کلمه جو
صفحه اصلی

delicatessen


معنی : مغازه اغذیه فروشی، اغذیه حاضر
معانی دیگر : (فروشگاه خوراک های پخته و ترشی و پنیر و کالباس و غیره) اغذیه فروشی، بزم آوردگاه، فروشگاه مواد غذایی لوکس

انگلیسی به فارسی

مغازه غذافروشی


دلپذیر، مغازه اغذیه فروشی، اغذیه حاضر


انگلیسی به انگلیسی

• store which sells cheeses and cooked meats as well as prepared salads; products sold in this store
a delicatessen is a shop that sells high quality foods such as cheeses and cold meats that have been imported from other countries.

مترادف و متضاد

مغازه اغذیه فروشی (اسم)
delicatessen

اغذیه حاضر (اسم)
delicatessen

eatery


Synonyms: café, cafeteria, charcuterie, deli, restaurant, sandwich shop, subway shop


جملات نمونه

1. Delicatessen usually require little preparation for serving.
[ترجمه ترگمان]Delicatessen معمولا به آماده سازی کمی برای خدمت نیاز دارند
[ترجمه گوگل]غذاهای آماده معمولا برای خدمت آماده میشوند

2. You can get goat's cheese at the local delicatessen - at a price!
[ترجمه ترگمان]شما می توانید پنیر بز را در یک اغذیه فروشی محلی بگیرید - به قیمتی!
[ترجمه گوگل]شما می توانید پنیر بز بزنید در مغازه های محلی - به قیمت!

3. I bought some salami from the delicatessen.
[ترجمه ترگمان]من یه ساندویچ گوشت خوک درست کردم
[ترجمه گوگل]من بعضی از شیرینی ها را از مغازه ها خریدم

4. Then it was usually delicatessen, a filled roll or some cheese or fruit, anything that could be gobbled up quickly.
[ترجمه ترگمان]بعد معمولا اغذیه فروشی بود، یک چرخ پر یا میوه یا میوه، هر چیزی که می توانست سریع gobbled
[ترجمه گوگل]سپس معمولا غذا، رول پر شده و یا برخی از پنیر یا میوه بود، هر چیزی که می توانست به سرعت شسته شود

5. Yet a walk into any delicatessen or a continental charcuterie will prove the enormous potential of this vastly underrated animal.
[ترجمه ترگمان]با این حال، راه رفتن به هر delicatessen یا a، پتانسیل عظیم این حیوان بسیار دست کم گرفته را اثبات خواهد کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، راه رفتن به هر غذای آماده یا غذای قاره ای، پتانسیل بسیار بالایی این حیوان به شدت زیر دستان را ثابت می کند

6. The organic food most commonly found in a delicatessen is cheese.
[ترجمه ترگمان]غذای ارگانیک که معمولا در یک delicatessen یافت می شود پنیر است
[ترجمه گوگل]مواد غذایی آلی که اغلب در یک غذای خوشمزه یافت می شود پنیر است

7. He drove to the Ritz Delicatessen and parked outside.
[ترجمه ترگمان]به رستوران هتل ری تز رفت و بیرون پارک کرد
[ترجمه گوگل]او به غذای ریتز رانده شده و در خارج پارک شده است

8. Along the way he dropped into a delicatessen and picked up some sandwiches and sodas.
[ترجمه ترگمان]در طول راه یک اغذیه فروشی پایین آمد و چند تا ساندویچ و سودا برداشت
[ترجمه گوگل]در طول راه او را به یک مغازه افتاده و برخی از ساندویچ ها و سودا را برداشت

9. The delicatessen sells a mouth-watering variety of cooked meats and cheeses.
[ترجمه ترگمان]The یک نوع از گوشت و پنیر پخته شده را به فروش می رساند
[ترجمه گوگل]دلپذیر یک نوع گوشت و پنیر پخته شده دهان آبی را به فروش می رساند

10. Our local delicatessen has a great selection of food.
[ترجمه ترگمان]delicatessen محلی ما یک انتخاب عالی از غذا دارد
[ترجمه گوگل]رستوران های محلی ما دارای غذای عالی است

11. Cardiff's best delicatessen is run by Poles, and so is one of Dorset's best pubs.
[ترجمه ترگمان]بهترین delicatessen در کاردیف توسط لهستانی ها اداره می شود، و بنابراین یکی از بهترین pubs دورست است
[ترجمه گوگل]بهترین غذاهای کاردیف توسط لهستانی ها اداره می شود، و همینطور یکی از بهترین میخانه های Dorset است

12. The delicatessen closes at nine o'clock.
[ترجمه ترگمان]The ساعت نه بسته می شود
[ترجمه گوگل]ظروف غذاخوری در ساعت نه بعد از ظهر بسته میشوند

13. Our main customers are from gourmet and delicatessen establishments.
[ترجمه ترگمان]مشتریان اصلی ما از gourmet و delicatessen هستند
[ترجمه گوگل]مشتریان اصلی ما از موسسات حساس و دلپذیر هستند

14. A man in a blue poplin raincoat was standing outside the Delicatessen waving a bundle of show-biz newspapers.
[ترجمه ترگمان]مردی که کت آبی پوشیده بود بیرون رستوران ایستاده بود و یک دسته کاغذ نمایش نشان می داد
[ترجمه گوگل]یک مرد در بارانی کوه پاپلین آبی ایستاده بود در خارج از مغازه ها، یک دسته از روزنامه ها را نشان می داد

پیشنهاد کاربران

یه چیز تو مایه های پروتئینی خودمون

مغازه یا سوپرمارکتی که در قسمتی از آن غذاهای خارجی خاص فروخته می شود مثل کالباس، سوسیس و میگو و. . .

delicatessen ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: غرفۀ حاضری فروشی
تعریف: غرفه یا محلی در یک فروشگاه یا فروشگاهی که لب شوره هایی، مانند گوشت های نمک سود شده و ماهی و پنیر و سوسیس های ورقه ای و انواع سالاد و سس و غیره می فروشد|||متـ . حاضری فروشی


کلمات دیگر: