کلمه جو
صفحه اصلی

fancied


معنی : خیالی
معانی دیگر : تخیلی، خیالبافانه

انگلیسی به فارسی

تخیلی، خیالبافانه


تصور، خیالی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: invented or dreamed up; existing in fantasy; imaginary.

- a fancied resemblance to a famous movie star
[ترجمه ترگمان] شباهت عجیبی به یک ستاره سینما دارد
[ترجمه گوگل] شباهت شبیه به یک ستاره مشهور فیلم

• imaginary; favourite

مترادف و متضاد

خیالی (صفت)
valetudinarian, air-built, imaginary, fanciful, fictitious, fancied, fantastic, unrealistic, chimerical, unreal, dreamy, visionary, thoughtful, pensive, hypochondriac, spleeny, insubstantial, contemplative, meditative, romantic, cloud-built, fantastical, spectral, ideational

جملات نمونه

1. they fancied themselves to be birds
آنها تصور می کردند که پرنده اند.

2. I fancied up the dress with some pearls.
[ترجمه ترگمان]من آن لباس را با یک گردن بند مروارید تصور کردم
[ترجمه گوگل]من لباس را با برخی مروارید ها تصور کردم

3. I fancied a change of scene.
[ترجمه ترگمان]به نظرم آمد که صحنه عوض شده است
[ترجمه گوگل]من تغییر یک صحنه را تصور کردم

4. He could tell she fancied him.
[ترجمه ترگمان]می توانست به او بگوید که او را خیال می کند
[ترجمه گوگل]او می توانست بگوید او او را تصور کرد

5. She fancied she heard footsteps behind her.
[ترجمه ترگمان]به نظرش رسید که صدای پا در پشت سرش شنیده می شود
[ترجمه گوگل]او تصور کرد که صدای پای او را شنیده است

6. He fancied he heard footsteps behind him.
[ترجمه ترگمان]به نظرش رسید که صدای پا در پشت سرش شنیده می شود
[ترجمه گوگل]او تصور کرد که صدای پاهای پشت سرش را شنید

7. I thought he fancied me, but I'd completely misread the signals.
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم او خیال می کند من هستم، اما کاملا اشتباه متوجه شده بودم
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم که او مرا تصور کرد، اما من سیگنال ها را کاملا اشتباه گرفته ام

8. I fancied there were shades of socialism in the way the school was run.
[ترجمه ترگمان]من خیال می کردم که در راه مدرسه، shades از سوسیالیسم است
[ترجمه گوگل]من تصور می کردم که مدارس سوسیالیسم در راه مدرسه اجرا می شد

9. He fancied himself in love with me, the silly boy.
[ترجمه ترگمان]او خود را در عشق من، پسر احمق تصور می کرد
[ترجمه گوگل]او عاشق من شد، پسر احمقانه

10. He always fancied himself a moralist.
[ترجمه ترگمان]او همیشه خودش را یک فیلسوف می پنداشت
[ترجمه گوگل]او همیشه خود را اخلاقی دانست

11. They fancied themselves learned and assumed airs of erudition.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که خود را یاد گرفته اند و از علم و دانش پیروی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها خودشان را تصور کردند و فریاد می زدند

12. She is the most fancied candidate for the next election.
[ترجمه ترگمان]او the نامزد انتخابات بعدی است
[ترجمه گوگل]او بهترین نامزدی برای انتخابات آینده است

13. She knew he fancied her, but preferred to keep their relationship platonic.
[ترجمه ترگمان]می دانست که به نظرش چنین می رسد، اما ترجیح می داد که روابط عاشقانه خود را دوست بدارد
[ترجمه گوگل]او می دانست که او را تصور می کند، اما ترجیح می دهد رابطه خود را با پلاتونی حفظ کند

14. She fancied she heard a noise downstairs.
[ترجمه ترگمان]گمان برد که صدای پایی از طبقه پایین شنیده می شود
[ترجمه گوگل]او تصور کرد که او صدای یک طبقه پایین را شنید


کلمات دیگر: