کلمه جو
صفحه اصلی

generate


معنی : حاصل کردن، زاییدن، تولید کردن، بوجود اوردن، زادن، احدای کردن، تناسل کردن، تولید نیرو کردن
معانی دیگر : تولید نسل کردن، پس انداختن، ایجاد کردن، فرآوردن، هست کردن، (هندسه) رسم کردن، در اثر حرکت یک نقطه یا خط یا منحنی شکلی را ایجاد کردن، احداث کردن، احداک کردن

انگلیسی به فارسی

زادن، تولید کردن، به وجود آوردن، تناسل کردن، حاصل کردن، تولید نیرو کردن، زاییدن


تولید می کنند، تولید کردن، زادن، زاییدن، احدای کردن، بوجود اوردن، تناسل کردن، حاصل کردن، تولید نیرو کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: generates, generating, generated
(1) تعریف: to cause to be brought into being.
مترادف: beget, breed, create, engender, hatch, make, originate, procreate, produce, spawn
مشابه: account, conceive, develop, effectuate, found, fructify, give rise to, launch, provoke, start, yield

- The human body generates heat.
[ترجمه ترگمان] بدن انسان گرما تولید می کند
[ترجمه گوگل] بدن انسان گرما را تولید می کند
- The farm uses a windmill to generate its own electricity.
[ترجمه ترگمان] این مزرعه از یک آسیاب بادی برای تولید برق خود استفاده می کند
[ترجمه گوگل] مزرعه برای تولید برق خود از یک آسیاب بادی استفاده می کند
- The news generated a great deal of excitement.
[ترجمه ترگمان] این خبر هیجان زیادی به وجود آورد
[ترجمه گوگل] این خبر موجب هیجان زیادی شد
- Establishment of the factory will generate more jobs in the area.
[ترجمه ترگمان] ایجاد این کارخانه، مشاغل بیشتری را در این منطقه ایجاد خواهد کرد
[ترجمه گوگل] ایجاد کارخانه مشاغل بیشتری را در این منطقه ایجاد خواهد کرد
- The lottery generates significant revenue for the state.
[ترجمه ترگمان] لاتاری برای دولت درآمد قابل توجهی ایجاد می کند
[ترجمه گوگل] قرعه کشی درآمد قابل توجهی برای دولت ایجاد می کند

(2) تعریف: to beget (offspring).
مترادف: beget, breed, engender, father, procreate, produce, sire, spawn
مشابه: fructify

- Laboratory mice exposed to the chemicals were no longer capable of generating offspring.
[ترجمه ترگمان] موش های آزمایشگاهی که در معرض مواد شیمیایی قرار می گیرند دیگر قادر به تولید زاد و ولد نیستند
[ترجمه گوگل] موش آزمایشگاهی در معرض مواد شیمیایی دیگر قادر به تولید فرزندان نبود

• create, produce; bring into being
to generate something means to cause it to begin and develop; a formal use.
to generate electricity or other forms of energy means to produce it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] تولید کردن
[برق و الکترونیک] تولید کردن
[نساجی] تولید کردن
[ریاضیات] تولید کردن

مترادف و متضاد

حاصل کردن (فعل)
get, acquire, obtain, afford, generate

زاییدن (فعل)
breed, bear, teem, litter, generate, calve, produce, bring out, farrow

تولید کردن (فعل)
breed, raise, fetch up, supply, generate, produce, beget, turn out, procreate, inbreed, bring forward, manufacture

بوجود اوردن (فعل)
father, raise, make, generate, beget, inbreed

زادن (فعل)
generate, procreate

احدای کردن (فعل)
generate

تناسل کردن (فعل)
generate

تولید نیرو کردن (فعل)
generate

produce, create


Synonyms: accomplish, achieve, bear, beget, breed, bring about, bring to pass, cause, develop, effect, engender, form, found, get up, give birth to, give rise to, hatch, inaugurate, induce, initiate, institute, introduce, make, multiply, muster, occasion, originate, parent, perform, procreate, propagate, provoke, reproduce, set up, spawn, whip up, work up


Antonyms: break, destroy


جملات نمونه

to generate offspring

زادوولد کردن


Poverty generates despair.

فقر ایجاد یأس می‌کند.


1. to generate electricity
برق تولید کردن

2. to generate hope
ایجاد امید کردن

3. to generate offspring
زاد و ولد کردن

4. The Employment Minister said the reforms would generate new jobs.
[ترجمه ترگمان]وزیر استخدام گفت که این اصلاحات موجب ایجاد مشاغل جدید خواهد شد
[ترجمه گوگل]وزیر استخدام گفت که اصلاحات شغلی جدید ایجاد می کند

5. He plans to barnstorm across the state to generate public support.
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد تا در سراسر کشور برای ایجاد حمایت عمومی تلاش کند
[ترجمه گوگل]او قصد دارد در سراسر کشور برای حمایت از مردم حمایت کند

6. The program would generate a lot of new jobs.
[ترجمه ترگمان]این برنامه باعث ایجاد مشاغل جدید خواهد شد
[ترجمه گوگل]این برنامه شغل های جدیدی را ایجاد می کند

7. A dynamo is used to generate electricity.
[ترجمه ترگمان]دینامو برای تولید برق مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]یک دینامو برای تولید برق استفاده می شود

8. They use these streams to generate power for the mill.
[ترجمه ترگمان]آن ها از این جریان ها برای تولید برق برای آسیاب استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]آنها از این جریانها برای تولید قدرت برای آسیاب استفاده می کنند

9. The wind turbines are used to generate electricity.
[ترجمه ترگمان]توربین های بادی برای تولید برق مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]توربین های باد برای تولید برق استفاده می شود

10. Most cities generate a complex brew of pollutants.
[ترجمه ترگمان]بیشتر شهرها ترکیبی پیچیده از آلاینده ها ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر شهرها آلاینده های پیچیده ای تولید می کنند

11. The company should be able to generate business on the back of existing contracts.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید قادر به تولید کسب وکار در پشت قراردادهای موجود باشد
[ترجمه گوگل]این شرکت باید قادر به ایجاد کسب و کار در پشت قراردادهای موجود باشد

12. This book will continue to generate excitement for a long time.
[ترجمه ترگمان]این کتاب به ایجاد هیجان برای مدتی طولانی ادامه خواهد داد
[ترجمه گوگل]این کتاب به مدت طولانی برای ایجاد هیجان ادامه خواهد داد

13. Computers, faxes and photocopiers all generate heat of their own.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها، faxes و photocopiers تمام حرارت خود را تولید می کنند
[ترجمه گوگل]کامپیوترها، فکس ها و فتوکپی ها همه حرارت خود را تولید می کنند

14. Living cells generate energy from food.
[ترجمه ترگمان]سلول های زنده، انرژی را از غذا تولید می کنند
[ترجمه گوگل]سلول های زنده انرژی از مواد غذایی تولید می کنند

15. To generate new money the sport needs to be more entertaining.
[ترجمه ترگمان]برای تولید پول جدید، ورزش باید سرگرم کننده باشد
[ترجمه گوگل]برای تولید پول جدید ورزش باید سرگرم کننده تر باشد

16. By investing in efficient plant it could generate lots of valuable carbon credits to sell to wealthier, more wasteful nations.
[ترجمه ترگمان]با سرمایه گذاری در کارخانه کارآمد، می تواند مقدار زیادی از اعتبار کربن را برای فروش به کشورهای ثروتمندتر و more تولید کند
[ترجمه گوگل]با سرمایه گذاری در کارخانه کارآمد، می تواند مقدار زیادی اوراق قرضه کربن را برای فروش به کشورهای ثروتمندتر و آشفته تر تولید کند

to generate electricity

برق تولید کردن


to generate hope

ایجاد امید کردن


generating line

(ریاضی) خط مولد


پیشنهاد کاربران

حاصل شده

Generate electricity from wind

تهیه

تولید کردن
ایجاد کردن، ایجاد شدن

خلق کردن، آفریدن

به وجود آوردن، رقم زدن

پدید آوردن، موجب شدن، به بار آوردن، موجد چیزی بودن

پسوند - زایی
to generate revenue : درآمدزایی
to generate wealth : ثروت زایی
to generate heat : گرمازایی

ایجاد شدن ، پدید آوردن ، حاصل شدن، زاییدن، تولید کردن ، تهیه کردن ، ساختن ، به وجود آوردن ، آماده کردن ، 😍😘😘

ساختن

ارائه کردن

به وجود اوردن
تولید کردن

generate cash
به دست آوردن پول

produce

generate ( verb ) = trigger ( verb )
به معناهای: موجب شدن، سبب شدن، به راه انداختن، به کار انداختن

معنی دیگر generate >>>>> زاییده شدن یا نشئت گرفتن یا ناشی شدن

مثال :
Hatred generated by racial prejudice
نفرتی که زاییده ( ناشی از ) تعصب نژادی است.

نسل


کلمات دیگر: