen, manumit, release, unbind, unchain, unfetter, unshackle


Antonyms: hold, imprison, incarcerate


جملات نمونه

1. Emancipate urself from ur past. The only way to move forward is to stop looking back!
[ترجمه مریم] خودت را از گذشتت رها کن . تنها راه حرکت رو به جلو ، توقف و فکر کردن درباره اونه
[ترجمه آزاد] خودتو از گذشتت آزاد کن. تنها راه برای جلو رفتن نگاه نکردن به پشت سره
[ترجمه ترگمان] emancipate \"از گذشته\" تو \"urself\" تنها راهی که به جلو حرکت کنیم اینه که دیگه به عقب نگاه نکنیم
[ترجمه گوگل]urself از گذشته غافلگیر شوید تنها راه برای حرکت به جلو این است که به عقب برگردیم

2. We live in more emancipated times.
[ترجمه ترگمان] ما در دوران more زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در زمان رهایی بیشتر زندگی می کنیم

3. Catholics were emancipated in 179
[ترجمه ترگمان]کاتولیک ها در ۱۷۹ میلادی آزاد شدند
[ترجمه گوگل]کاتولیک ها در سال 179 آزاد شدند

4. That war preserved the Union and emancipated the slaves.
[ترجمه ترگمان]آن جنگ اتحادیه را حفظ کرد و بردگان را آزاد کرد
[ترجمه گوگل]این جنگ اتحادیه را حفظ کرد و بردگان را آزاد کرد

5. Women are still struggling to be fully emancipated.
[ترجمه ترگمان]زنان هنوز در تلاش هستند تا کاملا آزاد شوند
[ترجمه گوگل]زنان هنوز هم تلاش می کنند تا کاملا رهایی یابند

6. Slaves were not emancipated until 1863 in the United States.
[ترجمه ترگمان]بردگان تا سال ۱۸۶۳ در آمریکا آزاد نشدند
[ترجمه گوگل]بردگان تا سال 1863 در ایالات متحده رها نشدند

7. Lincoln insisted that the slaves should be emancipated.
[ترجمه ترگمان]لینکلن اصرار داشت که غلامان آزاد شوند
[ترجمه گوگل]لینکلن اصرار داشت که بردگان باید رها شوند

8. Women have not yet been emancipated from all the inequalities of the past.
[ترجمه ترگمان]زنان هنوز از همه نابرابری های گذشته آزاد نشده اند
[ترجمه گوگل]زنان هنوز از تمام نابرابری های گذشته رهایی یافته اند

9. When we decide to do so, we can emancipate the black child from the ghetto and render justice in the workplace.
[ترجمه ترگمان]وقتی تصمیم می گیریم که این کار را انجام دهیم، ما می توانیم کودک سیاه را از منطقه آزاد کرده و عدالت را در محل کار تحویل دهیم
[ترجمه گوگل]وقتی تصمیم می گیریم این کار را انجام دهیم، می توانیم فرزند سیاه را از محله یهودی نشین آزاد کنیم و عدالت را در محل کار تحقق بخشیم

10. Even the man credited with emancipating the slaves thanked this social entrepreneur for leading the way.
[ترجمه ترگمان]حتی مردی که با emancipating برده بود، از این کارآفرین اجتماعی به خاطر رهبری این راه تشکر کرد
[ترجمه گوگل]حتی مردی که رهایی از بردگان را به عهده داشت، از این کارآفرین اجتماعی برای رهبری سپاسگزاری کرد

11. The justices were no more able to emancipate Dred Scott than they were able to emancipate themselves.
[ترجمه ترگمان]قضات بیش از آنکه بتوانند خود را آزاد سازند، بیش از این قادر نبودند خود را آزاد سازند
[ترجمه گوگل]قضات بیشتر قادر به رهایی داماد اسکات نبودند، زیرا آنها توانستند خود را آزاد کنند

12. And the freedom of the emancipated slave was relative rather than absolute.
[ترجمه ترگمان]و آزادی غلام آزاد نسبت به مطلق نسبی بود
[ترجمه گوگل]و آزادی برده رهایی یافته نسبت به مطلق نسبی بود

13. During the Civil War, he aided newly emancipated slaves.
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ داخلی، او به بردگان تازه آزاد شده کمک کرد
[ترجمه گوگل]او در طول جنگ داخلی، از بردگان تازه رهایی یافت

14. The country had been emancipated from thirteen years of middle-level Conservative rule of reasonable efficiency, modest dynamism but small-power idealism.
[ترجمه ترگمان]این کشور از سیزده سال حکومت محافظه کار در سطح متوسط با بازدهی منطقی، پویایی متوسط، اما ایده آلیسم بسیار کوچک آزاد شده بود
[ترجمه گوگل]این کشور از سیزده سال حاکمیت محافظه کار در سطح متوسط ​​رضایتمندی معقول، پویایی اندک، اما ایده آلیسم کوچک قدرت را رها کرده است

15. Are women now fully emancipated ?
[ترجمه ترگمان]زن ها حالا کاملا آزاد شده اند؟
[ترجمه گوگل]آیا زنان در حال حاضر کاملا رهایی یافته اند؟

Lincoln emancipated American slaves.

لینکلن بردگان آمریکا را آزاد کرد.


in some countries, women are still not fully emancipated.

در بعضی کشورها زنان هنوز از آزادی کامل برخوردار نیستند.


پیشنهاد کاربران

دادن حقوق و آزادی یه دیگران
مترادف : liberate

آزاد شدن


کلمات دیگر: