کلمه جو
صفحه اصلی

ferryboat


معنی : معبر
معانی دیگر : فری، قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود، قایق، کشتى گذاره

انگلیسی به فارسی

قایقی که به‌وسیله‌ی سیم یا طناب و غیره از یک سوی رودخانه به‌سوی دیگر می‌رود


کشتی قایق، معبر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a boat used to transport people, vehicles, or goods across a bay, river, or the like.

• boat used to convey passengers or cargo across a small body of water
a ferryboat is a boat used as a ferry.

مترادف و متضاد

معبر (اسم)
cut, pass, passage, ferry, passageway, ford, crossover, crossing, ferryboat, ferry bridge, passover, passway, railway crossing

جملات نمونه

1. The ferryboat took the passengers over to the island.
[ترجمه ترگمان]کشتی مسافران را به جزیره برد
[ترجمه گوگل]کشتی قایق مسافران را به جزیره برد

2. There is no separating stream; no ferryboat, no ferryman; no Buddhism, no Buddha.
[ترجمه ترگمان]نهر را از هم جدا نمی کردند؛ نه کشتی، نه کرجی بانه؛ نه بودایی، نه بودا
[ترجمه گوگل]هیچ جریان جدایی وجود ندارد بدون کشتی، بدون ferryman هیچ بودایی، هیچ بودا

3. Describe the fountain, the apple tree, and the ferryboat with sounds and colors that your child will remember.
[ترجمه ترگمان]فواره، درخت سیب و کشتی را با صداها و رنگ هایی که کودک تان به یاد می آورد توصیف کنید
[ترجمه گوگل]چشمه، درخت سیب و کشتی را با صداها و رنگ هایی که فرزند شما به یاد می آورید را شرح دهید

4. Most come by a ferry boat ferryboat from New York.
[ترجمه ترگمان]اکثر آن ها با کشتی بادبانی از نیویورک می آیند
[ترجمه گوگل]بیشتر توسط یک کشتی قایق کشتی از نیویورک آمده است

5. He tried running a ferryboat, running filling station.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد که یک کشتی کوچک را اداره کند و از ایستگاه پر شود
[ترجمه گوگل]او سعی کرد یک کشتی بخار را بگذارد و بنزین را پرت کند

6. How do people feel after taking a ferryboat?
[ترجمه ترگمان]مردم بعد از رفتن به کشتی چه احساسی دارند؟
[ترجمه گوگل]مردم پس از گرفتن یک قایق چگونه احساس می کنند؟

7. I saw a ferryboat that was full of people.
[ترجمه ترگمان]یه کشتی دیدم که پر از آدم بود
[ترجمه گوگل]من یک کشتی که پر از مردم بود دیدم

8. The ferryboat in the harbor got op steam for the crossing to the island.
[ترجمه ترگمان]کشتی کوچک در بندر بخار برای عبور از جزیره به گوش رسید
[ترجمه گوگل]کشتی قایق در بندر برای عبور از جزیره برای عبور هوا بود

9. The ferryboat will take you over.
[ترجمه ترگمان]کشتی شما را خواهد برد
[ترجمه گوگل]کشتی بخشی از شما را خواهد گرفت

10. Side near Sheng Ningxian the road, the Caesar ferryboat wharf, the transportation convenient.
[ترجمه ترگمان]در نزدیکی Sheng، جاده سزار و اسکله بزرگ و حمل و نقل مناسب بود
[ترجمه گوگل]در کنار شنگ Ningxian جاده، اسکله کشتی سیسر، حمل و نقل مناسب است

11. The little steam ferryboat was about a mile below the village, drifting with the current.
[ترجمه ترگمان]کشتی بخار کوچک حدود یک مایل پایین تر از ده بود که با جریان آب شناور بود
[ترجمه گوگل]قایق بخار کوچکی حدود یک مایل در زیر روستا بود که با جریان جاری می شد

12. Just like crossing river requires a ferryboat, diplomatic research need a methodology.
[ترجمه ترگمان]درست مانند عبور از رودخانه نیازمند یک کشتی است، تحقیق دیپلماتیک به یک روش نیاز دارد
[ترجمه گوگل]درست مثل عبور از رودخانه نیاز به یک کشتی، تحقیقات دیپلماتیک نیاز به یک روش است

13. They feel vexed, for the ferryboat made them cross.
[ترجمه ترگمان]آن ها ناراحت می شوند، چون کشتی به آن ها صلیب می کشد
[ترجمه گوگل]آنها احساس ناامیدی می کنند، زیرا کشتی ها آنها را متقابل می کنند

14. As twilight drew on, the ferryboat went back to her accustomed business and the skiffs disappeared.
[ترجمه ترگمان]وقتی هوا تاریک شد، کشتی به کار همیشگی خود برگشت و قایق ها ناپدید شدند
[ترجمه گوگل]همانطور که گرگ و میش بود، کشتی قایقرانی به تجارت عادت کرده بود و قایق ها ناپدید شدند


کلمات دیگر: